Skip to Content

بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری درمورد نهضت عاشورا

عاشورایی باشیم تا زمینه ظهور ولی مطلقّ حق، فراهم شود


نهضت ابا‌عبدالله الحسین(ع) شخصی و فردی نبود، بلکه کلی و انسانی بود و به خاطر حقیقت، عدالت و مساوات صورت گرفت؛‌ نهضتی که به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج می‌نهند. قیام امام با یک بینش و بصیرت قوی توأم بود که زمان‌ها باید می‌گذشت تا مردم متوجه شوند. تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتارى که درباره‏ آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن مى‏‌کند که غرض، اقامه‏ حق،‌ عدل، دین خدا، ایجاد حاکمیت شریعت، برهم زدن بنیان ظلم، جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه‏ راه پیامبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران بوده است که: «یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبىّ‏اللَّه…» و معلوم است که پیامبران هم براى چه آمدند: «لیقوم‏النّاس بالقسط». اقامه‏ى قسط و حق و ایجاد حکومت و نظام اسلامى. برخی از بیانات مقام معظم رهبری که در میان اقشار مختلفی صورت می‌گیرد دارای محورهای بسیار مهمی و نکات قابل توجهی درمورد نهضت عاشورا استبود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خویش ضمن بیان اصول قیام عاشورا و فلسفه آن، درمورد ابعاد مختلف قیام امام حسین و یارانش، تأثیرات جهاد و اهداف نهضت حسینی و… به بیان نکاتی پرداخته‌‌اند. بخشی از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون نهضت عاشورا و اهداف و ابعاد مختلف آن به شرح ذیل است: درباره مسائل مربوط به محرّم، دو نوع مطلب وجود دارد: یکى سخن درباره نهضت عاشوراست. اگرچه بزرگان درباره فلسفه قیام امام حسین علیه‌السّلام، بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند و حرف‌هاى بسیار قیّمى هم در این مقوله زده شده است؛ اما حقیقتاً یک عمر مى‌شود سخن از این حقیقتِ درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قیام امام حسین علیه‌السّلام، فکر کنیم، متوجّه مى‌شویم که این قضیه، از ابعاد مختلف داراى کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه فکر کنیم، ممکن است حرفهاى جدید و حقایق تازه‌اى را بیابیم. این یک مقوله حرف؛ که اگرچه در دوره سال گفته مى‌شود و باید هم گفته شود، اما محرّم خصوصیتى دارد و در ایّام محرّم، از این مقوله بیشتر باید سخن گفت و مى‌گویند و انشاءاللَّه باز هم خواهند گفت. عزاداری بر امام حسین(ع)؛ یکی از مهم‌ترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع یک مقوله دیگر که به مناسبت محّرم قابل بحث است و در این زمینه کمتر صحبت مى‌شود و بنده مى‌خواهم امشب درباره آن، قدرى صحبت کنم، مقوله عزادارى حسین‌بن‌على علیه‌السّلام و برکات احیاى ذکر عاشوراست. تحقیقاً یکى از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزى که موضوعِ ذکر مصیبت حسین‌بن‌على علیه‌السّلام مطرح شد، چشمه جوشانى از فیض و معنویّت در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت علیهم‌السّلام جارى گشت. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآورى خاطره عاشوراست. بیان ماجراى عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثه‌اى است که داراى ابعاد بى‌شمار است. پس، یادآورى این خاطره، در حقیقت مقوله‌اى است که مى‌تواند به برکات فراوان و بیشمارى منتهى شود. لذا شما ملاحظه مى‌کنید که در زمان ائمّه علیهم‌السّلام، قضیه گریستن و گریاندن براى امام حسین علیه‌السّلام، براى خود جایى دارد. مبادا کسى خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایى براى گریه کردن و این بحث‌هاى قدیمى است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه به‌جاى خود و منطق و استدلال هم به‌جاى خود، هر یک سهمى در بناى شخصیّت انسان دارد. خیلى از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جاى منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضت‌هاى انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتى که پیغمبران مبعوث مى‌شدند، در وهله اوّل که عدّه‌اى دور آنها را مى‌گرفتند، عامل اصلى، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت کسانى از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیّت داشته‌اند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا به‌این دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانى، بتهایى را که مى‌پرستید، باطلند؟ دلیل و استدلال، زمانى کاربُرد دارد که نهضت پیش‌رفته است. در وهله اوّل، حرکت، حرکتى احساسى و عاطفى است. در وهله اوّل این است که ناگهان فریاد مى‌زند: «نگاه کنید به این بت‌ها و ببینید که این‌ها ناتوانند!» در وهله اوّل مى‌گوید نگاه کنید که خداى متعال واحد است: «قولوالااله‌الااللَّه‌تفلحوا.» به چه دلیل «لااله الااللَّه» موجب فلاح است؟ این‌جا کدام استقلال عقلانى و فلسفى وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسى که صادق باشد، یک برهان فلسفى خوابیده است. اما بحث سرِ این است که نبى وقتى مى‌خواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفى مطرح نمى‌سازد؛ بلکه احساس و عاطفه صادق را مطرح مى‌کند. البته آن احساس صادق، احساس بى‌منطق و غلط نیست؛ احساسى است که در درون خود، استدلالى هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمى که در جامعه جارى است؛ اختلاف طبقاتى‌اى که وجود دارد و فشارى که «انداد اللَّه» از جنس بشر و شیاطین انس بر مردم وارد مى‌کنند، معطوف مى‌سازد. این، همان عواطف و احساسات است. البته بعد که حرکت وارد جریانِ معقول و عادّى خود شد، نوبت استدلال منطقى هم مى‌رسد. یعنى کسانى که داراى تحمّل عقلى و پیشرفت فکرى هستند، به استدلالات عالى مى‌رسند. ولى بعضى افراد هم، در همان درجات ابتدایى مى‌مانند. در عین حال، معلوم هم نیست آنهایى که از لحاظ استدلال سطح بالاترى دارند، از لحاظ درجات معنوى هم، حتماً سطح بالاترى داشته باشند. نه؛ گاهى کسانى که سطح استدلالىِ پایین‌ترى دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقه‌شان با مبدأ غیبى بیشتر و محبتشان نسبت به پیغمبر، جوشان‌تر است و به درجات عالی‌ترى مى‌رسند. قضیه این‌گونه است. حادثه عاشورا؛ یک دریای خروشان عواطف صادق در حرکت‌هاى معنوى، عاطفه سهم و جاى خود را دارد. نه عاطفه جاى استدلال را مى‌گیرد و نه استدلال مى‌تواند به جاى عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریاىِ خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّه‌اى شائبه تردید در شخصیت ملکوتىِ والاى او، براى هدفى که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنى بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز مى‌کند و مى‌گوید: «ایها النّاس! انّ رسول اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله، قال: من رأى سلطاناً جائراً» بحث سرِ این است. امام حسین علیه‌السّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار مى‌دهد: «یعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّس‌ترین هدف‌هاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانى، در راه چنین هدفى، دشوارترین مبارزه را تحمّل مى‌کند. مبارزه غریبانه، سخت‌ترینِ مبارزه‌هاست دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامّه مردم، چندان دشوار نیست.  در حادثه عاشوراى امام حسین علیه‌السّلام، حتى کسانى مانند «عبداللَّه‌بن‌عباس» و «عبداللَّه‌بن جعفر» که خودشان جزو خاندان بنى‌هاشم و از همین شجره طیّبه‌اند، جرأت نمى‌کنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نامِ امام حسین علیه‌السّلام، شعار بدهند. چنین مبارزه‌اى، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سخت‌ترینِ مبارزه‌هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. در مبارزه امام حسین علیه‌السّلام، حتّى برخى از دوستان هم معرضند. چنان‌که به یکى از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جاى کمک، اسبش را براى حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن!» غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانه‌تر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمش قربانى شوند. پسرانش، برادرزاده‌هایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ این گلهاى بنى‌هاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روى زمین بریزند و حتّى کودک شش‌ماهه‌اش هم کشته شود! علاوه بر همه این مصیبت‌ها، مى‌داند به مجرّد این‌که جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بى‌پناه و بى‌دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. مى‌داند که گرگ‌هاى گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حمله‌ور مى‌شوند، دلهاى آنها را مى‌ترسانند؛ اموال آنها را غارت مى‌کنند؛ آنها را به اسارت مى‌گیرند و مورد اهانت قرار مى‌دهند. مى‌داند که به دختر والاى امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، زینب کبرى‌ سلام‌اللَّه علیها، که جزو شخصیت‌هاى بارز دنیاى اسلام است، جسارت مى‌کنند. اینها را هم مى‌داند. بر همه اینها، تشنگى خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه. دختر بچه‌ها، تشنه. پیرها، تشنه. حتى کودکِ شیرخواره، تشنه. مى‌توانید تصوّر کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانى چنان والا، پاک، مطهّر و منوّر که ملائکه آسمان براى تماشاى جلوه او بر یکدیگر سبقت مى‌گیرند و آرزومند تماشاى حسین‌بن‌على علیه‌السلام هستند تا به او متبرّک شوند؛ انسانى که انبیا و اولیا آرزوى مقام او را مى‌کنند، در چنان مبارزه‌اى و با چنان شدّت و محنتى به شهادت مى‌رسد. شهادتِ چنین شخصیّتى، حادثه‌اى شگرف است. کدام انسانى است که عاطفه‌اش از این حادثه جریحه‌دار نشود؟! کدام انسانى است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟ این همان چشمه جوشانى است که از ظهرِ روزِ عاشورا شروع شد؛ از همان وقتى که زینب کبرى سلام‌اللَّه‌علیها – طبق نقلى که شده است – بالاى «تلّ زینبیّه» رفت و خطاب به پیغمبر عرض کرد: «یا رسول‌اللَّه، صلّى علیک! ملائکة السّماء هذا حسینک مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة والرّداء» او خواندنِ روضه امام حسین علیه‌السّلام را شروع کرد و ماجرا را با صداى بلند گفت؛ ماجرایى که مى‌خواستند مکتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در کربلا، چه در کوفه و چه در شام و مدینه، با صداى بلند به بیان حادثه عاشورا پرداخت. این چشمه، از همان روز شروع به جوشیدن کرد و تا امروز، همچنان جوشان است. این حادثه عاشوراست. (بیانات در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در آستانه ماه محرم – ۱۳۷۳/۰۳/۱۷) در زندگى حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، یک نقطه برجسته، مثل قلّه‌اى که همه دامنه‌ها را تحت‌الشّعاع خود قرارمى‌دهد، وجود دارد و آن عاشوراست. در زندگى امام حسین علیه‌السّلام، آن‌قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته‌ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه کربلا هم نمى‌بود، زندگى آن بزرگوار مثل زندگى هریک از ائمّه دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه عاشورا آن‌قدر مهم است که شما از زندگى آن بزرگوار، کمتر فراز و نشانه دیگرى را به‌خاطر مى‌آورید. قضیه عاشورا هم آن‌قدر مهم است که به زبان این زیارتى که امروز – روز سوم – وارد است، یااین دعایى که امروز وارد است، درباره حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من فیها والارض و من علیها ولمّایطألا بتیْها». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه‌السّلام، گریستند. قضیه این‌قدر حائز اهمیت است. یعنى ماجراى عاشورا و شهادت بزرگى که در تاریخ بى‌نظیر است، در آن روز اتّفاق افتاد. این، جریانى بود که چشم‌ها به آن بود. به راستى این چه قضیه‌اى بود که از پیش تقدیر شده بود؟ «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته.» قبل از این‌که حسین‌بن‌على علیه‌السلام چهره بنماید، با شهادت نامیده و خوانده مى‌شد. به‌نظر مى‌رسد که در این‌جا رازى وجود دارد، که براى ما آموزنده است. البته در باب شهادت حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، بسیار سخن گفته شده است – سخنان خوب و درست – وهر کس به‌قدر فهم خود، از این ماجرا چیزى فهمیده است. بعضى او را به طلب حکومت محدود کردند؛ بعضى او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند و بعضى هم ابعاد بزرگترى از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمى‌خواهم عرض کنم. مطلبى که مى‌خواهم عنوان کنم، این است که خطراتى که اسلام را به عنوان یک پدیده عزیز تهدید مى‌کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش‌بینى شده است و وسیله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خودِ اسلام و در خودِ این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خداى متعال قدرت دفاعى‌اش را در خودِ آن کار گذاشته است، یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده آن، وسیله تعمیرش را با خود آن همراه کرده است. اسلام یک پدیده است و مثل همه پدیده‌ها، خطراتى آن را تهدید مى‌کند و وسیله‌اى براى مقابله لازم دارد. خداى متعال این وسیله را، در خودِ اسلام گذاشت. امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید مى‌کند که یکى خطر دشمنان خارجى و دیگرى خطراضمحلال داخلى است. دشمن خارجى یعنى کسى که از بیرون مرزها، با انواع سلاح‌ها، موجودیّت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایىِ عقیدتى‌اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار مى‌دهد، که شما در مورد جمهورى اسلامى، این را به چشم دیدید و گفتند که «ما مى‌خواهیم نظام جمهورى اسلامى را از بین ببریم». دشمنانى بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنى چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور. دشمنانى هستند که خودشان را از نظام، بیگانه مى‌دانند و با آن مخالفند. اینها بیرونند. اینها غریبه‌اند. اینها براى این‌که نظامى را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش مى‌کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهاى مادّى، و با تبلیغات و پول و هرچه که در اختیارشان باشد. عاشورا؛ حرکت عظیم مجاهدت‌آمیز در دو جبهه جهاد با نفس و جهاد با دشمن بود آن‌جایى‌که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى‌ مرتبه آن تجلّى پیدا کرد، ماجراى عاشورا بود. یعنى خداى متعال مى‌داند که این حادثه پیش مى‌آید و نمونه اعلایى باید ارائه شود و آن نمونه اعلى‌، الگو قرار گیرد. مثل قهرمان‌هایى که در کشورها، در یک رشته مطرح مى‌شوند، و فرد قهرمان، مشوّق دیگران در آن رشته از ورزش مى‌شود. البته، این یک مثال کوچک براى تقریب به ذهن است. ماجراى عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیمِ مجاهدت‌آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه بادشمن خارجى و برونى؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبانِ چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتى را که پیغمبر براى نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها براى حرکت در عکس مسیر اسلام و نبىّ مکرّم اسلام صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم مى‌خواستند، و هم در جبهه درونى، که آن روز جامعه به‌طور عموم به سمت همان فساد درونى حرکت کرده بود.  (بیانات در دیدار جمعی از پاسداران – ۱۳۷۱/۱۱/۰۶) اگر چه در باب محرّم و عاشورا و آثار این پدیده عظیمْ صحبت‌ها و افادات ارزشمندى شده است و همه شنیده‌ایم و استفاده کرده‌ایم؛ لکن هر چه زمان مى‌گذرد، احساس مى‌شود که چهره بى‌زوال این خورشید منوّر – که مى‌شود آن را به «خورشید شهادت»، «خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه» تعبیر کرد که به‌وسیله حسین بن‌على علیه‌السّلام و یارانش برافروخته شد – بیشتر آشکار مى‌گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم مى‌شود. از همان روز اوّلى که این حادثه اتّفاق افتاد، تأثیرات بنیانى آن، بتدریج معلوم شد. از همان روزها، عدّه‌اى احساس کردند که وظایفى دارند. ماجراى «توّابین» پیش‌آمد. قضایاى مبارزات طولانى بنى‌هاشم و بنى‌الحسن علیهم‌الصّلاةوالسّلام پیش آمد. بعد، حتّى نهضت بنى‌عبّاس که علیه بنى‌امیّه به‌پا خاست، در اواسط قرن دوم هجرى، در همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص در ایران و شرق ایران – خراسان – و غیره، با فرستادن دُعاتى، زمینه را براى ازاله حکومت ظالم، مستکبر و نژادپرست اموى، فراهم کردند. حتّى نهضت عبّاسیان هم که بالاخره به پیروزى رسید، با نام حسین‌بن‌على علیه‌السّلام شروع شد. اگر تاریخ را نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که دُعات بنى‌عبّاس، وقتى به اطراف عالم اسلام مى‌رفتند، از خون حسین‌بن‌على علیه‌السّلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا علیهاسلام، مایه مى‌گرفتند تا بتوانند تبلیغات خودشان را به راه بیندازند. مردم هم قبول مى‌کردند. حتّى – آن‌طور که در ذهنم هست – لباس سیاهى که شعار بنى‌عبّاس بود، به عنوان لباس عزاى امام حسین انتخاب شد و بعدها هم در زمان حکومت پانصد ساله بنى‌عبّاس، همواره لباس رسمى آنها، لباس سیاه بود. لباس سیاه، براى اوّلین بار به مناسبت عزادارى امام حسین استفاده شد. آنها مى‌گفتند: «هذا حداد آل محمّد» صلّى‌اللَّه‌علیه و آله. یعنى این لباس عزاى ذریّه پیغمبر است. این‌گونه شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته منحرف شدند و خود آنها هم دنباله کار بنى‌امیّه را پیش بردند. شروع نهضت ۱۵ خرداد به برکت عاشورا بود اینها تأثیرات عاشورایى است. در طول زمان نیز همین‌طور بوده است. آنچه در زمان ما اتّفاق افتاد، از همه اینها بالاتر بود. یعنى در عصر تسلّط ظلم، کفر و الحاد بر سرتاسر عالم؛ در عصرى که عدالتْ خلاف قانون و ظلمْ قانون و مقررّاتِ بین‌المللى شده است، حق به حکومت رسید. این‌که شما مى‌بینید ابرقدرت‌ها زورگویى مى‌کنند و مى‌خواهند نظام جدیدى را بر دنیا حاکم کنند – که البته همان نظام قبلى هم نظام حاکمیّت ابرقدرتها بود – این، همان سلطه ظلم است. براى هر آنچه در دنیا ظلم، حق‌کشى و تبعیض مى‌شود، اسم‌هاى قانونى مثل «حقوق بشر»، «دفاع از ارزش‌هاى انسانى» و از این قبیل مى‌گذارند. بدترین نوع سیطره ظلم این است که ظلم به اسم عدل و ناحق به اسم حق، بر دنیا مسلّط شود. در چنین زمانى، ناگهان به برکت عاشورا، حجاب ظلمت شکافته و خورشید حقیقت آشکار شد. حق، به قدرت و حکومت رسید. اسلام که همه دست‌ها سعى مى‌کردند آن را منزوى کنند، در وسط عرصه، خودش را مطرح کرد و دنیا مجبور شد که حضور اسلامِ راستین و ناب را در شکل حکومت جمهورى اسلامى بپذیرد. شروع نهضت پانزده خرداد هم به برکت عاشورا بود. امسال بعد از گذشت سى و دو سه سال از حادثه پانزده خرداد، مثل آن سال اوّل، دوباره خرداد با محرّم همزمان و مقارن شده است. در پانزده خرداد که در سال چهل و دوى شمسى – هشتاد و سه قمرى – با دوازدهم محرّم مصادف بود، امام بزرگوار ما رضوان‌اللَّه‌تعالى‌علیه در عرصه عاشورایى و با بهره‌بردارى به بهترین شکل ممکن از ماجراى عاشورا و محرّم، توانستند پیام حق و دادِ برآمده از دلِ خود را به‌گوش مردم برسانند و مردم را متحوّل کنند. اوّلین شهداى ما هم در ماجراى پانزده خرداد، در تهران، ورامین و بعضى جاهاى دیگر، همین سینه‌زن‌هاى حسینى بودند که آمدند و در معرض تهاجمِ دشمنِ عاشورا قرار گرفتند. در سال پنجاه و هفت هم مشاهده کردید ماجراى آن روز و ماهى را که در آن، خون بر شمشیر پیروز مى‌شود. این نام را امام بزرگوار از همه قضایاى محرّم، خلاصه‌گیرى، استحصال و مطرح کردند. همین‌طور هم شد. یعنى مردم ایران به پیروى از حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، درس عاشورا را گرفتند و در نتیجه خون بر شمشیر پیروز شد. این موضوع در ماجراى امام حسین چیز عجیبى است. خوب؛ حالا ما و شما، امانتدار و وارثِ این حقیقت تاریخى هستیم. امروز کسانى هستند که مى‌خواهند ماجراى عاشورا را به عنوان یک درس، خاطره و یک شرح واقعه، از زبان علما، روحانیون، مبلّغین، مبلّغات و امثال اینها بشنوند. ما در این زمینه چه خواهیم کرد؟ در این‌جا به قضیه خیلى مهمِّ تبلیغ مى‌رسیم. اگر روزى این طلّاب جوان، فضلاى حوزه‌هاى علمیّه، مبلّغین، وعاّظ، مدّاحان و روضه‌خوانان، توانسته‌اند ماجراى عاشورا را مثل حربه‌اى علیه ظلمات متراکم حاکم بر فضاى زندگى همه بشر به کار گیرند و با این تیغ بُرنده الهى پرده ظلمات را بشکافند و خورشید حقیقت را به شکل حاکمیّت اسلام، واضح و آشکار کنند – این حقیقت در زمان ما اتّفاق افتاده است – چرا نباید متوقّع بود که در هر عصر و زمانى – هر چه هم که تبلیغات دشمن در آن دوره سخت، همه‌گیر و ظلمات «اشّد تراکماً» باشد – مبلّغین، گویندگان و علماى دین، بتوانند علیه هر باطلى، شمشیر حق و ذوالفقار علوى و ولوى را در دست گیرند و از آن استفاده کنند؟! چرا ما چنین چیزى را مستبعد بدانیم؟! درست است که امروز تبلیغات دشمن، همه فضاى ذهن بشریّت را فرا گرفته است. در این، شکّى نیست. درست است که اموال کلانى براى تشویش چهره اسلام، بخصوص تشیّع، خرج مى‌شود. درست است که هر کس که منافع نامشروعى در زندگى ملت‌ها و کشورها دارد، خود را موظّف به فعالیت علیه اسلام و حکومت اسلامى مى‌بیند. درست است که کفر، با همه تفرّق و تشتّتش، با استفاده از همه امکانات، در یک امر اتّفاق کرده و آن ضدّیت با اسلامِ ناب است و حتّى اسلام محرَّف را هم به جنگِ اسلامِ ناب آورده و به میدان کشانیده است. اینها همه درست؛ اما آیا جناح حق و جبهه اسلامِ نابِ نمى‌تواند در مقابل این تبلیغات خصمانه و خباثت‌آلود، به برکت روح، پیام و حقیقت عاشورا و پیام محرّم، همان معجزه را یک بار دیگر تکرار کند؟! چرا نتواند؟! سختى دارد؛ اما ممکن است. همّت و فداکارى لازم دارد. راه باز است؛ بن‌بست نیست. ماجرای عاشورا باید در منبر، به شکل سنتی روضه خوانی شود عاشورا و ماجراى حسین‌بن‌على باید در منبر، به شکل سنّتى روضه‌خوانى شود؛ امّا نه براى سنّت‌گرایى، بلکه از طریق واقعه‌خوانى. یعنى این‌که، شب عاشورا این‌طور شد، روز عاشورا این‌طور شد، صبح عاشورا این‌طور شد. شما ببینید یک حادثه بزرگ، به مرور از بین مى‌رود؛ امّا حادثه عاشورا، به برکت همین خواندن‌ها، با جزئّیاتش باقى مانده است. فلان کس این‌طورى آمد با امام حسین وداع کرد؛ این‌طورى رفت به میدان، این‌طورى جنگید؛ این‌طورى شهید شد و این کلمات را بر زبان جارى کرد. واقعه‌خوانی درمورد عاشورا باید متقن باشد واقعه خوانى، تا حدّ ممکن، باید متقن باشد. مثلاً در حدود «لهوفِ» ابن‌طاووس و «ارشادِ» مفید و امثال اینها – نه چیزهاى من‌درآوردى – واقعه‌خوانى و روضه‌خوانى شود. در خلال روضه‌خوانى، سخنرانى، مدّاحى، شعرهاى مصیبت، خواندن نوحه سینه‌زنى و در خلال سخنرانیهاى آموزنده، ماجرا و هدف امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام. یعنى همان هدفى‌که در کلمات خود آن بزرگوار هست که: «وانى لم اخرجِ اشراً و لابطرا و لا ظالماً و لا مفسداً، و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى» بیان شود. این، یک سرفصل است. عباراتى از قبیل «ایها النّاس، انّ رسول اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم، قال: من رأى‌ سلطاناً جائراً، مستحلاً لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه…، فلم یغیّر علیه بفعل و لاقول، کان حقاً على اللَّه ان یدخله مدخله» و «من کان بادلاً فینامهجته و موطّناً على لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، هر کدامْ یک درس و سرفصلند. بحثِ لقاءاللَّه و ملاقات با خداست. هدف آفرینش بشر و هدفِ «انّک کادحٌ الى ربّک کدحاً»- همه این تلاشها و زحمتها – همین است که «فملاقیه»: ملاقات کند. اگر کسى موطّن در لقاءاللَّه است و بر لقاءاللَّه توطین نفس کرده است، «فلیرح معنا»: باید با حسین راه بیفتد. نمى‌شود توى خانه نشست. نمى‌شود به دنیا و تمتّعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد. باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون و از نفس ما، با تهذیب نفس شروع مى‌شود و به سطح جامعه و جهان مى‌کشد. این‌ها باید بیان شود. اینها هدف‌هاى امام حسین است. این‌ها خلاصه‌گیری‌ها و جمع‌بندی‌هاى نهضت حسینى است. جمعب‌ندى نهضت حسینى علیه‌السّلام این است که یک روز امام حسین علیه‌السّلام در حالى که همه دنیا در زیر سیطره ظلمات ظلم و جور پوشیده و محکوم بود و هیچ کس جرأت نداشت حقیقت را بیان کند – فضا، زمین و زمان سیاه و ظلمانى بود – قیام کرد. شما نگاه کنید، ببینید: «ابن عبّاس» با امام حسین نیامد. «عبداللَّه‌بن‌جعفر» با امام حسین نیامد. عزیزان من! معناى این، چیست؟ این نشان نمى‌دهد که دنیا در چه وضعى بود؟ در چنین وضعیتى، امام حسین تک و تنها بود. البته چند ده نفرى دور و بر آن حضرت ماندند؛ اما اگر نمى‌ماندند هم، آن حضرت مى‌ایستاد. مگر غیر از این است؟! فرض کنیم شب عاشورا، وقتى حضرت فرمود که «من بیعتم را برداشتم؛ بروید.» همه مى‌رفتند. ابوالفضل و على اکبر هم مى‌رفتند و حضرت تنها مى‌ماند. روز عاشورا چه مى‌شد؟ حضرت برمى‌گشت، یا مى‌ایستاد و مى‌جنگید؟ در زمان ما، یک نفر پیدا شد که گفت «اگر من تنها بمانم و همه دنیا در مقابل من باشند، از راهم برنمى‌گردم.» آن شخص، امام ما بود که عمل کرد و راست گفت. «صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه.» لقلقه زبان را که – خوب همه داریم. همه‌مان عاشورایی باشیم تا زمینه ظهور ولی مطلقّ حق، فراهم شود دیدید، یک انسان حسینى و عاشورایى چه کرد؟ خوب؛ اگر همه ما عاشورایى باشیم، حرکت دنیا به سمت صلاح، سریع، و زمینه ظهور ولى مطلقِ حق، فراهم خواهد شد. باید این مفاد براى مردم بیان شود. فراموش نکنید که هدف امام حسین بیان شود. حالا ممکن است انسان یک حدیث اخلاقى‌اى هم – به فرض – بخواند، یا سیاست کشور یا دنیا را تشریح کند. اینها لازم است؛ امّا در خلال سخن، حتماً طورى صحبت شود که تصریحاً، تلویحاً، مستقّلاً و ضمناً، ماجراى عاشورا تبیین شود و مکتوم و مخفى نماند. این، مطلب اوّل بود. مطلب دوم این‌که، از این فرصت استفاده شود و همان‌طور که خودِ حسین‌بن‌على علیه‌السّلام به برکت جهادش، اسلام را زنده کرد (اسلام، در حقیقت زنده شده و آزاد شده خون و قیام حسین‌بن‌على است) امروز هم شما به انگیزه یاد، نام و منبر آن بزرگوار، حقایق اسلامى را بیان کنید؛ قرآن و حدیث را معرفى کنید؛ نهج‌البلاغه را براى مردم بخوانید؛ حقایق اسلامى، از جمله همین حقیقت مبارکى را که امروز در حکومت حق، یعنى نظام علوى، ولوى و نبوى جمهورى اسلامى، تجسّد پیدا کرده است براى مردم بیان کنید. این، جزو بالاترین معارف اسلامى است. خیال نکنند که مى‌شود اسلام را تبیین کرد و از حاکمیت اسلام – که امروز در این مرز و بوم متجسّد شده است – غافل ماند و آن را مغفولٌ‌عنه گذاشت. این، توصیه ما به شما عزیزان است.  (بیانات در دیدار جمعی از روحانیون – ۱۳۷۴/۰۳/۰۳) منبع:تسنیم

نهضت ابا‌عبدالله الحسین(ع) شخصی و فردی نبود، بلکه کلی و انسانی بود و به خاطر حقیقت، عدالت و مساوات صورت گرفت؛‌ نهضتی که به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج می‌نهند. قیام امام با یک بینش و بصیرت قوی توأم بود که زمان‌ها باید می‌گذشت تا مردم متوجه شوند. تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتارى که درباره‏ آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن مى‏‌کند که غرض، اقامه‏ حق،‌ عدل، دین خدا، ایجاد حاکمیت شریعت، برهم زدن بنیان ظلم، جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه‏ راه پیامبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران بوده است که: «یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبىّ‏اللَّه…» و معلوم است که پیامبران هم براى چه آمدند: «لیقوم‏النّاس بالقسط». اقامه‏ى قسط و حق و ایجاد حکومت و نظام اسلامى.
برخی از بیانات مقام معظم رهبری که در میان اقشار مختلفی صورت می‌گیرد دارای محورهای بسیار مهمی و نکات قابل توجهی درمورد نهضت عاشورا استبود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خویش ضمن بیان اصول قیام عاشورا و فلسفه آن، درمورد ابعاد مختلف قیام امام حسین و یارانش، تأثیرات جهاد و اهداف نهضت حسینی و… به بیان نکاتی پرداخته‌‌اند. بخشی از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون نهضت عاشورا و اهداف و ابعاد مختلف آن به شرح ذیل است: درباره مسائل مربوط به محرّم، دو نوع مطلب وجود دارد: یکى سخن درباره نهضت عاشوراست. اگرچه بزرگان درباره فلسفه قیام امام حسین علیه‌السّلام، بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند و حرف‌هاى بسیار قیّمى هم در این مقوله زده شده است؛ اما حقیقتاً یک عمر مى‌شود سخن از این حقیقتِ درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قیام امام حسین علیه‌السّلام، فکر کنیم، متوجّه مى‌شویم که این قضیه، از ابعاد مختلف داراى کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه فکر کنیم، ممکن است حرفهاى جدید و حقایق تازه‌اى را بیابیم. این یک مقوله حرف؛ که اگرچه در دوره سال گفته مى‌شود و باید هم گفته شود، اما محرّم خصوصیتى دارد و در ایّام محرّم، از این مقوله بیشتر باید سخن گفت و مى‌گویند و انشاءاللَّه باز هم خواهند گفت. عزاداری بر امام حسین(ع)؛ یکی از مهم‌ترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع یک مقوله دیگر که به مناسبت محّرم قابل بحث است و در این زمینه کمتر صحبت مى‌شود و بنده مى‌خواهم امشب درباره آن، قدرى صحبت کنم، مقوله عزادارى حسین‌بن‌على علیه‌السّلام و برکات احیاى ذکر عاشوراست. تحقیقاً یکى از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزى که موضوعِ ذکر مصیبت حسین‌بن‌على علیه‌السّلام مطرح شد، چشمه جوشانى از فیض و معنویّت در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت علیهم‌السّلام جارى گشت. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآورى خاطره عاشوراست. بیان ماجراى عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثه‌اى است که داراى ابعاد بى‌شمار است. پس، یادآورى این خاطره، در حقیقت مقوله‌اى است که مى‌تواند به برکات فراوان و بیشمارى منتهى شود. لذا شما ملاحظه مى‌کنید که در زمان ائمّه علیهم‌السّلام، قضیه گریستن و گریاندن براى امام حسین علیه‌السّلام، براى خود جایى دارد. مبادا کسى خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایى براى گریه کردن و این بحث‌هاى قدیمى است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه به‌جاى خود و منطق و استدلال هم به‌جاى خود، هر یک سهمى در بناى شخصیّت انسان دارد. خیلى از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جاى منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضت‌هاى انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتى که پیغمبران مبعوث مى‌شدند، در وهله اوّل که عدّه‌اى دور آنها را مى‌گرفتند، عامل اصلى، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت کسانى از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیّت داشته‌اند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا به‌این دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانى، بتهایى را که مى‌پرستید، باطلند؟ دلیل و استدلال، زمانى کاربُرد دارد که نهضت پیش‌رفته است. در وهله اوّل، حرکت، حرکتى احساسى و عاطفى است. در وهله اوّل این است که ناگهان فریاد مى‌زند: «نگاه کنید به این بت‌ها و ببینید که این‌ها ناتوانند!» در وهله اوّل مى‌گوید نگاه کنید که خداى متعال واحد است: «قولوالااله‌الااللَّه‌تفلحوا.» به چه دلیل «لااله الااللَّه» موجب فلاح است؟ این‌جا کدام استقلال عقلانى و فلسفى وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسى که صادق باشد، یک برهان فلسفى خوابیده است. اما بحث سرِ این است که نبى وقتى مى‌خواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفى مطرح نمى‌سازد؛ بلکه احساس و عاطفه صادق را مطرح مى‌کند. البته آن احساس صادق، احساس بى‌منطق و غلط نیست؛ احساسى است که در درون خود، استدلالى هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمى که در جامعه جارى است؛ اختلاف طبقاتى‌اى که وجود دارد و فشارى که «انداد اللَّه» از جنس بشر و شیاطین انس بر مردم وارد مى‌کنند، معطوف مى‌سازد. این، همان عواطف و احساسات است. البته بعد که حرکت وارد جریانِ معقول و عادّى خود شد، نوبت استدلال منطقى هم مى‌رسد. یعنى کسانى که داراى تحمّل عقلى و پیشرفت فکرى هستند، به استدلالات عالى مى‌رسند. ولى بعضى افراد هم، در همان درجات ابتدایى مى‌مانند. در عین حال، معلوم هم نیست آنهایى که از لحاظ استدلال سطح بالاترى دارند، از لحاظ درجات معنوى هم، حتماً سطح بالاترى داشته باشند. نه؛ گاهى کسانى که سطح استدلالىِ پایین‌ترى دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقه‌شان با مبدأ غیبى بیشتر و محبتشان نسبت به پیغمبر، جوشان‌تر است و به درجات عالی‌ترى مى‌رسند. قضیه این‌گونه است. حادثه عاشورا؛ یک دریای خروشان عواطف صادق در حرکت‌هاى معنوى، عاطفه سهم و جاى خود را دارد. نه عاطفه جاى استدلال را مى‌گیرد و نه استدلال مى‌تواند به جاى عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریاىِ خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّه‌اى شائبه تردید در شخصیت ملکوتىِ والاى او، براى هدفى که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنى بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز مى‌کند و مى‌گوید: «ایها النّاس! انّ رسول اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله، قال: من رأى سلطاناً جائراً» بحث سرِ این است. امام حسین علیه‌السّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار مى‌دهد: «یعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّس‌ترین هدف‌هاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانى، در راه چنین هدفى، دشوارترین مبارزه را تحمّل مى‌کند. مبارزه غریبانه، سخت‌ترینِ مبارزه‌هاست دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامّه مردم، چندان دشوار نیست.  در حادثه عاشوراى امام حسین علیه‌السّلام، حتى کسانى مانند «عبداللَّه‌بن‌عباس» و «عبداللَّه‌بن جعفر» که خودشان جزو خاندان بنى‌هاشم و از همین شجره طیّبه‌اند، جرأت نمى‌کنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نامِ امام حسین علیه‌السّلام، شعار بدهند. چنین مبارزه‌اى، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سخت‌ترینِ مبارزه‌هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. در مبارزه امام حسین علیه‌السّلام، حتّى برخى از دوستان هم معرضند. چنان‌که به یکى از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جاى کمک، اسبش را براى حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن!» غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانه‌تر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمش قربانى شوند. پسرانش، برادرزاده‌هایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ این گلهاى بنى‌هاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روى زمین بریزند و حتّى کودک شش‌ماهه‌اش هم کشته شود! علاوه بر همه این مصیبت‌ها، مى‌داند به مجرّد این‌که جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بى‌پناه و بى‌دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. مى‌داند که گرگ‌هاى گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حمله‌ور مى‌شوند، دلهاى آنها را مى‌ترسانند؛ اموال آنها را غارت مى‌کنند؛ آنها را به اسارت مى‌گیرند و مورد اهانت قرار مى‌دهند. مى‌داند که به دختر والاى امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، زینب کبرى‌ سلام‌اللَّه علیها، که جزو شخصیت‌هاى بارز دنیاى اسلام است، جسارت مى‌کنند. اینها را هم مى‌داند. بر همه اینها، تشنگى خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه. دختر بچه‌ها، تشنه. پیرها، تشنه. حتى کودکِ شیرخواره، تشنه. مى‌توانید تصوّر کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانى چنان والا، پاک، مطهّر و منوّر که ملائکه آسمان براى تماشاى جلوه او بر یکدیگر سبقت مى‌گیرند و آرزومند تماشاى حسین‌بن‌على علیه‌السلام هستند تا به او متبرّک شوند؛ انسانى که انبیا و اولیا آرزوى مقام او را مى‌کنند، در چنان مبارزه‌اى و با چنان شدّت و محنتى به شهادت مى‌رسد. شهادتِ چنین شخصیّتى، حادثه‌اى شگرف است. کدام انسانى است که عاطفه‌اش از این حادثه جریحه‌دار نشود؟! کدام انسانى است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟ این همان چشمه جوشانى است که از ظهرِ روزِ عاشورا شروع شد؛ از همان وقتى که زینب کبرى سلام‌اللَّه‌علیها – طبق نقلى که شده است – بالاى «تلّ زینبیّه» رفت و خطاب به پیغمبر عرض کرد: «یا رسول‌اللَّه، صلّى علیک! ملائکة السّماء هذا حسینک مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة والرّداء» او خواندنِ روضه امام حسین علیه‌السّلام را شروع کرد و ماجرا را با صداى بلند گفت؛ ماجرایى که مى‌خواستند مکتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در کربلا، چه در کوفه و چه در شام و مدینه، با صداى بلند به بیان حادثه عاشورا پرداخت. این چشمه، از همان روز شروع به جوشیدن کرد و تا امروز، همچنان جوشان است. این حادثه عاشوراست.(بیانات در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در آستانه ماه محرم – ۱۳۷۳/۰۳/۱۷) در زندگى حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، یک نقطه برجسته، مثل قلّه‌اى که همه دامنه‌ها را تحت‌الشّعاع خود قرارمى‌دهد، وجود دارد و آن عاشوراست. در زندگى امام حسین علیه‌السّلام، آن‌قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته‌ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه کربلا هم نمى‌بود، زندگى آن بزرگوار مثل زندگى هریک از ائمّه دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه عاشورا آن‌قدر مهم است که شما از زندگى آن بزرگوار، کمتر فراز و نشانه دیگرى را به‌خاطر مى‌آورید. قضیه عاشورا هم آن‌قدر مهم است که به زبان این زیارتى که امروز – روز سوم – وارد است، یااین دعایى که امروز وارد است، درباره حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من فیها والارض و من علیها ولمّایطألا بتیْها». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه‌السّلام، گریستند. قضیه این‌قدر حائز اهمیت است. یعنى ماجراى عاشورا و شهادت بزرگى که در تاریخ بى‌نظیر است، در آن روز اتّفاق افتاد. این، جریانى بود که چشم‌ها به آن بود. به راستى این چه قضیه‌اى بود که از پیش تقدیر شده بود؟ «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته.» قبل از این‌که حسین‌بن‌على علیه‌السلام چهره بنماید، با شهادت نامیده و خوانده مى‌شد. به‌نظر مى‌رسد که در این‌جا رازى وجود دارد، که براى ما آموزنده است. البته در باب شهادت حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، بسیار سخن گفته شده است – سخنان خوب و درست – وهر کس به‌قدر فهم خود، از این ماجرا چیزى فهمیده است. بعضى او را به طلب حکومت محدود کردند؛ بعضى او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند و بعضى هم ابعاد بزرگترى از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمى‌خواهم عرض کنم. مطلبى که مى‌خواهم عنوان کنم، این است که خطراتى که اسلام را به عنوان یک پدیده عزیز تهدید مى‌کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش‌بینى شده است و وسیله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خودِ اسلام و در خودِ این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خداى متعال قدرت دفاعى‌اش را در خودِ آن کار گذاشته است، یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده آن، وسیله تعمیرش را با خود آن همراه کرده است. اسلام یک پدیده است و مثل همه پدیده‌ها، خطراتى آن را تهدید مى‌کند و وسیله‌اى براى مقابله لازم دارد. خداى متعال این وسیله را، در خودِ اسلام گذاشت. امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید مى‌کند که یکى خطر دشمنان خارجى و دیگرى خطراضمحلال داخلى است. دشمن خارجى یعنى کسى که از بیرون مرزها، با انواع سلاح‌ها، موجودیّت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایىِ عقیدتى‌اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار مى‌دهد، که شما در مورد جمهورى اسلامى، این را به چشم دیدید و گفتند که «ما مى‌خواهیم نظام جمهورى اسلامى را از بین ببریم». دشمنانى بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنى چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور. دشمنانى هستند که خودشان را از نظام، بیگانه مى‌دانند و با آن مخالفند. اینها بیرونند. اینها غریبه‌اند. اینها براى این‌که نظامى را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش مى‌کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهاى مادّى، و با تبلیغات و پول و هرچه که در اختیارشان باشد. عاشورا؛ حرکت عظیم مجاهدت‌آمیز در دو جبهه جهاد با نفس و جهاد با دشمن بود آن‌جایى‌که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى‌ مرتبه آن تجلّى پیدا کرد، ماجراى عاشورا بود. یعنى خداى متعال مى‌داند که این حادثه پیش مى‌آید و نمونه اعلایى باید ارائه شود و آن نمونه اعلى‌، الگو قرار گیرد. مثل قهرمان‌هایى که در کشورها، در یک رشته مطرح مى‌شوند، و فرد قهرمان، مشوّق دیگران در آن رشته از ورزش مى‌شود. البته، این یک مثال کوچک براى تقریب به ذهن است. ماجراى عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیمِ مجاهدت‌آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه بادشمن خارجى و برونى؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبانِ چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتى را که پیغمبر براى نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها براى حرکت در عکس مسیر اسلام و نبىّ مکرّم اسلام صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم مى‌خواستند، و هم در جبهه درونى، که آن روز جامعه به‌طور عموم به سمت همان فساد درونى حرکت کرده بود. (بیانات در دیدار جمعی از پاسداران – ۱۳۷۱/۱۱/۰۶) اگر چه در باب محرّم و عاشورا و آثار این پدیده عظیمْ صحبت‌ها و افادات ارزشمندى شده است و همه شنیده‌ایم و استفاده کرده‌ایم؛ لکن هر چه زمان مى‌گذرد، احساس مى‌شود که چهره بى‌زوال این خورشید منوّر – که مى‌شود آن را به «خورشید شهادت»، «خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه» تعبیر کرد که به‌وسیله حسین بن‌على علیه‌السّلام و یارانش برافروخته شد – بیشتر آشکار مى‌گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم مى‌شود. از همان روز اوّلى که این حادثه اتّفاق افتاد، تأثیرات بنیانى آن، بتدریج معلوم شد. از همان روزها، عدّه‌اى احساس کردند که وظایفى دارند. ماجراى «توّابین» پیش‌آمد. قضایاى مبارزات طولانى بنى‌هاشم و بنى‌الحسن علیهم‌الصّلاةوالسّلام پیش آمد. بعد، حتّى نهضت بنى‌عبّاس که علیه بنى‌امیّه به‌پا خاست، در اواسط قرن دوم هجرى، در همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص در ایران و شرق ایران – خراسان – و غیره، با فرستادن دُعاتى، زمینه را براى ازاله حکومت ظالم، مستکبر و نژادپرست اموى، فراهم کردند. حتّى نهضت عبّاسیان هم که بالاخره به پیروزى رسید، با نام حسین‌بن‌على علیه‌السّلام شروع شد. اگر تاریخ را نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که دُعات بنى‌عبّاس، وقتى به اطراف عالم اسلام مى‌رفتند، از خون حسین‌بن‌على علیه‌السّلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا علیهاسلام، مایه مى‌گرفتند تا بتوانند تبلیغات خودشان را به راه بیندازند. مردم هم قبول مى‌کردند. حتّى – آن‌طور که در ذهنم هست – لباس سیاهى که شعار بنى‌عبّاس بود، به عنوان لباس عزاى امام حسین انتخاب شد و بعدها هم در زمان حکومت پانصد ساله بنى‌عبّاس، همواره لباس رسمى آنها، لباس سیاه بود. لباس سیاه، براى اوّلین بار به مناسبت عزادارى امام حسین استفاده شد. آنها مى‌گفتند: «هذا حداد آل محمّد» صلّى‌اللَّه‌علیه و آله. یعنى این لباس عزاى ذریّه پیغمبر است. این‌گونه شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته منحرف شدند و خود آنها هم دنباله کار بنى‌امیّه را پیش بردند. شروع نهضت ۱۵ خرداد به برکت عاشورا بود اینها تأثیرات عاشورایى است. در طول زمان نیز همین‌طور بوده است. آنچه در زمان ما اتّفاق افتاد، از همه اینها بالاتر بود. یعنى در عصر تسلّط ظلم، کفر و الحاد بر سرتاسر عالم؛ در عصرى که عدالتْ خلاف قانون و ظلمْ قانون و مقررّاتِ بین‌المللى شده است، حق به حکومت رسید. این‌که شما مى‌بینید ابرقدرت‌ها زورگویى مى‌کنند و مى‌خواهند نظام جدیدى را بر دنیا حاکم کنند – که البته همان نظام قبلى هم نظام حاکمیّت ابرقدرتها بود – این، همان سلطه ظلم است. براى هر آنچه در دنیا ظلم، حق‌کشى و تبعیض مى‌شود، اسم‌هاى قانونى مثل «حقوق بشر»، «دفاع از ارزش‌هاى انسانى» و از این قبیل مى‌گذارند. بدترین نوع سیطره ظلم این است که ظلم به اسم عدل و ناحق به اسم حق، بر دنیا مسلّط شود. در چنین زمانى، ناگهان به برکت عاشورا، حجاب ظلمت شکافته و خورشید حقیقت آشکار شد. حق، به قدرت و حکومت رسید. اسلام که همه دست‌ها سعى مى‌کردند آن را منزوى کنند، در وسط عرصه، خودش را مطرح کرد و دنیا مجبور شد که حضور اسلامِ راستین و ناب را در شکل حکومت جمهورى اسلامى بپذیرد. شروع نهضت پانزده خرداد هم به برکت عاشورا بود. امسال بعد از گذشت سى و دو سه سال از حادثه پانزده خرداد، مثل آن سال اوّل، دوباره خرداد با محرّم همزمان و مقارن شده است. در پانزده خرداد که در سال چهل و دوى شمسى – هشتاد و سه قمرى – با دوازدهم محرّم مصادف بود، امام بزرگوار ما رضوان‌اللَّه‌تعالى‌علیه در عرصه عاشورایى و با بهره‌بردارى به بهترین شکل ممکن از ماجراى عاشورا و محرّم، توانستند پیام حق و دادِ برآمده از دلِ خود را به‌گوش مردم برسانند و مردم را متحوّل کنند. اوّلین شهداى ما هم در ماجراى پانزده خرداد، در تهران، ورامین و بعضى جاهاى دیگر، همین سینه‌زن‌هاى حسینى بودند که آمدند و در معرض تهاجمِ دشمنِ عاشورا قرار گرفتند. در سال پنجاه و هفت هم مشاهده کردید ماجراى آن روز و ماهى را که در آن، خون بر شمشیر پیروز مى‌شود. این نام را امام بزرگوار از همه قضایاى محرّم، خلاصه‌گیرى، استحصال و مطرح کردند. همین‌طور هم شد. یعنى مردم ایران به پیروى از حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، درس عاشورا را گرفتند و در نتیجه خون بر شمشیر پیروز شد. این موضوع در ماجراى امام حسین چیز عجیبى است. خوب؛ حالا ما و شما، امانتدار و وارثِ این حقیقت تاریخى هستیم. امروز کسانى هستند که مى‌خواهند ماجراى عاشورا را به عنوان یک درس، خاطره و یک شرح واقعه، از زبان علما، روحانیون، مبلّغین، مبلّغات و امثال اینها بشنوند. ما در این زمینه چه خواهیم کرد؟ در این‌جا به قضیه خیلى مهمِّ تبلیغ مى‌رسیم. اگر روزى این طلّاب جوان، فضلاى حوزه‌هاى علمیّه، مبلّغین، وعاّظ، مدّاحان و روضه‌خوانان، توانسته‌اند ماجراى عاشورا را مثل حربه‌اى علیه ظلمات متراکم حاکم بر فضاى زندگى همه بشر به کار گیرند و با این تیغ بُرنده الهى پرده ظلمات را بشکافند و خورشید حقیقت را به شکل حاکمیّت اسلام، واضح و آشکار کنند – این حقیقت در زمان ما اتّفاق افتاده است – چرا نباید متوقّع بود که در هر عصر و زمانى – هر چه هم که تبلیغات دشمن در آن دوره سخت، همه‌گیر و ظلمات «اشّد تراکماً» باشد – مبلّغین، گویندگان و علماى دین، بتوانند علیه هر باطلى، شمشیر حق و ذوالفقار علوى و ولوى را در دست گیرند و از آن استفاده کنند؟! چرا ما چنین چیزى را مستبعد بدانیم؟! درست است که امروز تبلیغات دشمن، همه فضاى ذهن بشریّت را فرا گرفته است. در این، شکّى نیست. درست است که اموال کلانى براى تشویش چهره اسلام، بخصوص تشیّع، خرج مى‌شود. درست است که هر کس که منافع نامشروعى در زندگى ملت‌ها و کشورها دارد، خود را موظّف به فعالیت علیه اسلام و حکومت اسلامى مى‌بیند. درست است که کفر، با همه تفرّق و تشتّتش، با استفاده از همه امکانات، در یک امر اتّفاق کرده و آن ضدّیت با اسلامِ ناب است و حتّى اسلام محرَّف را هم به جنگِ اسلامِ ناب آورده و به میدان کشانیده است. اینها همه درست؛ اما آیا جناح حق و جبهه اسلامِ نابِ نمى‌تواند در مقابل این تبلیغات خصمانه و خباثت‌آلود، به برکت روح، پیام و حقیقت عاشورا و پیام محرّم، همان معجزه را یک بار دیگر تکرار کند؟! چرا نتواند؟! سختى دارد؛ اما ممکن است. همّت و فداکارى لازم دارد. راه باز است؛ بن‌بست نیست. ماجرای عاشورا باید در منبر، به شکل سنتی روضه خوانی شود عاشورا و ماجراى حسین‌بن‌على باید در منبر، به شکل سنّتى روضه‌خوانى شود؛ امّا نه براى سنّت‌گرایى، بلکه از طریق واقعه‌خوانى. یعنى این‌که، شب عاشورا این‌طور شد، روز عاشورا این‌طور شد، صبح عاشورا این‌طور شد. شما ببینید یک حادثه بزرگ، به مرور از بین مى‌رود؛ امّا حادثه عاشورا، به برکت همین خواندن‌ها، با جزئّیاتش باقى مانده است. فلان کس این‌طورى آمد با امام حسین وداع کرد؛ این‌طورى رفت به میدان، این‌طورى جنگید؛ این‌طورى شهید شد و این کلمات را بر زبان جارى کرد. واقعه‌خوانی درمورد عاشورا باید متقن باشد واقعه خوانى، تا حدّ ممکن، باید متقن باشد. مثلاً در حدود «لهوفِ» ابن‌طاووس و «ارشادِ» مفید و امثال اینها – نه چیزهاى من‌درآوردى – واقعه‌خوانى و روضه‌خوانى شود. در خلال روضه‌خوانى، سخنرانى، مدّاحى، شعرهاى مصیبت، خواندن نوحه سینه‌زنى و در خلال سخنرانیهاى آموزنده، ماجرا و هدف امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام. یعنى همان هدفى‌که در کلمات خود آن بزرگوار هست که: «وانى لم اخرجِ اشراً و لابطرا و لا ظالماً و لا مفسداً، و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى» بیان شود. این، یک سرفصل است. عباراتى از قبیل «ایها النّاس، انّ رسول اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم، قال: من رأى‌ سلطاناً جائراً، مستحلاً لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه…، فلم یغیّر علیه بفعل و لاقول، کان حقاً على اللَّه ان یدخله مدخله» و «من کان بادلاً فینامهجته و موطّناً على لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، هر کدامْ یک درس و سرفصلند. بحثِ لقاءاللَّه و ملاقات با خداست. هدف آفرینش بشر و هدفِ «انّک کادحٌ الى ربّک کدحاً»- همه این تلاشها و زحمتها – همین است که «فملاقیه»: ملاقات کند. اگر کسى موطّن در لقاءاللَّه است و بر لقاءاللَّه توطین نفس کرده است، «فلیرح معنا»: باید با حسین راه بیفتد. نمى‌شود توى خانه نشست. نمى‌شود به دنیا و تمتّعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد. باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون و از نفس ما، با تهذیب نفس شروع مى‌شود و به سطح جامعه و جهان مى‌کشد. این‌ها باید بیان شود. اینها هدف‌هاى امام حسین است. این‌ها خلاصه‌گیری‌ها و جمع‌بندی‌هاى نهضت حسینى است. جمعب‌ندى نهضت حسینى علیه‌السّلام این است که یک روز امام حسین علیه‌السّلام در حالى که همه دنیا در زیر سیطره ظلمات ظلم و جور پوشیده و محکوم بود و هیچ کس جرأت نداشت حقیقت را بیان کند – فضا، زمین و زمان سیاه و ظلمانى بود – قیام کرد. شما نگاه کنید، ببینید: «ابن عبّاس» با امام حسین نیامد. «عبداللَّه‌بن‌جعفر» با امام حسین نیامد. عزیزان من! معناى این، چیست؟ این نشان نمى‌دهد که دنیا در چه وضعى بود؟ در چنین وضعیتى، امام حسین تک و تنها بود. البته چند ده نفرى دور و بر آن حضرت ماندند؛ اما اگر نمى‌ماندند هم، آن حضرت مى‌ایستاد. مگر غیر از این است؟! فرض کنیم شب عاشورا، وقتى حضرت فرمود که «من بیعتم را برداشتم؛ بروید.» همه مى‌رفتند. ابوالفضل و على اکبر هم مى‌رفتند و حضرت تنها مى‌ماند. روز عاشورا چه مى‌شد؟ حضرت برمى‌گشت، یا مى‌ایستاد و مى‌جنگید؟ در زمان ما، یک نفر پیدا شد که گفت «اگر من تنها بمانم و همه دنیا در مقابل من باشند، از راهم برنمى‌گردم.» آن شخص، امام ما بود که عمل کرد و راست گفت. «صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه.» لقلقه زبان را که – خوب همه داریم. همه‌مان عاشورایی باشیم تا زمینه ظهور ولی مطلقّ حق، فراهم شود دیدید، یک انسان حسینى و عاشورایى چه کرد؟ خوب؛ اگر همه ما عاشورایى باشیم، حرکت دنیا به سمت صلاح، سریع، و زمینه ظهور ولى مطلقِ حق، فراهم خواهد شد. باید این مفاد براى مردم بیان شود. فراموش نکنید که هدف امام حسین بیان شود. حالا ممکن است انسان یک حدیث اخلاقى‌اى هم – به فرض – بخواند، یا سیاست کشور یا دنیا را تشریح کند. اینها لازم است؛ امّا در خلال سخن، حتماً طورى صحبت شود که تصریحاً، تلویحاً، مستقّلاً و ضمناً، ماجراى عاشورا تبیین شود و مکتوم و مخفى نماند. این، مطلب اوّل بود. مطلب دوم این‌که، از این فرصت استفاده شود و همان‌طور که خودِ حسین‌بن‌على علیه‌السّلام به برکت جهادش، اسلام را زنده کرد (اسلام، در حقیقت زنده شده و آزاد شده خون و قیام حسین‌بن‌على است) امروز هم شما به انگیزه یاد، نام و منبر آن بزرگوار، حقایق اسلامى را بیان کنید؛ قرآن و حدیث را معرفى کنید؛ نهج‌البلاغه را براى مردم بخوانید؛ حقایق اسلامى، از جمله همین حقیقت مبارکى را که امروز در حکومت حق، یعنى نظام علوى، ولوى و نبوى جمهورى اسلامى، تجسّد پیدا کرده است براى مردم بیان کنید. این، جزو بالاترین معارف اسلامى است. خیال نکنند که مى‌شود اسلام را تبیین کرد و از حاکمیت اسلام – که امروز در این مرز و بوم متجسّد شده است – غافل ماند و آن را مغفولٌ‌عنه گذاشت. این، توصیه ما به شما عزیزان است. (بیانات در دیدار جمعی از روحانیون – ۱۳۷۴/۰۳/۰۳) منبع:تسنیم



Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.