بزرگترین هنر من شاعر بودن من است/ استفاده درست از وقت؛ کلید موفقیت
به گزارش یزد رسا به نقل از یزدبانو؛ فرزند شهید محمدرضا عظیمینیا، هنوز خاطره خداحافظی پدر را سالها در سینه دارد و نمیخواهد آن را باور کند؛ خاطرهای که تنها اشعار و قطعات ادبیش توانستند آن را شرح دهند و بسیار تأثیرگذار واقع شوند.
صدیقه عظیمی نیا فرزند «شهید محمد رضا عظیمی نیا» که هنگامه آخرین وداع با پدر، 9 سال بیشتر نداشت و اکنون با دلتنگیها و بی قراریها و درد دلهای خود را در قالب شعر و قطعات میسراید، با خبرنگار یزدبانو به گفتوگو نشست که در ادامه میخوانید:
لطفا خودتان را معرفی فرمایید؟
اینجانب سیدهصدیقه عظیمینیا فرزند شهید محمدرضا عظیمینیا متولد یکم تیرماه سال 1352 هستم. اصالتاً ابرکوهی اما متولد شیراز هستم و بیشتر دوران زندگیام را در شیراز سپری کردهام. فارغالتحصیل دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه استعدادهای درخشان خوارزمی هستم.
درباره پدر خود توضیح دهید؟ شاخصترین ویژگی ایشان چه بود؟
پدرم مربی پرش از هواپیما بود که در زمستان سال1361 در منطقه عملیاتی بوکان کردستان در پروازی خونین به سوی حق شتافت.
ایشان علاقه عجیبی به اقوام، خانواده و مخصوصأ فرزندان خود داشت. حوصلهای که برای تربیت، همزبانی و بازی با کودکانش داشت، وصف ناپذیر است؛ همچنین بسیار مهربان ومردمداربودند و علاقه شدید به کودکان داشتند.
یکی از ویژگیهایشان این بود که اجازه نمیدادند حتی بچه کوچکی از سلام کردن به ایشان پیشی گیرد وهمیشه در سلام کردن پیش دستی میکردند؛ اما بزرگترین خصلت را می توان متواضع بودنشان نام برد.
خاطرهای از پدر خود بیان بفرمایید.
با توجه به اینکه در آن زمان من 9 سال بیشتر نداشتم و پدرم بیشتر در مأموریتهای نظامی به سر میبردند خیلی کم میدیدمشان؛ خاطرهای چندان ندارم اما خاطره نحوه خداحافظی ایشان بسیار خوب در ذهن من مانده است و به عنوان بهترین خاطره در ذهن من نقش بسته است؛ بارها با آن خاطره شعر سرودم که بسیار تأثیرگذار بوده است.
پدرم مثل خیلی وقتهای دیگر، عازم جبهه بود و لباس نظامی و آرم هوابردی که جلوی کلاهش نصب شده بود را هرگز فراموش نکرده و به عنوان بهترین خاطره در ذهنم نقش بسته است. روزی که به اتفاق مادربزرگم که سینی آب و آینه و قرآن در دست داشت و همراه با برادرانم سیدعلی و سیدحسین که پنج ساله و دو ساله بودند، در آستانه در، با پدرم خداحافظی کردیم. پدرم با قدمهایی مصمم راهی فیض شهادت شد،با ما خداحافظی کرد و به انتهای کوچه که رسید سرش را خم کرد تا از زیر شاخههای درخت توت کهنه سر کوچه رد شود؛ تک درخت کهنسالی که پس از داغ پدرم، بسیاری از ریشههایش خشکید! آن قدمهای مصمم را هنوز به یاد دارم.
چگونه شاعر شدید؟ انگیزهتان از شعرسرایی چه بود؟
شعر گفتن هنری است که اکتسابی نیست و باید علاقهای وجود داشته باشد. شعر سرودن در نهاد و ذات من نهفته است، همچنین نیز معتقد هستم اگر طبع شعر گفتن در نهاد آدمی وجود نداشته باشد امکان شاعر شدن هم وجود ندارد.
در خانوادهای متولد شدهام که هم از طرف مادری وهم پدری اهل شعر و موسیقی هستند؛ مادرم فرهنگی بازنشسته و بسیار علاقهمند به شعر و ادبیات بودند. این توجه و علاقه خانوادگی باعث شد تا من از11 سالگی شعر سرایی کنم. یازده ساله بودم که برای اولین بار در مسابقات شهرستانی با موضوع «انقلاب» شرکت کردم و نفر اول شدم. به همین علت مادرم متوجه توانایی شعر سرودن من شدند و مرا در این زمینه تشویق و همراهی کردند.
در باره آثار خود توضیحی بفرمایید.
مدیر مسئول انتشارات طلوع فردا هستم که در همه موضوعی کتاب چاپ میکند و یکی از انتشارات موفق در استان است. حدود18 جلد کتاب دارم که خودم تألیف کردهام. البته که بزرگترین هنر من شاعر بودن من است.
چه توصیهای به جوانان دارید؟
در زندگی خود با توجه به فراز ونشیبهای زیادی که وجود دارد ناامید نشوند و تا جایی که ممکن است از وقت خود بهترین استفاده را داشته باشند تا کامروا شده و به موفقیت دست یابند.
انتهای پیام/
Related Assets:
- کتاب زندگینامه نخبه یزدی شهید محمدحسین رمضانخانی منتشر میشود
- واکنش زنان سیستانی به ادعای مولاوردی: عذرخواهی کنید/قوه قضاییه موضوع را به صورت جدی پیگیری کند
- بنیاد نخبگان یا باشگاه سیاست ورزی؟
- بیداری دانشجویی، رژیم پهلوی را سرنگون گرد/دانشجو در برابر وقایع جهان، باید عکسالعمل مناسب از خود بروز دهد
- مسئولین از نخبگان جوان به عنوان مشاورین خود بهره ببرند/تلاش و توکل دو بال پرواز به سوی موفقیت
- هدیه گرانبهای رهبر انقلاب به دختر شهید سیستان و بلوچستانی مدافع اسلام+ تصاویر