Skip to Content


هرکس در هر موقعیتی که هست باید بداند که این نظام پا گرفته از اراده کل ملت است


  پندار ما این است، ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. سید مرتضی آوینی آری چه زیبا گفته است سید شهیدان اهل قلم. چه زیبا ناگفته های بغض آلود ما را فریاد زده است. او چه زیبا درد هجران ما را به تصویر کشیده است. ماهایی که از کاروان شهدا جا مانده ایم. آنهایی که ره صد ساله را یک شبه پیمودند و به مقصد رسیدند. اینها زمزمه های حزن آلود همسنگران جامانده آنهاست. هم رزم هایی که برجای جای تنشان آثاری از آن دوران به یادگار مانده است. ارمغان های دردآلودی که برایشان مقدس است. و یادآور روزهای هم نشینی شان با فرشتگان خاکی است. اکنون پای صحبت یکی از آنها نشسته ایم. که خود را لایق عنوان جانبازی نمی داند و می گوید من فقط عنوانش را یدک می کشم. لطفاً خودتان را معرفی کنید؟ بنده احمد صادقی هستم. متولد 1340 میبد. آقای صادقی چه مدت در جبهه حضور داشته اید؟ نزدیک به دوسال و اندی در جبهه حضور داشتم. کدام منطقه؟ کلا در جنوب بودم. اولین بار برای آموزش به اهواز اعزام شدم. در آنجا آموزشم دقیقاً با شروع جنگ مصادف شد. یکی از توفیقاتی که نصیب ما شد در شب اول جنگ در منطقه بودیم. آموزش را نیمه کاره رها کردیم و به مناطق جنگی رفتیم. در مرحله اول حدود یک ماه در منطقه بودیم و مجدداً برگشتیم. یک ماهی در میبد بودم و بعد دوباره به منطقه جنوب اعزام شدم. در آنجا در منطقه سوسنگرد و روستایی به نام مالکیه در خط پدافندی مستقر شدم. و در همان جا مجروح شدم. درباره مجروحیتان توضیح می دهید؟ زمانی که سوسنگرد را رزمندگان از دشمن پس گرفته بودند. در منطقه دهلاویه بودیم. منطقه ای پدافندی که در بیرون شهر سوسنگرد قرار داشت. در شب بعد از تسخیر سوسنگرد در آنجا ساکن شدیم. مدتی که آنجا بودیم تحرکات دشمن زیاد بود. در یکی از حملات عراقی ها خمپاره ای زدند که ترکشش به من اصابت کرد. و از ناحیه پا مجروح شدم و عصب پایم قطع شد. چند بار جراحی شدید؟ حدوداً هشت دفعه جراحی شدم. که عمدتاً موضوعات عفونی بوده است. به خارج هم اعزام شده اید؟ خیر. در تهران در بیمارستان فاطمه الزهرا(س) مورد جراحی قرار می گرفتم. لطفاً از خاطرات دفاع مقدس برایم صحبت کنید؟ بالاخره دشمن آمده بود که ایران را تسخیر کند. با یک هجمه همه جانبه گسترده. در روزهای اول و در شب ورودمان به منطقه تنها سه تا گلوله آرپی جی و یک قبضه آرپی جی در اختیار 110 رزمنده بود که 90 نفرمان باهم اعزام شده بودیم. به ما گفتند هرکسی برای حفظ جان خودش تا می تواند فشنگ بردارد. دیگر ابزارآلات جنگی نداشتیم و نبود. متاسفانه ارتش هم دچار آن وضعیت شده بود. نیروی بسیج هم که به معنای امروزی آن متداول است نبود. البته روز به روز بهتر شد. نیرویی که در اول جنگ باعث ایستادگی شد فقط ایمان و اعتقادات رزمندگان بود. واقعاً هیچ امکاناتی نبود. دشمن به 1300 کیلومتر مرز، هوایی، زمینی و دریایی حمله کرد. دشمن نزدیک به 13 لشکر آماده کرده بود. 13 لشکر برای 1300 کیلومتر مرز. هر لشکر 100 کیلومتر. روزهایی که ما در منطقه بودیم واقعاً روزهای بسیار سختی بود. شهر در آتش و خون بود. در سوسنگرد خانه هایی می دیدیم که آتش گرفته، خمپاره خورده، گلوله های مستقیم توپ خورده، حتی یادم هست زنی بچه اش را بغل گرفته بود و توی سر می زد و گریه می کرد و می گفت دخترم در خانه در خون خودش غرق است. کمکش کنید و نجاتش دهید. هرکسی به هر وسیله و هر نحوی بود شهر را تخلیه می کرد. دائماً هواپیماها شهر را بمباران می کردند و از آن طرف هم تانک هایی که مستقر بودند شهر را گلوله باران می کردند. بخشی از رزمندگان و عشایر و خود اهالی بستان و سوسنگرد که اسلحه داشتند از شهر دفاع می کردند. اما خب دشمن با آن امکانات زیاد و اطلاعات قوی که داشتند پیش روی کردند و یکی یکی پاسگاه ها را گرفتند و آمدند جلوی سوسنگرد. ما عقب نشینی کردیم آمدیم داخل سوسنگرد. چندصباحی گذشت و سوسنگرد به دست آنها افتاد. به هر حال آمده بودند که بمانند. من در خرمشهر که آزاد شد دیدم روی یک دیوار یک نقاشی کشیده بودند و به عربی جمله ای روی آن نوشته بودند که به این معنی بود. آن زمان سعد ابن ابی وقاص در جنگ قادسیه آمد و ایران را گرفت و الان هم صدام آمده تا ایران را بگیرد. نوشته بودند «آمده ایم که بمانیم». از این جور نوشته ها زیاد بود که الان خیلی هایش از بین رفته است. به هر حال با این هدف آمدند و خیلی از شهرها و روستاهای ما را تصرف کردند ولی با یک دفاع جانانه که دفاع مقدس شد دفاعی شد برای حفظ شریعت، قرآن، اهل بیت با آن مواجهه شدند. به مرور زمان دیگر عملیات ها شروع شد. در اعزام دوم ما عملیاتی ایذایی شروع شد و بعد از آن دیگر عملیات بزرگی چون طریق القدس، رمضان و ... صورت گرفت. رزمندگان 100 عملیات انجام دادند و هر عملیات در ابعاد و مسافتی که در هر کدامش چند هزار نفر شرکت کردند. 100 عملیات در طول مدت 8 سال و در منطقه ای به طول 1300 کیلومتر که این ها از افتخارات ملت ایران است. ما برای مرز نجنگیدیم. بلکه برای مسائل ارزشی بود که جنگیدیم براساس فرمایشات رهبر که هم ولی فقیه بود و هم مرجع. آقای صادقی می گویند اسارت سخت تر از شهادت است؟ آیا در جبهه به اسارت فکر کرده بودید؟ خیر. اصلاً . در هر عملیاتی که انجام می شد این احتمالات بود. بحث شهادت، اسارت و ... اگر اسیر می شدید برایتان سخت نبود؟ تکلیف حضور در جنگ بود. که براساس امر ولی فقیه واجب بود. هرچه اتفاق می افتاد دیگر چیزی بود که اتفاق افتاده بود. حال و هوای جنگ را خیلی خوب توصیف کرده اید لطفاً از خاطراتتان بگویید. از دوستانی که هم رزم بودید که شهید شدند و یا الان حضور دارند؟ خاطرات دراین باره زیاد است. در عملیات خیبر یک منطقه ای بود که رزمندگان می خواستند محوری را باز کنند که به جزیره مجنون راه خشکی داشته باشند. من یادم هست دو سه شب که عملیات انجام می شد صبح که می شد می دیدم که چقدر شهدا و یا مجروحان را از این مسیر جابه جا می کنند. یادم هست اول جنگ بود یک مربی داشتیم که مربی سلاح ما بود وقتی صحبت می کرد می گفت باید اینقدر اینجا ایستادگی کنیم. که از کشته هایمان پشته ها به وجود آید و پشته هایمان سدی شود جلوی عبور دشمن. آقای آهنگران که مربی ما بودند و یا خدا رحمت کند شهید علم الهدی که روز شهادتش روز دانشجو است. مربی ما بودند. و همین طور فرماندهی داشتیم که کمتر از او یاد می شود شهید غیور اصلی. با اینکه فرمانده بود خودش برای شناسایی تا عمق دشمن نفوذ می کرد. واقعا استثنایی و عجیب بود. آقای صادقی شما با دانشجویان پیرو خط امام همنشین بودید؟ بله. همان روزها که ما به آن منطقه اعزام شدیم آنها رفته بودند. فرزندان خیلی از مقامات کشور در آن گروه بودند. فرزند شهید قدوسی و ... بچه های سپاه اهواز نقل می کردند که این بچه ها آنقدر جلو رفته بودند که به مقر توپخانه دشمن رسیده بودند و از ارتش می خواستند که دیگر گلوله نزد چون به آنها اصابت می کرد. آنها محاصره می شوند و غیر از یک نفر بقیه اسیر و تیرباران می شوند. بعد از نه ماه که منطقه هویزه آزاد شد آنجا شهدا را که دستانشان را بسته بودند و تیرباران کرده بودند را پیدا کردند. آن روز من در اهواز بودم و در تشییع جنازه شهدا شرکت کردم. جانباز از نظر شما کیست؟ من خودم را یک جانباز نمی دانم و تنها اسمش را یدک می کشم. جانبازانی که در سطح کشور دیدم مثلاً جانبازهایی که از گردن قطع نخاع هستند در آسایشگاه هستند و هیچ گونه تحرکی ندارند و نیاز به مراقبت دائمی دارند و این صحبت یک روز و چند ماه و چند سال نیست. صحبت از سی و چند سال است. که روی تخت خوابیده اند. اینها واقعا جانباز هستند که تمام هستی خودشان را داده اند. جانبازان قطع نخاع از کمر مانند شهید بزرگوار حسینی نسب. جانباز آن هایی هستند که دست و پایشان را از دست داده اند. جانبازی داشتیم که از اهالی قم بود. دوتا دست و دوتا چشم را از دست داده بود و بعلاوه مشکلاتی که به خاطر اصابت ترکش به بدنش دچار آنها شده بود. جانبازان شیمیایی، اعصاب روان که در طول سال با مشکلات آن دست به گریبان هستند و اگر چند لحظه خواب به چشمانشان می آید باز به خاطر سرفه و عوارض مجروحیتشان از خواب بیدار می شوند. آقای صادقی آیا تا به حال که با این همه جانباز برخورد داشته اید با هیچ شخصی روبرو شده اید که پشیمان باشد؟ خیر. هیچکدام. حتی در فضای دوستانه و دو به دو هم که بوده ایم شاید شکوه هایی از روند درمان و یا نوع تعامل داشته اند. اما اینکه پشیمان شده باشند خیر. موضوعاتی چون امید را در دل مردم از بین بردن. عدول از ارزش ها و زیر سوال بردن نظام و تردید ایجاد کردن اینها دل جانبازان را به درد می آورد. کارهایی که بعضی از مسئولین انجام می دهند در شأن نظام نیست. اینها برای آزادگان هم هست. آنها هم از دست کسانی که نان نظام را می خورند و بر علیه نظام حرف می زنند ناراحت هستند. مشکلات خاصی جانبازان دارند؟ در مورد مشکلات درمانی یکسری مسائل هست. اما روند درمانی و دارویی جانبازان در این چندسال اخیر اقدامات شایسته ای صورت گرفته است. اما الان راه باز است. اگر کسی خواسته باشد پیگیر مسائل باشد می تواند. شما از رئیس جمهور آینده چه انتظاری دارید؟ بالاخره هزینه ای شده، یک نظامی شکل گرفته است. اولین درخواستی که ما داریم این است که باید شاکله اصلی نظام حفظ بشود و رئیس جمهور حامی گفتمان امام، اندیشه های امام، خود انقلاب، ارزش ها و منافع ملی باشد. اگر اینها توسط رئیس قوه مجریه خدای نکرده کوچکترین خللی به آن وارد شود خداوند اصلا این شخص را نمی بخشد چرا که دومین مقام کشور است باید توجه به مردم، مشکلات مردم، تورم، گرانی، ازدواج جوانان و... داشته باشد. اینها حداقل هایی است که رئیس جمهور باید انجام دهد و اینکه کسانی که برای انقلاب سرمایه گذاری کرده اند فراموش نشوند. کلام آخر هرکس درهر موقعیتی که هست باید بداند که این نظام پا گرفته از اراده کل ملت است.در طول سی و چند سال برای این نظام خون دل ها خورده اند وایستادگی ها کرده اند. باید اینها را لحاظ کنند و بدانند که برایش هزینه شده و الان هم کسی که در رأس نظام هست شخصیتی است که افتخار جهان اسلام است. به واسطه آن بصیرت و تدبیری که دارند. جایگاهی که رهبری دارند در جهان، باید همه مسئولین این جایگاه را ببینند و بدانند که رکن نظام ولایت فقیه است. اگر ما حافظ ولایت فقیه باشیم نظام ما آسیبی نمی بیند. هرکجا که حرکت قطار انقلاب کند شده آنجایی بوده که ما از ولایت فاصله گرفته ایم. مصاحبه: سمیه مرادی  

 

پندار ما این است، ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. سید مرتضی آوینی

آری چه زیبا گفته است سید شهیدان اهل قلم. چه زیبا ناگفته های بغض آلود ما را فریاد زده است. او چه زیبا درد هجران ما را به تصویر کشیده است. ماهایی که از کاروان شهدا جا مانده ایم. آنهایی که ره صد ساله را یک شبه پیمودند و به مقصد رسیدند. اینها زمزمه های حزن آلود همسنگران جامانده آنهاست. هم رزم هایی که برجای جای تنشان آثاری از آن دوران به یادگار مانده است. ارمغان های دردآلودی که برایشان مقدس است. و یادآور روزهای هم نشینی شان با فرشتگان خاکی است. اکنون پای صحبت یکی از آنها نشسته ایم. که خود را لایق عنوان جانبازی نمی داند و می گوید من فقط عنوانش را یدک می کشم.

لطفاً خودتان را معرفی کنید؟

بنده احمد صادقی هستم. متولد 1340 میبد.

آقای صادقی چه مدت در جبهه حضور داشته اید؟

نزدیک به دوسال و اندی در جبهه حضور داشتم.

کدام منطقه؟

کلا در جنوب بودم.

اولین بار برای آموزش به اهواز اعزام شدم. در آنجا آموزشم دقیقاً با شروع جنگ مصادف شد. یکی از توفیقاتی که نصیب ما شد در شب اول جنگ در منطقه بودیم. آموزش را نیمه کاره رها کردیم و به مناطق جنگی رفتیم. در مرحله اول حدود یک ماه در منطقه بودیم و مجدداً برگشتیم. یک ماهی در میبد بودم و بعد دوباره به منطقه جنوب اعزام شدم. در آنجا در منطقه سوسنگرد و روستایی به نام مالکیه در خط پدافندی مستقر شدم. و در همان جا مجروح شدم.

درباره مجروحیتان توضیح می دهید؟ زمانی که سوسنگرد را رزمندگان از دشمن پس گرفته بودند. در منطقه دهلاویه بودیم. منطقه ای پدافندی که در بیرون شهر سوسنگرد قرار داشت. در شب بعد از تسخیر سوسنگرد در آنجا ساکن شدیم. مدتی که آنجا بودیم تحرکات دشمن زیاد بود. در یکی از حملات عراقی ها خمپاره ای زدند که ترکشش به من اصابت کرد. و از ناحیه پا مجروح شدم و عصب پایم قطع شد.

چند بار جراحی شدید؟

حدوداً هشت دفعه جراحی شدم. که عمدتاً موضوعات عفونی بوده است.

به خارج هم اعزام شده اید؟

خیر. در تهران در بیمارستان فاطمه الزهرا(س) مورد جراحی قرار می گرفتم.

لطفاً از خاطرات دفاع مقدس برایم صحبت کنید؟

بالاخره دشمن آمده بود که ایران را تسخیر کند. با یک هجمه همه جانبه گسترده. در روزهای اول و در شب ورودمان به منطقه تنها سه تا گلوله آرپی جی و یک قبضه آرپی جی در اختیار 110 رزمنده بود که 90 نفرمان باهم اعزام شده بودیم. به ما گفتند هرکسی برای حفظ جان خودش تا می تواند فشنگ بردارد. دیگر ابزارآلات جنگی نداشتیم و نبود. متاسفانه ارتش هم دچار آن وضعیت شده بود. نیروی بسیج هم که به معنای امروزی آن متداول است نبود. البته روز به روز بهتر شد. نیرویی که در اول جنگ باعث ایستادگی شد فقط ایمان و اعتقادات رزمندگان بود. واقعاً هیچ امکاناتی نبود. دشمن به 1300 کیلومتر مرز، هوایی، زمینی و دریایی حمله کرد. دشمن نزدیک به 13 لشکر آماده کرده بود. 13 لشکر برای 1300 کیلومتر مرز. هر لشکر 100 کیلومتر. روزهایی که ما در منطقه بودیم واقعاً روزهای بسیار سختی بود. شهر در آتش و خون بود. در سوسنگرد خانه هایی می دیدیم که آتش گرفته، خمپاره خورده، گلوله های مستقیم توپ خورده، حتی یادم هست زنی بچه اش را بغل گرفته بود و توی سر می زد و گریه می کرد و می گفت دخترم در خانه در خون خودش غرق است. کمکش کنید و نجاتش دهید. هرکسی به هر وسیله و هر نحوی بود شهر را تخلیه می کرد. دائماً هواپیماها شهر را بمباران می کردند و از آن طرف هم تانک هایی که مستقر بودند شهر را گلوله باران می کردند. بخشی از رزمندگان و عشایر و خود اهالی بستان و سوسنگرد که اسلحه داشتند از شهر دفاع می کردند. اما خب دشمن با آن امکانات زیاد و اطلاعات قوی که داشتند پیش روی کردند و یکی یکی پاسگاه ها را گرفتند و آمدند جلوی سوسنگرد. ما عقب نشینی کردیم آمدیم داخل سوسنگرد. چندصباحی گذشت و سوسنگرد به دست آنها افتاد. به هر حال آمده بودند که بمانند.

من در خرمشهر که آزاد شد دیدم روی یک دیوار یک نقاشی کشیده بودند و به عربی جمله ای روی آن نوشته بودند که به این معنی بود. آن زمان سعد ابن ابی وقاص در جنگ قادسیه آمد و ایران را گرفت و الان هم صدام آمده تا ایران را بگیرد. نوشته بودند «آمده ایم که بمانیم». از این جور نوشته ها زیاد بود که الان خیلی هایش از بین رفته است. به هر حال با این هدف آمدند و خیلی از شهرها و روستاهای ما را تصرف کردند ولی با یک دفاع جانانه که دفاع مقدس شد دفاعی شد برای حفظ شریعت، قرآن، اهل بیت با آن مواجهه شدند. به مرور زمان دیگر عملیات ها شروع شد. در اعزام دوم ما عملیاتی ایذایی شروع شد و بعد از آن دیگر عملیات بزرگی چون طریق القدس، رمضان و ... صورت گرفت. رزمندگان 100 عملیات انجام دادند و هر عملیات در ابعاد و مسافتی که در هر کدامش چند هزار نفر شرکت کردند. 100 عملیات در طول مدت 8 سال و در منطقه ای به طول 1300 کیلومتر که این ها از افتخارات ملت ایران است. ما برای مرز نجنگیدیم. بلکه برای مسائل ارزشی بود که جنگیدیم براساس فرمایشات رهبر که هم ولی فقیه بود و هم مرجع. آقای صادقی می گویند اسارت سخت تر از شهادت است؟ آیا در جبهه به اسارت فکر کرده بودید؟ خیر. اصلاً . در هر عملیاتی که انجام می شد این احتمالات بود. بحث شهادت، اسارت و ... اگر اسیر می شدید برایتان سخت نبود؟ تکلیف حضور در جنگ بود. که براساس امر ولی فقیه واجب بود. هرچه اتفاق می افتاد دیگر چیزی بود که اتفاق افتاده بود. حال و هوای جنگ را خیلی خوب توصیف کرده اید لطفاً از خاطراتتان بگویید. از دوستانی که هم رزم بودید که شهید شدند و یا الان حضور دارند؟ خاطرات دراین باره زیاد است. در عملیات خیبر یک منطقه ای بود که رزمندگان می خواستند محوری را باز کنند که به جزیره مجنون راه خشکی داشته باشند. من یادم هست دو سه شب که عملیات انجام می شد صبح که می شد می دیدم که چقدر شهدا و یا مجروحان را از این مسیر جابه جا می کنند. یادم هست اول جنگ بود یک مربی داشتیم که مربی سلاح ما بود وقتی صحبت می کرد می گفت باید اینقدر اینجا ایستادگی کنیم. که از کشته هایمان پشته ها به وجود آید و پشته هایمان سدی شود جلوی عبور دشمن. آقای آهنگران که مربی ما بودند و یا خدا رحمت کند شهید علم الهدی که روز شهادتش روز دانشجو است. مربی ما بودند. و همین طور فرماندهی داشتیم که کمتر از او یاد می شود شهید غیور اصلی. با اینکه فرمانده بود خودش برای شناسایی تا عمق دشمن نفوذ می کرد. واقعا استثنایی و عجیب بود. آقای صادقی شما با دانشجویان پیرو خط امام همنشین بودید؟

بله. همان روزها که ما به آن منطقه اعزام شدیم آنها رفته بودند. فرزندان خیلی از مقامات کشور در آن گروه بودند. فرزند شهید قدوسی و ... بچه های سپاه اهواز نقل می کردند که این بچه ها آنقدر جلو رفته بودند که به مقر توپخانه دشمن رسیده بودند و از ارتش می خواستند که دیگر گلوله نزد چون به آنها اصابت می کرد. آنها محاصره می شوند و غیر از یک نفر بقیه اسیر و تیرباران می شوند. بعد از نه ماه که منطقه هویزه آزاد شد آنجا شهدا را که دستانشان را بسته بودند و تیرباران کرده بودند را پیدا کردند. آن روز من در اهواز بودم و در تشییع جنازه شهدا شرکت کردم.

جانباز از نظر شما کیست؟

من خودم را یک جانباز نمی دانم و تنها اسمش را یدک می کشم. جانبازانی که در سطح کشور دیدم مثلاً جانبازهایی که از گردن قطع نخاع هستند در آسایشگاه هستند و هیچ گونه تحرکی ندارند و نیاز به مراقبت دائمی دارند و این صحبت یک روز و چند ماه و چند سال نیست. صحبت از سی و چند سال است. که روی تخت خوابیده اند. اینها واقعا جانباز هستند که تمام هستی خودشان را داده اند. جانبازان قطع نخاع از کمر مانند شهید بزرگوار حسینی نسب. جانباز آن هایی هستند که دست و پایشان را از دست داده اند. جانبازی داشتیم که از اهالی قم بود. دوتا دست و دوتا چشم را از دست داده بود و بعلاوه مشکلاتی که به خاطر اصابت ترکش به بدنش دچار آنها شده بود. جانبازان شیمیایی، اعصاب روان که در طول سال با مشکلات آن دست به گریبان هستند و اگر چند لحظه خواب به چشمانشان می آید باز به خاطر سرفه و عوارض مجروحیتشان از خواب بیدار می شوند.

آقای صادقی آیا تا به حال که با این همه جانباز برخورد داشته اید با هیچ شخصی روبرو شده اید که پشیمان باشد؟ خیر. هیچکدام. حتی در فضای دوستانه و دو به دو هم که بوده ایم شاید شکوه هایی از روند درمان و یا نوع تعامل داشته اند. اما اینکه پشیمان شده باشند خیر. موضوعاتی چون امید را در دل مردم از بین بردن. عدول از ارزش ها و زیر سوال بردن نظام و تردید ایجاد کردن اینها دل جانبازان را به درد می آورد. کارهایی که بعضی از مسئولین انجام می دهند در شأن نظام نیست. اینها برای آزادگان هم هست. آنها هم از دست کسانی که نان نظام را می خورند و بر علیه نظام حرف می زنند ناراحت هستند. مشکلات خاصی جانبازان دارند؟ در مورد مشکلات درمانی یکسری مسائل هست. اما روند درمانی و دارویی جانبازان در این چندسال اخیر اقدامات شایسته ای صورت گرفته است. اما الان راه باز است. اگر کسی خواسته باشد پیگیر مسائل باشد می تواند. شما از رئیس جمهور آینده چه انتظاری دارید؟ بالاخره هزینه ای شده، یک نظامی شکل گرفته است. اولین درخواستی که ما داریم این است که باید شاکله اصلی نظام حفظ بشود و رئیس جمهور حامی گفتمان امام، اندیشه های امام، خود انقلاب، ارزش ها و منافع ملی باشد. اگر اینها توسط رئیس قوه مجریه خدای نکرده کوچکترین خللی به آن وارد شود خداوند اصلا این شخص را نمی بخشد چرا که دومین مقام کشور است باید توجه به مردم، مشکلات مردم، تورم، گرانی، ازدواج جوانان و... داشته باشد. اینها حداقل هایی است که رئیس جمهور باید انجام دهد و اینکه کسانی که برای انقلاب سرمایه گذاری کرده اند فراموش نشوند. کلام آخر

هرکس درهر موقعیتی که هست باید بداند که این نظام پا گرفته از اراده کل ملت است.در طول سی و چند سال برای این نظام خون دل ها خورده اند وایستادگی ها کرده اند. باید اینها را لحاظ کنند و بدانند که برایش هزینه شده و الان هم کسی که در رأس نظام هست شخصیتی است که افتخار جهان اسلام است. به واسطه آن بصیرت و تدبیری که دارند. جایگاهی که رهبری دارند در جهان، باید همه مسئولین این جایگاه را ببینند و بدانند که رکن نظام ولایت فقیه است. اگر ما حافظ ولایت فقیه باشیم نظام ما آسیبی نمی بیند. هرکجا که حرکت قطار انقلاب کند شده آنجایی بوده که ما از ولایت فاصله گرفته ایم.

مصاحبه: سمیه مرادی

 



رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.