Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

سردار شهید نیکوبخت:

"ولایت فقیه" شيرين‌ترين كلمه در فرهنگ سياسي مستضعفين و تلخ‌ترين واژه در گوش مستكبرين


سردار شهید نیکوبخت در وصیتنامه خود می نویسد: كاش هزاران جان داشتم و همه را فداي ولایت فقیه و امام مي‌كردم، او كه شيرين‌ترين كلمه در فرهنگ سياسي مستضعفين و تلخ‌ترين واژه در گوش مستكبرين است.

110.

.

سردار  شهيد: عزيزالله نيكوبخت

نام پدر: عبدالله

تاريخ تولد: 1335/8/9

تاريخ شهادت: 1360/7/5

نامش عزيز بود و هدفش عزيزتر و مرگش عين عزت!

در ششمين روز از هشتمين ماه سال 1335 در گلزار خانواده اي متدين و مستضعف روئيد.

پدرش عبدالله او را با مشقت به بالندگي رساند و از او سروي آزاد ساخت كه پاي دربند هيچ تقيد دنيوي نداشت و سر به سوي آسمان سعادت برافراشته بود.

سال‌هاي 54 تا 56 را به خدمت نظام وظيفه گذرانيد.

2 سال كارمند بانك سپه بود اما موافق با هيچ يك از ضوابط قانون نظام شاهنشاهي نبود و مخالفتش با عملكردهاي زيرمجموعه‌ي ظلم او را وادار به كناره‌گيري از شغل خويش نمود و پس از انقلاب جذب نيروهاي مردمي و مقدس سپاه پاسداران شيراز شد.

بواسطه‌ي بهره‌مندي از مطالعات فراوان و كارايي و كارداني و شايستگي‌هايش به تهران اعزام شده و پس از بازگشت به عنوان مربي برجسته منطقه‌ي 9 مشغول به خدمت شد.

او از فرائض مذهبي و معنوي هرگز غفلت نورزيد تا جايي كه در ايام تعطيل و فراغت به تدريس قرآن نيز اشتغال داشت.

ترور نافرجام شهید توسط منافقان

اين حركت‌هاي فعالانه و خداپسندانه‌اش خاري بود در چشم منافقين كوردل كه براي برداشتن آن از سر راه اهداف شوم و كثيفشان اقدام به ترور وي در سال 59 نمودند كه با شكست مواجه گرديد.

اما شهيد راه مقدس خود را يافته و يكه‌تاز با توسن عشق به سويش مي‌تاخت.

عشق به جنگ و جهاد و انقلاب و امام چون رايحه‌اي دلپذير تمام باغستان وجودش را در برگرفته و حالتي مبهم ولي زيبا را در روح او پديد آورده بود كه به قول خودش :

« در اندرون من خسته دل، ندانم كيست كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست»

آن عنصر خاموش ولي طغيانگر همان عشق به حق و حقيقت و رسيدن به منزل غايي بود كه بالاخره نيز او را به سوي خود فراخواند.

هم چنان كه خود مي‌گويد: « نيرويي است كه به من عنايت دارد و يك كشش فطري است كه مرا به سمت خود مي‌كشاند من در خانه و در محل سكونت نيستم بلكه در منزلي هستم كه مزرعه‌اي است براي ديگر منازل» و وصول به اين منزل را بدون راهبري يك واسطه‌ي فيض و بدون مريد يك مراد مطلوب ممكن نمي‌دانست :

« طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن               ظلمات است بترس از خطر گمراهي»

او چراغ راه ظلماني را يافته بود و با اتكا به كتاب خدا، اهل بيت(ع)و عترت طيبه وحضرت امام (ره) تا پايان راه را به خوبي طي كرد و سيمرغ وجودش قاف حقيقت را دريافت و يوسف دلش كنعان هدف را لمس كرد.

آري! شهيد نيكوبخت به بخت نيكويي كه مي‌خواست رسيد و در تاريخ 1360/6/16  به جبهه‌ي سوسنگرد اعزام و در منطقه‌ي دهلاويه مورخ 1360/6/27  آن مكاني را فتح كرد كه پاي ملائك به آن جا نرسيده. اين شهيد عزيز جانشين فرمانده گردان علم الهدي سوسنگرد بود.

او عزيز خدا بود و خدا عزيزش را در 20 سالگي به خود دعوت كرد و نيكوبخت را نيك بخت نمود.

 اما صد افسوس که بدن مطهرش هیچگاه به شهر بازنگشت و مزار خالی اش همچنان زائران مدهوشی دارد.

بخش هایی از وصیت نامه:

«از اقبال نيك در عصري هستيم كه مرجعي زعامت امّت اسلام را به عهده دارد كه در مبارزه با نفس، يك عارف بلكه مراد عارفان است و هم در فقه اصيل شيعي بينشي بسيار گسترده دارد و هم در زمينه‌ي سياسي مشت همه سياستمداران را باز كرده و آمريكاي جنايتكار را به رسوايي و ذلّت انداخته است.» و ...

«به خدا دست ز دامان امامم نكشم اگرم دست ببرند و بدّرنم پوست»

و ثابت نمود كه اگر بند از بندش جدا كنند از قيد اسارت عشق بيرون نخواهد آمد.






Text to Identify

شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد