ID : 11007248
روایتی از مرگ دانشجوی یزدی دکتری از نگاه زیباکلام؛

مقصرمرگ دانشجوی یزدی،ازنگاه زیباکلام/او یک سروگردن ازاستادانی که دردور دوم احمدی نژاد وارد دانشکده علوم سیاسی شدندباسوادتر بود


صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران، روایتی از مرگ دانشجوی دکتری این دانشگاه که اخیراً اتفاق افتاده است، مطرح کرد و ضمن بیان سابقه‌ای از آشنایی با آن دانشجو، به معرفی مقصر این حادثه پرداخت.

به گزارش یزد رسا، صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران، روایتی از مرگ دانشجوی دکتری این دانشگاه که اخیراً اتفاق افتاده است، مطرح کرد و ضمن بیان سابقه‌ای از آشنایی با آن دانشجو، به معرفی مقصر این حادثه پرداخت.

 

زیباکلام در روزنامه شرق نوشت: هرکس که شنید «حسین خجسته‌نیا» خودکشی کرده، از بهت و حیرت، از ناباوری و بالاتر از همه تألم و تأثر همان‌جا نشست. همه به‌جای اینکه بپرسند «چرا»، بی‌اختیار می‌گفتند «یعنی چه؟» چون نمی‌توانستند باور کنند که او خودش را کشته است.

 

مشکل این بود که خیلی‌ها این دانشجوی دوره دکتری را که همیشه لبخند بر لب داشت، می‌شناختند. شاید اسمش را یا اینکه در چه رشته‌ای درس می‌خواند یا در کدام مقطع تحصیل می‌کند نمی‌دانستند، اما می‌دانستند دانشجوی دانشکده خودمان است.

 

ورودی٨٧ بود؛ جزو دانشجویان ممتاز دکترای روابط بین‌الملل و جزو استعدادهای درخشان. آنقدر بر کار و درس خود مسلط بود که در کلاس‌های آمادگی روابط بین‌الملل و زبان که دانشکده برای جمعی به راه انداخته بود، تدریس می‌کرد. از نظر «کلاس‌داری» و «فن تفهیم به دانشجو» و بالاخره سواد و معلومات انصافاً جزو بهترین استادان این دوره‌ها بود و قطعاً اگر عضو هیأت علمی می‌شد، استاد بسیار برجسته و توانمندی می‌شد. یک‌بار برای او و اردشیر پشنگ - از هم‌دوره‌ای‌هایش - یک مشکل اداری در رابطه با استعدادهای درخشان پیش آمده بود. پشنگ از من تقاضا کرد با دکتر زهتابیان، مدیرکل تحصیلات تکمیلی دانشگاه و مسئول کمیته موارد خاص، صحبت کنم. حسین با حالت شوخی و جدی گفت اگر پای استاد زیباکلام بیاید وسط، آن مختصر شانسی هم که داریم، هوا می‌شود.

 

فردا یا چند روز دیگرش به دفتر من آمد و کلی عذرخواهی کرد که یک وقت جسارت نکرده باشد. فکر نکنم در این شش سال و‌ اندی که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی بود کسی از او بی‌ادبی یا رفتاری غیرمعقول دیده باشد. به غایت افتاده و باادب بود؛ حتی نسبت به مستخدمان دانشکده.

 

حسین خجسته‌نیا قطعاً نابغه نبود؛ اما انصافاً حق وی هم نبود که در سی و چند سالگی به خاک سپرده شود و یک عمر خانواده‌اش را داغدار کند. او یک‌سروگردن از استادانی که در دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی شدند باسواد‌تر بود. نیازی به اینکه به‌دنبال عامل یا مقصر خودکشی حسین بگردیم، نیست! در فاصله 88 - 92 عملاً ملاک و معیارهای علمی و آکادمیک چه در خصوص بورسیه کردن دانشجویان دوره دکترا و چه بدتر از آن درخصوص جذب هیأت علمی در دانشگاه‌ها - اگر نگفته باشیم که عملاً کنار گذاشته شدند - بسیار کمرنگ شدند.

 

حکایت بورسیه‌های غیرقانونی که زبانزد خاص‌وعام شده، اما داستان جذب هیأت علمی در چهار سال دوم دولت احمدی‌نژاد متأسفانه هنوز بازتابی نیافته است. بدون علم و اطلاع گروه‌های آموزشی و استادان باتجربه، فردی که کسی او را نمی‌شناخت با یک حکم کارگزینی عضو جدید این یا آن گروه آموزشی می‌شد. حاجت به گفتن نیست که حامی و پشتوانه اینگونه استخدام‌ها چه بود؟ مسأله‌ای که در این استخدام‌ها رعایت نمی‌شد، توانمندی‌های علمی، پیشینه تحقیقاتی، مقالات علمی چاپ‌شده، نظر استادان گروه آموزشی مربوطه و این‌دست ملاحظات بودند. امثال حسین خجسته‌نیا همه اینها را داشتند یا دست‌کم خیلی بیشتر از کسانی که جلو چشمانشان به عنوان استاد استخدام می‌شدند، داشتند. نیازی به مطالعات و تحقیقات گسترده پیرامون توانایی‌های علمی جذب‌شدگان هیأت علمی سال‌های اخیر وجود ندارد. یک خبرنگار معمولی هم می‌تواند یکی ، دو ساعت با دانشجویان به‌خصوص رشته مطالعات منطقه‌ای یا علوم‌سیاسی دانشگاه تهران صحبت کند تا متوجه شود اوضاع از چه قرار است. نمی‌دانم چرا ما از تجربه تربیت مدرس درس نگرفته‌ایم؟ تربیت مدرس قرار بود دانشگاهی شود که صددرصد حسب جهان‌بینی دولتی عمل کند. بعد هم تک‌تک استادان آن گلچین شدند و یکایک دانشجویان آن هم دستچین، اما حاصل آن در نهایت دانشگاهی مثل سایر دانشگاه‌ها شد.

پُر کردن رشته مطالعات منطقه‌ای، علوم‌سیاسی یا مطالعات جهان در دانشگاه تهران از یک طرز فکر خاص، نه‌تنها آن منظوری را که متولیان امر داشتند برآورده نخواهد کرد، بلکه در بلندمدت سطح علمی این واحد‌ها را به‌شدت تنزل خواهد داد، چراکه ملاک استخدام استاد متأسفانه توان علمی نبوده، بلکه رویکرد و نگاه آنها به مسائل رسمی است. حسین خجسته‌نیا از این نوع رویکرد آسیب دید. او بعد از صحبت با رئیس دانشکده ظاهراً هیچ امید و شانسی برای عضویت در هیأت علمی نداشت و از آنجا که از مدت‌ها احساس نومیدی در روح و جانش پخش شده بود، کپسول سیانوری را که از قبل تهیه کرده بود با یک جرعه آب در دفتر رئیس دانشکده سر می‌کشد.

 

او اکنون زیر خاک آرمیده، اما بسیاری از دانشجویان مستعد دانشگاه تهران، چنین احساسی دارند و جلو چشمانشان شاهد هیأت علمی شدن و بورسیه شدن کسانی هستند که عدالت، انصاف، وجدان، حق و ... را هرگونه تعریف کنیم، سزاوار آن نیستند.

انتهای پیام/ع




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.