به گزارش  یزد امــــــــروز؛شهين دختر جواني كه قطرات اشك بر گونه هاي مي باريد زندگي 20 ساله خود را با توجه به اينكه شرم و حيا به او اجازه نمي داد زياد سرش را بالا بگيرد اينگونه بيان مي كند.

وی می گوید: كلاس پنجم ابتدايي كه بودم يك بار از پدرم پرسيدم،چرا اين فليم هاي زشت را در دستگاه مي گذاري و تماشا مي كني؟ او لبخند ي زد و جوابي نداد، افسوس كه احساس نگراني من هيچ تاثيري در پدرم نگذاشت و حتي چند سال بعد ماهواره خريد.

پدر و مادرم بيشتر وقتشان را در منزل صرف ديدن فليم هاي بي محتوا و مبتذل مي كردند.آنها از كانال هاي ماهواره فقط كد كانال هاي زشت و زننده را بلد بودند و اين عاملي بود تا نسبت به هر دوي آنها احساس بدي پيدا كنم.

در آن شرايط تنها آرزويم اين بود كه زودتر خواستگاري پيدا شود و با او ازدواج كنم تا از آن وضعيت ناراحت كننده راحت شوم از اين رو در ترم دوم دانشگاه با جواني به نام "جلال" كه از همكلاسي هايم بود آشنا شدم.

راستش را بخواهيد ديدن فليم هاي مبتذل آن قدر روي من اثر گذاشته بود كه ديگر از برقراري ارتباط و دوستي با پسرهاي غريبه هيچ ترسي نداشتم ، دوستي من وجلال مدتي ادامه داشت و در چند ملاقاتي كه با هم داشتيم او توانست اعتماد مرا جلب كند.

يك روز، دو سه ساعتي در پارك با هم قدم زديم و بعد از آن با خودروي جلال به يكي از مراكز تفريحي خارج از شهر رفتيم، پس از خودرن غذا جلال كلي وعده و"وعيد" براي آينده من داد.

در راه بازگشت او يك آبميوه به من تعارف كرد، آن را برداشتم و نوشيدم اما نفهميدم چه شد كه سرم گيج رفت و به خواب رفتم اما شانس يارم بود.

چون مأموران كلانتري..... هنگام گشت زني متوجه حالت مشكوك من بر روي صندلي خودروي جلال شده بودند و پس از متوقف كردن خودرو متوجه شده بودند من وضعيت عادي ندارم، آنها جلال را قبل از انجام هرگونه عمل شيطاني دستگير كردند تا به سزاي عملش برسد، اما واقعا" نمي دانم اگر پليس متوجه اين موضوع نشده بود چه بلايي بر سرم مي آمد.

من ضمن اين كه از پليس تشكر مي كنم صحبتي هم با پدران و مادران دارم و آن اين كه حريم خانواده، مقدس و با ارزش است؛ پس احترام آن را حفظ كنيد و بدانيد فليم هاي مبتذل و زننده، جز اين كه حد و مرز شرم و حيا را مي شكند نتيجه ديگري در پي نخواهد داشت. 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی پلیس