از نبود پزشک متخصص تا برخورد زننده پرستاران/ وقتی پیام های واتس اپ پرستار مهم تر از درد بیماران می شود
به گزارش یزدرسا به نقل از عصر هامون، در حالی که به عنوان یک همراه مریض وارد بیمارستان شدم اما حال و هوای خبرنگاری در من غلبه کرد و درد بیمار خود را فراموش کرده و به درد بزرگ تر جامعه خود که همان بی توجهی مسئولین به مردم است پرداختم.
مطالب زیر درد بزرگ جامعه سیستانی ها است که اینجانب به عنوان یک خبرنگار در یک روز در بیمارستان زابل به عینه دیدم و آن را به نگارش در آوردم هر چند با نگارش این مطلب قصد ندارم زحمات برخی پزشکان و پرستاران خدوم و زحمت کش بیمارستان امیر المومنین زابل را زیر سوال ببرم.
آنچه می خوانید نه داستان است نه قصه و نه اظهارات غلو آمیز؛ بلکه عین حقیقت است ، حقیقتی که شما هم می توانید با حضور در آن مکان ببینید که بر سر مردم ما چه می آید.
مادر سیستانی که 3 انگشت پسرش در یک حادثه قطع شده بود در حالی که اشک در چشمانش حلقه می زد برای چهارمین بار به سراغ پرستار آمد و گفت: "پسرم داره درد می کشه چرا نمی آیید سرمش رو چک کنید! خانم پرستار در حالی که صدای پیام های واتس اپش پیاپی به گوش می رسید با عصبانیت گفت :" مگه نمی بینی کار دارم هر وقت داروهای تمام مریض ها را آماده کردم میام".
این تنها یک مورد از مشاهدات حضور یک روزه خبرنگار عصر هامون در بیمارستان امیرالمومنین زابل است.
اظهارات عجیب و غریب این پرستار که بازی با واتس آپ را با کار خود پیوند زده بود و جواب سر بالایی به مادر پسر حادثه دیده داده بود، همه این علل مرا وا داشت تا برای مشاهده از وضعیت موجود، سری به همه بخش های این بیمارستان بزنم.
چندی پیش نیز هم کامنت هایی از سوی مخاطبان این پایگاه خبری مبنی بر برخورد نامناسب پرسنل بالاخص پرستاران بیمارستان امیرالمومنین زابل برای ما ارسال می شد.
چهارشنبه 2 مهرماه راهی زابل شدم. 5 کیلومتری این شهرستان بودیم که راننده گفت به بیمارستان رسیدیم پیاده شوید.
پس از ورود به بیمارستان همان طور که مخاطبان سایت اشاره کرده بودند به سمت بخش جراحی که طبقه دوم بیمارستان بود حرکت کردم؛ پشت درب اتاق عمل ازدحام جمعیت را دیدم که عده ای روی زمین و تعدادی هم روی صندلی در انتظار نشسته بودند. در ابتدا تصور کردم کسی فوت شده است و آشنایان او به بیمارستان هجوم آورده اند اما کمی که نزدیک تر شدم مادری را دیدم که به شدت گریه می کرد و وقتی جویای ماجرا شدم گفت: "از دیشب که دخترم را به بیمارستان آوردیم هر کدام از پرستاران و پرسنل بیمارستان یک چیزی تشخیص دادند تا اینکه امروز صبح فهمیدیم دخترم آپاندیس دارد و از صبح تا الان که ساعت یک بعدازظهر است هیچ پزشکی برای جراحی آپاندیس وی به بیمارستان مراجعه نکرده ".
در حالی که صدای گریه های زن بالا رفته بود و ادامه بحث دیگر برایش ممکن نبود، زن جوانی که بغض کرده بود به سمتم آمد و گفت:" فرزندم چهار و نیم سالشه و باید عمل آپاندیس بشه اما از دیشب که به بیمارستان مراجعه کردیم طفل معصوم از درد داره به خود می پیچه. ساعت 11 صبح امروز دکتر آمد و گفت نه تنها آپاندیس ،بلکه مچ پاش هم رفته ".
زن جوان در حالی که چاره ای جز اشک ریخت نداشت و فکر می کرد با درد دل کردن مقداری آرام می شود اینگونه ادامه داد:" مسئولین و نمایندگان اصلا به فکر مردم زابل نیستند. آوردن چند تا پزشک متخصص در بیمارستان برای حفظ سلامت مردم مگه چقدر هزینه داره؟! نه تنها فرزندم تمام شب درد کشید من نیز با برخورد های نامناسب پرستاران و پرسنل بیمارستان روبرو بودم". حرف که به اینجا رسید یک نفر درب اتاق عمل را باز کرد و با صدای بلند گفت: جهانی...!!!
تعدادی از افراد حاضر در پشت درب اتاق عمل از سر جای خود بلند شده و به سمت وی حرکت کردند. نگهبان گفت: "همراهان بیمار بروند و برای بردن بیمارشون به بخش تخت بیارن".
مرد میانسالی حدودا 50-55ساله که دستانش می لرزید شروع به حرکت کرد و دقایقی بعد درحالی که یک تخت را هل می داد به درب اتاق عمل رسید...
صدای ناله های بیمار باعث شد که به سمت بخش بستری جراحی حرکت کنم. وقتی به درب بخش بستری رسیدم زنی حدودا 45 ساله که مرتب از رفتار و کردار پرستاران شکایت و گلایه داشت اینگونه گفت:" این پرستارا رو باید کلاس تربیت و اخلاق بفرستن نه بلدن با بزرگترشون چطور حرف بزنن نه وظیفه شون رو درست انجام می دن!"
ساعت 10 شب بود که متوجه شدم سرم یک بیمار خراب شده و دارو تزریق نمی شود. به سمت وی رفته و سرم را کمی جابه جا کردم تا شاید درست شود اما پس از دقایقی که از تزریق سرم نا امید شده بودم به سمت بخش پرستاران رفتم و موضوع را به آنها اطلاع دادم .
یکی از پرستاران با سر اشاره ای کرد و گفت: "میام". هنوز کمی از پرستار دور نشده بودم، زن جوانی که گویا همراه یکی از بیماران بخش بود و خود نیز دل پری از پرسنل بیمارستان داشت با پوزخند گفت:" ظهور حضرت مهدی (عج) شاید بیاید!"
به اتاق برگشتم و هرچه منتظر شدم پرستار نیامد.
دفعه سومی بود که به سمت پرستار می رفتم و حال دیگر کامل معنای "ظهور حضرت مهدی" زن جوان را می فهمیدم برای سومین بار حرفم را تکرار کردم و پرستار که دیگر لحنش تند شده بود گفت "مگه نگفتم میام دارم کار انجام می دم".
دیگر سمت اتاق بیمار نرفتم و بر روی یکی از صندلی های اطراف پذیرش جای گرفتم تمام مدت مادران و دخترانی به دفعات به پرستاران مراجعه می کردند و بدون هیچ نتیجه ای باز می گشتند و من در این فکر که وظیفه پرستار شیفت شب بیمارستان امیرالمومنین زابل چیست؟!
ساعت 2 نصف شب که دیگر خسته شده بودم از جایم بلند شدم تا به سمت اتاق بیمار بروم ،دیدم مادری که 3 انگشت پسرش در یک حادثه قطع شده بود در حالی که اشک در چشمانش حلقه می زد برای چهارمین بار به سراغ پرستار آمد و گفت:"پسرم داره درد می کشه چرا نمی آیید سرمش رو چک کنید!" خانم پرستار در حالی که صدای پیام های واتس آپش پیاپی به گوش می رسید با عصبانیت گفت: " مگه نمی بینی کار دارم هر وقت داروهای تمام مریض ها رو آماده کردم میام".
ساعت 7 صبح با صدای یکی از پرستاران که می گفت" همراهان بیماران خارج شوید دکتر داره برای معاینه میاد و شما نباید در اتاق باشید"، و همه را به سمت درب بخش راهنمایی می کرد، بیدار شدم.
از پرستاری که درب ورودی بخش بستری نشسته بود تا کسی وارد بخش نشود، سوال کردم:" چه ساعتی دکتر میاد" که گفت : "11 "؛ در همین حال یکی از زنانی که پرستار از اتاق فرزندش بیرونش کرده بود بلند شد و گفت: "فرزندم عمل شده و تنهایی نمی تونه کارهاشو انجام بده من باید کنارش باشم. ساعت 11 که دکتر میاد از اتاق میام بیرون" که پرستار با لحن تند گفت: "برو بشین خانم با من بحث نکن هر وقت فرزندت کار شخصی داشت صدات می کنم تا داخل بری".
زن سیستانی بدون اینکه بحث را ادامه بدهد و به قول خودش:"بهتره با پرستارا کل کل نکنم" با نگرانی رفت پشت درب بخش بستری و کف زمین بیمارستان نشست.
کنارش رفتم و پرسیدم "چرا نگرانید؟ اگر فرزندتون کاری داشت صداتون می کنن"، نگاهی به من کرد و گفت: "دفعه اولته که به بیمارستان اومدی؟" گفتم" بله چطور مگه؟"
ادامه داد: "پرستارای اینجا به تنها کسی که اهمیت نمیدن بیماره. فرزندم دو روزه که بستری شده و هر بار برای رفع مشکلش به اونا مراجعه کردم یا با برخورد نامناسبشون با خودم روبرو شدم و یا وقتی دفعات حضورم برای پیگیری مشکل فرزندم به بهشون زیاد می شد می آمدن و با عصبانیت سُرُم رو درون دست فرزندم فرو می کردن و اونم دردش می گرفت".
ساعت 10 صبح است نگاهی به اطرافم انداختم پر شده بود از مراجعینی که یا بر روی صندلی نشسته اند و یا کف زمین!
به سمت درب خروجی بیمارستان حرکت می کنم و با خود می اندیشم آیا به راستی تا کنون کسی از مسئولین شهرستان زابل یک بار حتی جهت بازدید به این بیمارستان آمده اند؟ یا گذرشان برای مداوا به این بیمارستان نیوفتاده است؟
شاید هم مسئولین به بیمارستانی خصوصی می روند تا متحمل این همه رنج و منت و تبعیض نشوند!!
Related Assets:
- خبری خوش برای بیماران ضایعه نخاعی/ "ساخت پروتز زیر جلدی"
- اخذ رأی با حضور شعبه سیار 253 در بیمارستان موقوفه خیریه گودرز در یزد +تصاویر
- روایت تصویری از عیادت امام جمعه و فرماندار ابرکوه از بیماران
- بیماران: مکانی برای اسکان وجود ندارد/ شهردار یزد: استانهای مختلف برای اسکان بیماران خود در یزد مهمانسرا بسازند