Skip to Content

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)/ غم‌های امیرالمؤمنین(ع)+صوت

مسجد کوفه نظاره گر آخرین نماز مولای پارسایان +روضه جانسوز علی(ع) از زبان رهبر انقلاب


دکتر پریش کوششی: مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودند رهایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. امیرمؤمنان علی(ع)، آن یکه تاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادت طلبی و دستیابی به این فوز عظیم را این سان بیان می دارد و صفات عاشقان شهادت را این گونه می نمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف می کند: «مجاهدان شهادت طلب چنان به سوی خدا پر می کشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزه هاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی می شوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگی شان دارند». شِکوه از یاران و آرزوی شهادت علی(ع) در طول حکومت خویش همواره هم‌آغوش با تنهایی و غربت بود. ناپایداری و سست عنصری یارانی که در هنگامه های سخت عقب می نشستند و تنهایش می گذاشتند و فرمان مولایشان را اطاعت نمی کردند، اینها همه، سینه صبور علی(ع) را می فشرد و قلب نیرومندش را به دردی جانکاه مبتلا ساخته بود تا آنجا که در آغوش کشیدن مرگ را از هر چیز دیگری خوش تر می داشت و از خدا چنین درخواست می فرمود: «از خدا می خواهم که به زودی از یارانی چنین، آسوده ام کند که به خدا سوگند، اگر رویارویی با دشمن و رسیدن به فیض شهادت را امید نبسته بودم و با این دل خوشی، خود را برای مرگ آماده نمی کردم، حتی ماندن یک روز با اینان را دوست نمی داشتم و یک بار دیدنشان را هم تحمل نمی کردم.» شهادت، آرمانی بلند شهادت چنان بلندمرتبه و ارزشمند است و اسلام بدین مرگ سرخ، چنان عظمت و اعتلا بخشیده است که از آن آرمانی بلند ساخته است. این شهادت‌خواهی و آرمان طلبی در سخن علی(ع) پژواکی پرطنین یافته و در عرصه جهاد و پیکار به دعای اصلی او مبدل شده است: «نَسْأَلُ اللّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ؛ دست یافتن به جایگاه شهیدان، و همزیستی با سعادت یافتگان و همدمی با پیامبران را از خداوند مسألت داریم». خبر دادن پیامبر(ص) از شهادت علی(ع) در جنگ احد در روز پیکار تاریخی احد، پس از پایان آن روز سرنوشت ساز و به خون خفتن ده ها تن از یاران، هنگامی که علی(ع) بر اینکه چرا شهادت نصیب او نگشته است تأسف خورد، پیامبر گرامی(ص) به او فرمود: علی جان، تو در آینده به شهادت خواهی رسید. شهادت، مرگ برگزیده مولا علی(ع) مرگ سرخ در راه خدا، زیباترین و برترین گونه جان سپردن است. ارزشی بس والا دارد و ناب ترین تصویر را ترسیم می کند و علی(ع) مرگی این سان را می طلبید و در انتظارش به سر می برد و چنین فرمود: «سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست که تحمل هزار زخم شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستری است که نه در راه پیروی از خداست». امید به شهادت، راز پایداری علی(ع) حضرت علی(ع) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیب اش، همواره به شهادت می اندیشید و آنچه از آن نیرو می گرفت و جانش را سیراب می ساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(ع) است که می فرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین می‌نهادم و از میان شما برای همیشه کوچ می کردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمی کردم». توطئه خوارج جنگ نهروان پایان یافت و علی(ع) به کوفه مراجعت کرد. ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند، دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند. فراریان خوارج، مکّه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نام های عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب ها گرد هم آمدند و تصمیم به قتل سه تن گرفتند. این سه تن عبارت بودند از علی(ع)، معاویه و عمروعاص که به گمان آنان منشأ فتنه‌ها بودند. در این میان قتل علی(ع) آن امام خوبی‌ها را ابن ملجم، عهده دار شد و برای انجام این مأموریت به سوی کوفه رهسپار گردید. کوفه، آستین فتنه عبدالرحمان بن ملجم مرادی، آن نگون بخت تاریخ، در روز بیستم ماه شعبان سال چهل هجری به قصد کشتن علی(ع) به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس منزل گرفت. در آنجا با دختری به نام قطام آشنا شد و چنان دل به او بست که همه چیز را فراموش کرد. از این رو از قطام خواستگاری کرد. اما قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند شرط ازدواج را کشتن علی(ع) قرار داد و در این راه گروهی را با ابن ملجم همراه کرد. عبدالرحمان نیز که سخت در دام عشق قطام گرفتار آمده بود شبیب بن بجره را با خود همداستان ساخت و بدین سان قتل رادمرد تاریخ و امیر والایی‌ها تدارک دیده شد و جنایت بارترین واقعه تاریخ به وقوع پیوست. افطار شب موعود علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم… دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود. علی(ع) آماده شهادت در آن شب موعود امیر فضیلتها، گاه و بی گاه از اتاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند». حرکت علی(ع) به سوی مسجد کوفه مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(ع) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(ع) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان». علی(ع) در مسجد کوفه امیرالمؤمنین علی(ع) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(ع) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوة، الصلوة، خفتگان را برای نماز بیدار می کند. علی(ع) در محراب شهادت علی(ع) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(ع) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(ع)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت. فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَة مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودند رهایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَة؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم». ندای جبرئیل شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(ع) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد». سفارش حضرت علی (ع) در مورد ابن ملجم مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (ع) بردند. علی (ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟… آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ …». آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(ع) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر… ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».*   روضه جانسوز علی(ع) از زبان رهبر انقلاب روایت دارد که خون از سر مبارکش می‌ریخت و محاسن مبارکش خونین شده بود. امام حسن همانطور نگاه می‌کرد به صورت پدر، گریه چشمان امام حسن را پر اشک کرد؛ اشک از چشم امام حسن یک قطره اى افتاد روى صورت امیرالمؤمنین. حضرت چشم را باز کردند، گفتند: حسنم! گریه می‌کنى؟ گریه نکن؛ من در این لحظه در حضور جماعتى هستم که اینها به من سلام می‌کنند؛ کسانى در اینجا هستند – در همان لحظه ى اول؛ اینى که نقل شده است از حضرت – فرمود: پیغمبر اینجاست، فاطمه ى زهرا اینجاست. بعد حضرت را برداشتند – بعد از اینکه امام حسن (علیه السّلام) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند.     لینک دانلود راوى می‌گوید که حضرت گاهى متمایل می‌شد به یک طرفى که بیفتد، گاهى خودش را نگه می‌داشت – و بالاخره به طرف منزل حرکت دادند و بردند. اصحاب شنیدند آن صدائى را که: «تهدّمت واللَّه ارکان الهدى … قتل علىّ المرتضى».(۱۳) این صدا را همه ى اهل کوفه شنیدند، ریختند طرف مسجد؛ غوغائى به پا شد. راوى می‌گوید: مثل روز وفات پیغمبر در کوفه، ضجه و گریه بلند شد؛ آن شهر بزرگ کوفه یکپارچه مصیبت و حزن و اندوه بود. حضرت را مى آوردند؛ امام حسین (علیه السّلام) آمد نزدیک. در این روایت دارد که اینقدر حضرت در همین مدت کوتاه گریه کرده بودند که پلکهاى حضرت مجروح شده بود. امیرالمؤمنین چشمش افتاد به امام حسین، گفت: حسین من گریه نکن، صبر داشته باشید، صبر کنید؛ اینها چیزى نیست، این حوادث می‌گذرد. امام حسین را هم تسلا داد. حضرت را آوردند داخل منزل، بردند در مصلاى حضرت؛ آنجائى که حضرت در خانه در آنجا نماز می‌خواندند. فرمود: من را آنجا ببرید. آنجا براى حضرت بسترى گستردند. حضرت را آنجا گذاشتند. اینجا دختران امیرالمؤمنین آمدند؛ زینب و ام کلثوم آمدند، نشستند پهلوى حضرت، بنا کردند اشک ریختن. امیرالمؤمنین آنجائى که امام حسن گریه کرد، امام حسن را نصیحت کردند و تسلا دادند؛ آنجائى که امام حسین گریه می‌کرد، حضرت تسلا دادند، گفتند صبر کن؛ اما اینجا اشک دخترها را تحمل نکردند؛ می‌گوید: حضرت هم شروع کرد به هاى هاى گریه کردن. یا امیرالمؤمنین! گریه ى زینبت را اینجا نتوانستى تحمل کنى، اگر در روز عاشورا می‌دیدى چگونه زینبت اشک می‌ریزد و نوحه ‌سرائى می‌کند، چه می‌کردى؟ ابوحمزه ى ثمالى نقل می‌کند از حبیب بن عمرو که می‌گوید: در آن ساعات آخر، در همان شب بیست و یکم، رفتم دیدن امیرالمؤمنین، دیدم یکى از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشک می‌ریخت، من هم گریه ام گرفت، بنا کردم گریه کردن؛ مردم هم بیرون اتاق بودند، صداى گریه ى این دختر را که شنیدند، آنها هم بنا کردند گریه کردن. امیرالمؤمنین چشم باز کرد، گفت: اگر آنچه را که من مى بینم، شما هم می‌دیدید، شما هم گریه نمی‌کردید. عرض کردم یا امیرالمؤمنین مگر شما چه مى بینید؟ گفت: من ملائکه ى خدا را مى بینم، فرشتگان آسمانها را مى بینم، همه ى انبیاء و مرسلین را مى بینم که صف کشیدند، به من سلام می‌کنند و به من خوشامد می‌‌گویند. و پیغمبر را مى بینم که پهلوى من نشسته است، اظهار می‌کنند که بیا على جان، زودتر بیا. می‌گوید: من اشک ریختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم که از صداى فریاد خانواده، احساس کردم که على از دنیا رفت. صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین، صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین، صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین. نسئلک اللّهمّ و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الأعزّ الأجلّ الأکرم یا اللَّه… خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران (۱۳۸۸/۰۶/۲۰)   گزیده‌ای از سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها در شب قدر را در ادامه می‌خوانید: • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد، بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد؛ باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم‌کم این تقرب برای ما مسأله بشود. از خدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم… • برای آنها که دوست دارند ۱۰ روز باقیمانه از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) سومین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است: بشنوید، زندگی یعنی …     لینک دانلود   امشب آخرین شب حیات غمگین‌ترین، غریب‌ترین و مظلوم‌ترین مرد عالم است. امّا مگر غمهای دل امیرالمؤمنین برای چه بود؟ چه غم‌هایی بر دل علی نشست و دلش را آزار داد؟ چند گونه غم بر دل علی(ع) سنگینی می‌کرد. غم اول گونة اول از غمهای امیرالمؤمنین(ع)،درسهای زیادی برای ما دارد. باید هرکداممان مدتها روی این غم علی(ع) تأمل کنیم. معرفی آن غم، نیاز به مقدمه دارد. امیرالمؤمنین داماد پیغمبر است؛ جانشین پیغمبر است. در کنار رسول خدا بزرگ شده و درواقع پسر پیغمبر محسوب می‌شود؛وقتی علی(ع) کوچک بود، پیامبر غذا را می‌جویدند و از از دهان مبارکشان غذا را درمی‌آوردند به دهان علی می‌گذاشتند.(۱) بزرگ‌تر هم که می‌شود، همواره همراه پیامبر است. وقتی جبرئیل امین وحی را بر پیامبر اکرم نازل می‌کرد، امیرالمؤمنین همه را می‌دید و می‌شنید.(۲) امیرالمؤمنین(ع) همسر فاطمه زهرا(س) بهترین زن عالم است. پدر حسنین است.حسنینی که «سیّدی شباب اهل الجنه؛ سید جوانان اهل بهشت»اند. علی از فضائل چه کم دارد؟ شجاعت؟ علم؟ قهرمانی؟ سابقه؟ هیچ‌چیز برای علی است؛ هیچ چیزی کم ندارد. با این حال، امیرالمؤمنین پیش پیغمبر گریه می‌کرد و می‌گفت:یا رسول الله، چرا من شهید نمی‌شوم؟!(۳) علی جان شما که در همین دنیا هم نزد خدایی؛ سر نماز در مقام قرب الهی هستی. دیگر چرا دوست داری شهید بشوی؟ علی جان پیغمبر خیلی به تو نیاز دارد. بعد از پیامبر، اسلام به وجود تو بسته است. این‌قدر وجودت لازم است که فاطمه فدای تو می‌شود! آن‌وقت گریه می‌کنی که چرا من شهید نمی‌شوم؟! آری علی در فراق شهادت، هق‌هق گریه می‌کرد. بعدها به مردم کوفه گفت: ای مردم! شما را به عشق وعده شهادتی که پیغمبر به من داده، تحمل می‌کنم.(۴) اولین غم امیرالمؤمنین، شهادت بود. غم دوم نوع دوم از غمهای امیرالمؤمنین غمهایی است که به خاطر مردم دارند. امیرالمؤمنین(ع) غم همۀ آدم‌ها را می‌خوردند. امیرالمؤمنین برای تک‌تک آدم‌ها دل می‌سوزاند. جنگ صفین را طول می‌داد. گفتند: یاعلی چرا شما خودت هم جنگ ر اطول می‌دهی؟ می‌فرمود: به خدا قسم جنگ را طول نمی‌دهم مگر برای اینکه فرصتی بدهم تا برخی از لشکر دشمن پشیمان شوند و به ما بپیوندند! اگر زود بجنگم و اینها کشته شوند، جهنمی خواهند شد! هر جای جنگ هم که می‌دید دشمن دارد شکست می‌خورد، به یارانش می‌فرمود: بسشان است ولشان کنید دیگر حمله نکنید!(۵) آقا دلش نمی‌آید حتی دشمنان خودش را بکشد؛ دلش برای آنها می‌سوخت! حتی سفارش قاتل خود را هم به فرزندانش می‌کرد.(۶) سومین غم سومین غم در دل امیرالمؤمنین، به خاطر دوستانش بود. هرکدام از یارانش که در صفین به شهادت می‌رسیدند حضرت گریه‌ای عجیب می‌کرد. علی(ع)در میان کشته‌ها دنبال بدن عمار یاسر می گشت؛ شعری می‌خواندند که مضمونش این بود: ای دنیا تو چقدر بدی! نگاه می‌کنی ببینی من به چه کسی علاقه دارم، زود او را از من می‌گیری؟!(۷) در جای دیگر، وسط خطبه، بالای منبر وقتی به یاد عمار و ذوالتیهان و ذوالشهادتین افتاد، با دست به صورت خود زد و گریۀ طولانی کرد(۸) سخت‌ترین غم امّا از میان این غم‌ها سخت‌ترین غم او، این بود که مردم هدایت‌نشده باقی ماندند! حضرت امام می‌فرمودند: این سخت‌ترین درد برای امیرالمؤمنین بود. می‌دانید چرا این درد، سخت‌ترین درد امیرالمؤمنین بود؟ چون علی(ع) همه جا درست عمل می‌کرد؛ چه آنجا که سرباز جان بر کف رسول خدا بود و چه بعد از ایشان که امام بود. هدفش هم این بود که دست مردم را بگیرد و هدایتشان کند. امّا می‌دید که مردم او را متهم می‌کنند! مردم حرف و عملکرد علی را نمی‌فهمند. وقتی می‌دید که او برای هدایت مردم عمل می‌کند ولی عده‌ای به خاطر عمل علی و البته از روی لجاجتشان به جهنمی می‌شوند، خیلی درد در دل علی(ع) ایجاد می‌شد. علی مجسمة هدایت است؛ پیامبر می‌فرمود: « أَنَا الْمُنْذِرُ، وَ عَلِیٌّ الْهَاد؛ من کارم انذار است و علی هادی است» (۹).یعنی من بیدارباش می‌دهم علی دستها را می‌گیردو به بهشت می‌برد! امّا امیرالمؤمنین می‌بیند مردم دارند به او اتهام می‌زنند. علی دردش به خاطر این اتهام زدن‌ها نبود، دردش این بود که مردم از علی غلط برداشت می‌کنند، و به همین خاطر هم جهنمی می‌شوند. امیرالمؤمنین از خودش دفاع می‌کرد. می‌فرمود: ای مردم! من به دنیای شما یک‌ذره هم علاقه ندارم!(۱۰) حضرت امام فرمود: دفاعی که امیرالمؤمنین از خودش می‌کرد، سخت‌ترین کاری بود که انجام می‌داد! علی خوشش نمی‌آید از خودش دفاع کند! علی دوست دارد غریب باشد؛ اصلاً دوست دارد نباشد! مثل هر آدم مخلصی که دوست دارد خوبی‌هایش را اصلاً کسی خبر نداشته باشد؛ علی(ع) امام مخلص‌هاست. اما مردم می‌گفتند: یاعلی، تو به خلافت حریصی! تو حریص حکومت کردنی!(۱۱) اینجا بود که علی مجبور می‌شد از خودش دفاع کند و خودش را به مردم معرفی کند؛ سخت‌ترین کار ممکن. امّا دفاع علی از خودش هم به خاطر هدایت مردم است. مظلومیت علی این بود که … حضرت خضر بالاتر است یا امیرالمؤمنین؟ - معلوم است که امیرالمؤمنین حضرت موسی بالاتر است یا مردم کوفه؟ - معلوم است که حضرت موسی. پس امیرالمؤمنین از حضرت خضر بالاتر است، مردم کوفه از حضرت موسی پایین‌تر است. حضرت خضر، نتوانست حضرت موسی را تحمل کند؛ گفت: ای موسی، تو نمی‌توانی با من راه بیایی، سر هر ماجرایی مرا متهم می‌کنی؛ برو!(۱۲) اما علی صدا زد: یا رسول‌الله صبرمی‌کنم؛ من با این مردم می‌سازم! با این‌که مدام علی را متهم می‌کردند. مظلومیت علی این نیست که با او جنگیدند؛ مظلومیتش این بود که همیشه او را متهم می‌کردند. آن هم نه اتهام از سر دشمنی با دین؛ بلکه اتهام از سر دوستی با دین بود! مثلاً امیرالمؤمنین را به قتل عثمان متهم می‌کردند! حال آن‌که در تاریخ است که علی تمام سعی خودش را کرد که عثمان کشته نشود.(۱۳) لذا جای تعجب ندارد که علی می‌رفت و سر به چاه می‌گذاشت! امشب دیگر علی(ع) برای همیشه از اتهام‌ها راحت می‌شود.. امشب دیگر علی(ع) از همة اتهام‌ها برای همیشه راحت می‌شود. کم‌کم مدتهای بی‌هوشی مولا طولانی‌تر می‌شود. ولی گاهی هم به هوش می‌آید. همین که امیرالمؤمنین بیهوش می‌شد، صدای ضجۀ زینب کبری و بچه‌های علی بالا می‌رفت. خیلی سخت است پدری درخانه جلوی چشم بچه‌هایش جان بدهد و آرام آرام مثل یک شمعی خاموش شود…   —- (۱) الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبِی عَنِ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص الذُّکُورِ أَیُّهُمْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهُ أَشَدُّ حَبّاً؟ فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: لَهُ سَأَلْتُکَ عَنْ بَنِیهِ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ کَانَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ بَنِیهِ جَمِیعاً وَ أَرْأَفُ مَا رَأَیْنَاهُ زایله یَوْماً مِنَ الدَّهْرِ مُنْذُ کَانَ طِفْلًا إِلَّا أَنْ یَکُونَ فِی سَفَرٍ لِخَدِیجَةَ وَ مَا رَأَیْنَا أَبَا أَبَرُّ بِابْنٍ مِنْهُ لِعَلِیٍّ وَ لَا ابْناً أَطْوَعَ لِأَبٍ مِنْ عَلِیٍّ لَهُ(شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏۱۳، ص۲۰۰) و امام سجاد ع : کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَمْضَغُ اللحمة وَ التَّمْرَةَ حَتَّى تُلِینَ وَ یَجْعَلُهُمَا فِی فَمِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فِی حَجْرِهِ(شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰) (۲) امام علی ع : أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْر(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲) (۳) امام علی ع : لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ- الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِی أَخْبَرَکَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ أُمَّتِی سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی فَقُلْتُ: یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ‏ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ، فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِکَ؟ فَقَالَ لِی: إِنَّ ذَلِکَ لَکَذَلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؟ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْرِ. (نهج البلاغه، خطبه۱۵۶) (۴) فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا [أَبْقَى‏] أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ یَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِیَ بِهِمْ أَبَداً(نهج البلاغه، خطبه۳۵) (۵) و من کلام له ع و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم فی القتال بصفین‏: أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ‏ وَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا(نهج البلاغه خطبه ۵۵) (۶) قال للحسن: أبصروا ضاربی أطعموه من طعامی و اسقوه من شرابی.(اعیان الشیعه ج۱ص۵۳۳) (۷) فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْقِتَالِ قَالَ مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَنَظَرَ إِلَیْهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی وَصَفَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْراً فَنِعْمَ الْأَخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ ثُمَّ بَکَى ع وَ بَکَى عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُکَ إِلَّا بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یَوْمَ حُنَیْنٍ یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِیَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیْتَ وَ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکِبَ وَ رَکِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ بَرَزَ إِلَى الْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَکُونَ آخِرُ زَادِی مِنَ الدُّنْیَا شَرْبَةً مِنَ اللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَى الْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ طَافَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْقَتْلَى فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًى فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ بَکَى ع وَ أَنْشَأَ یَقُول‏: أَیَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَةً/ فَلَسْتَ تُبَقِّی لِی خَلِیلَ خَلِیلٍ؛ أَرَاکَ بَصِیراً بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْ/ کَأَنَّکَ تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیل‏(ای مرگی که مرا ترک نمی کنی بیا و مرا راحت کن چون تمام دوستانم را از دست داده ام؛ ای مرگ چقدر این فراق اجباری ادامه دارد و دو باقی نمی‌گذاری هیچ دوستی را برای دوستی.) (۸) أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ. ثُمَّ قَالَ ع] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُأَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوه‏..(نهج البلاغه/خطبه۱۸۲) (۹) الأصول الستة عشر، ۱۸۳ و نیز قال رسول الله: مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هاد. (در خطبه غدیر-احتجاج ج۱ص۷۳) (۱۰) لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز(نهج البلاغه/خطبه۳- خطبه شقشقیه) (۱۱) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ جُنْدَبٍ قَالَ: دَخَلَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ وَ حُجْرُ بْنُ عَدِیٍّ وَ حَبَّةُ الْعُرَنِیُّ وَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَبَإٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین‏ فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ؟ أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ وَ أَسْأَلُکُمْ أَنْ تَحْفَظُوا مِنْ حَقِّی مَا ضَیَّعْتُمْ فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی وَ کُونُوا عَلَى الْحَقِّ أَعْوَاناً وَ هَذِهِ نُسْخَةُ الْکِتَابِ: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ قَرَأَ کِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِین‏ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ مَا کَانَ فِینَا مَنْ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یَعْرِفُ السُّنَّةَ وَ یَدِینُ دِینَ الْحَقِّ فَخَشِیَ الْقَوْمُ إِنْ أَنَا وُلِّیتُ عَلَیْهِمْ أَنْ لَا یَکُونَ لَهُمْ فِی الْأَمْرِ نَصِیبٌ مَا بَقُوا فَأَجْمَعُوا إِجْمَاعاً وَاحِداً فَصَرَفُوا الْوَلَایَةَ إِلَى عُثْمَانَ وَ أَخْرَجُونِی مِنْهَا رَجَاءَ أَنْ یَنَالُوهَا وَ یَتَدَاوَلُوهَا إِذْ یَئِسُوا أَنْ یَنَالُوا مِنْ قِبَلِی…حضرت در این نامه کارشکنی های قریش را یاد آور می شوند تا اینجا که می فرمایند :ثُمَّ قَالُوا: هَلُمَّ فَبَایِعْ وَ إِلَّا جَاهَدْنَاکَ فَبَایَعْتُ مُسْتَکْرِهاً وَ صَبَرْتُ مُحْتَسِباً فَقَالَ قَائِلُهُمْ: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَحَرِیص‏(الغارات ج۱ص۲۰۴) (۱۲) قالَ هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرا(الکهف/۷۸) (۱۳) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: إِنْ شَاءَ النَّاسُ قُمْتُ لَهُمْ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ فَحَلَفْتُ لَهُمْ بِاللَّهِ مَا قَتَلْتُ عُثْمَانَ وَ لَا أَمَرْتُ بِقَتْلِهِ، وَ لَقَدْ نَهَیْتُهُمْ فَعَصَوْنِی. (امالی شیخ طوسی، ص۲۶۹)   منابع: جهان و فارس و رجا  

دکتر پریش کوششی: مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودند رهایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. امیرمؤمنان علی(ع)، آن یکه تاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادت طلبی و دستیابی به این فوز عظیم را این سان بیان می دارد و صفات عاشقان شهادت را این گونه می نمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف می کند: «مجاهدان شهادت طلب چنان به سوی خدا پر می کشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزه هاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی می شوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگی شان دارند». شِکوه از یاران و آرزوی شهادت علی(ع) در طول حکومت خویش همواره هم‌آغوش با تنهایی و غربت بود. ناپایداری و سست عنصری یارانی که در هنگامه های سخت عقب می نشستند و تنهایش می گذاشتند و فرمان مولایشان را اطاعت نمی کردند، اینها همه، سینه صبور علی(ع) را می فشرد و قلب نیرومندش را به دردی جانکاه مبتلا ساخته بود تا آنجا که در آغوش کشیدن مرگ را از هر چیز دیگری خوش تر می داشت و از خدا چنین درخواست می فرمود: «از خدا می خواهم که به زودی از یارانی چنین، آسوده ام کند که به خدا سوگند، اگر رویارویی با دشمن و رسیدن به فیض شهادت را امید نبسته بودم و با این دل خوشی، خود را برای مرگ آماده نمی کردم، حتی ماندن یک روز با اینان را دوست نمی داشتم و یک بار دیدنشان را هم تحمل نمی کردم.» شهادت، آرمانی بلند شهادت چنان بلندمرتبه و ارزشمند است و اسلام بدین مرگ سرخ، چنان عظمت و اعتلا بخشیده است که از آن آرمانی بلند ساخته است. این شهادت‌خواهی و آرمان طلبی در سخن علی(ع) پژواکی پرطنین یافته و در عرصه جهاد و پیکار به دعای اصلی او مبدل شده است: «نَسْأَلُ اللّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ؛ دست یافتن به جایگاه شهیدان، و همزیستی با سعادت یافتگان و همدمی با پیامبران را از خداوند مسألت داریم». علی 55 خبر دادن پیامبر(ص) از شهادت علی(ع) در جنگ احد در روز پیکار تاریخی احد، پس از پایان آن روز سرنوشت ساز و به خون خفتن ده ها تن از یاران، هنگامی که علی(ع) بر اینکه چرا شهادت نصیب او نگشته است تأسف خورد، پیامبر گرامی(ص) به او فرمود: علی جان، تو در آینده به شهادت خواهی رسید. شهادت، مرگ برگزیده مولا علی(ع) مرگ سرخ در راه خدا، زیباترین و برترین گونه جان سپردن است. ارزشی بس والا دارد و ناب ترین تصویر را ترسیم می کند و علی(ع) مرگی این سان را می طلبید و در انتظارش به سر می برد و چنین فرمود: «سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست که تحمل هزار زخم شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستری است که نه در راه پیروی از خداست». امید به شهادت، راز پایداری علی(ع) حضرت علی(ع) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیب اش، همواره به شهادت می اندیشید و آنچه از آن نیرو می گرفت و جانش را سیراب می ساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(ع) است که می فرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین می‌نهادم و از میان شما برای همیشه کوچ می کردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمی کردم». توطئه خوارج جنگ نهروان پایان یافت و علی(ع) به کوفه مراجعت کرد. ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند، دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند. فراریان خوارج، مکّه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نام های عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب ها گرد هم آمدند و تصمیم به قتل سه تن گرفتند. این سه تن عبارت بودند از علی(ع)، معاویه و عمروعاص که به گمان آنان منشأ فتنه‌ها بودند. در این میان قتل علی(ع) آن امام خوبی‌ها را ابن ملجم، عهده دار شد و برای انجام این مأموریت به سوی کوفه رهسپار گردید. کوفه، آستین فتنه عبدالرحمان بن ملجم مرادی، آن نگون بخت تاریخ، در روز بیستم ماه شعبان سال چهل هجری به قصد کشتن علی(ع) به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس منزل گرفت. در آنجا با دختری به نام قطام آشنا شد و چنان دل به او بست که همه چیز را فراموش کرد. از این رو از قطام خواستگاری کرد. اما قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند شرط ازدواج را کشتن علی(ع) قرار داد و در این راه گروهی را با ابن ملجم همراه کرد. عبدالرحمان نیز که سخت در دام عشق قطام گرفتار آمده بود شبیب بن بجره را با خود همداستان ساخت و بدین سان قتل رادمرد تاریخ و امیر والایی‌ها تدارک دیده شد و جنایت بارترین واقعه تاریخ به وقوع پیوست. افطار شب موعود علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم… دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود. علی 11 علی(ع) آماده شهادت در آن شب موعود امیر فضیلتها، گاه و بی گاه از اتاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند». حرکت علی(ع) به سوی مسجد کوفه مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(ع) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(ع) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان». علی(ع) در مسجد کوفه امیرالمؤمنین علی(ع) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(ع) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوة، الصلوة، خفتگان را برای نماز بیدار می کند. علی(ع) در محراب شهادت علی(ع) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(ع) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(ع)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت. فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَة مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودند رهایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَة؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم». ندای جبرئیل شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(ع) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد». سفارش حضرت علی (ع) در مورد ابن ملجم مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (ع) بردند. علی (ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟… آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ …». آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(ع) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر… ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».* علی 33   روضه جانسوز علی(ع) از زبان رهبر انقلاب روایت دارد که خون از سر مبارکش می‌ریخت و محاسن مبارکش خونین شده بود. امام حسن همانطور نگاه می‌کرد به صورت پدر، گریه چشمان امام حسن را پر اشک کرد؛ اشک از چشم امام حسن یک قطره اى افتاد روى صورت امیرالمؤمنین. حضرت چشم را باز کردند، گفتند: حسنم! گریه می‌کنى؟ گریه نکن؛ من در این لحظه در حضور جماعتى هستم که اینها به من سلام می‌کنند؛ کسانى در اینجا هستند – در همان لحظه ى اول؛ اینى که نقل شده است از حضرت – فرمود: پیغمبر اینجاست، فاطمه ى زهرا اینجاست. بعد حضرت را برداشتند – بعد از اینکه امام حسن (علیه السّلام) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوى می‌گوید که حضرت گاهى متمایل می‌شد به یک طرفى که بیفتد، گاهى خودش را نگه می‌داشت – و بالاخره به طرف منزل حرکت دادند و بردند. اصحاب شنیدند آن صدائى را که: «تهدّمت واللَّه ارکان الهدى … قتل علىّ المرتضى».(۱۳) این صدا را همه ى اهل کوفه شنیدند، ریختند طرف مسجد؛ غوغائى به پا شد. راوى می‌گوید: مثل روز وفات پیغمبر در کوفه، ضجه و گریه بلند شد؛ آن شهر بزرگ کوفه یکپارچه مصیبت و حزن و اندوه بود. حضرت را مى آوردند؛ امام حسین (علیه السّلام) آمد نزدیک. در این روایت دارد که اینقدر حضرت در همین مدت کوتاه گریه کرده بودند که پلکهاى حضرت مجروح شده بود. امیرالمؤمنین چشمش افتاد به امام حسین، گفت: حسین من گریه نکن، صبر داشته باشید، صبر کنید؛ اینها چیزى نیست، این حوادث می‌گذرد. امام حسین را هم تسلا داد. حضرت را آوردند داخل منزل، بردند در مصلاى حضرت؛ آنجائى که حضرت در خانه در آنجا نماز می‌خواندند. فرمود: من را آنجا ببرید. آنجا براى حضرت بسترى گستردند. حضرت را آنجا گذاشتند. اینجا دختران امیرالمؤمنین آمدند؛ زینب و ام کلثوم آمدند، نشستند پهلوى حضرت، بنا کردند اشک ریختن. امیرالمؤمنین آنجائى که امام حسن گریه کرد، امام حسن را نصیحت کردند و تسلا دادند؛ آنجائى که امام حسین گریه می‌کرد، حضرت تسلا دادند، گفتند صبر کن؛ اما اینجا اشک دخترها را تحمل نکردند؛ می‌گوید: حضرت هم شروع کرد به هاى هاى گریه کردن. یا امیرالمؤمنین! گریه ى زینبت را اینجا نتوانستى تحمل کنى، اگر در روز عاشورا می‌دیدى چگونه زینبت اشک می‌ریزد و نوحه ‌سرائى می‌کند، چه می‌کردى؟ ابوحمزه ى ثمالى نقل می‌کند از حبیب بن عمرو که می‌گوید: در آن ساعات آخر، در همان شب بیست و یکم، رفتم دیدن امیرالمؤمنین، دیدم یکى از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشک می‌ریخت، من هم گریه ام گرفت، بنا کردم گریه کردن؛ مردم هم بیرون اتاق بودند، صداى گریه ى این دختر را که شنیدند، آنها هم بنا کردند گریه کردن. امیرالمؤمنین چشم باز کرد، گفت: اگر آنچه را که من مى بینم، شما هم می‌دیدید، شما هم گریه نمی‌کردید. عرض کردم یا امیرالمؤمنین مگر شما چه مى بینید؟ گفت: من ملائکه ى خدا را مى بینم، فرشتگان آسمانها را مى بینم، همه ى انبیاء و مرسلین را مى بینم که صف کشیدند، به من سلام می‌کنند و به من خوشامد می‌‌گویند. و پیغمبر را مى بینم که پهلوى من نشسته است، اظهار می‌کنند که بیا على جان، زودتر بیا. می‌گوید: من اشک ریختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم که از صداى فریاد خانواده، احساس کردم که على از دنیا رفت. صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین، صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین، صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین. نسئلک اللّهمّ و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الأعزّ الأجلّ الأکرم یا اللَّه… خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران (۱۳۸۸/۰۶/۲۰)  
خبرگزاری فارس: غم‌های امیرالمؤمنین(ع)+صوت
گزیده‌ای از سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها در شب قدر را در ادامه می‌خوانید: • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد، بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد؛ باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم‌کم این تقرب برای ما مسأله بشود. از خدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم… • برای آنها که دوست دارند ۱۰ روز باقیمانه از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) سومین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است: بشنوید، زندگی یعنی …  
  لینک دانلود   امشب آخرین شب حیات غمگین‌ترین، غریب‌ترین و مظلوم‌ترین مرد عالم است. امّا مگر غمهای دل امیرالمؤمنین برای چه بود؟ چه غم‌هایی بر دل علی نشست و دلش را آزار داد؟ چند گونه غم بر دل علی(ع) سنگینی می‌کرد. غم اول گونة اول از غمهای امیرالمؤمنین(ع)،درسهای زیادی برای ما دارد. باید هرکداممان مدتها روی این غم علی(ع) تأمل کنیم. معرفی آن غم، نیاز به مقدمه دارد. امیرالمؤمنین داماد پیغمبر است؛ جانشین پیغمبر است. در کنار رسول خدا بزرگ شده و درواقع پسر پیغمبر محسوب می‌شود؛وقتی علی(ع) کوچک بود، پیامبر غذا را می‌جویدند و از از دهان مبارکشان غذا را درمی‌آوردند به دهان علی می‌گذاشتند.(۱) بزرگ‌تر هم که می‌شود، همواره همراه پیامبر است. وقتی جبرئیل امین وحی را بر پیامبر اکرم نازل می‌کرد، امیرالمؤمنین همه را می‌دید و می‌شنید.(۲) امیرالمؤمنین(ع) همسر فاطمه زهرا(س) بهترین زن عالم است. پدر حسنین است.حسنینی که «سیّدی شباب اهل الجنه؛ سید جوانان اهل بهشت»اند. علی از فضائل چه کم دارد؟ شجاعت؟ علم؟ قهرمانی؟ سابقه؟ هیچ‌چیز برای علی است؛ هیچ چیزی کم ندارد. با این حال، امیرالمؤمنین پیش پیغمبر گریه می‌کرد و می‌گفت:یا رسول الله، چرا من شهید نمی‌شوم؟!(۳) علی جان شما که در همین دنیا هم نزد خدایی؛ سر نماز در مقام قرب الهی هستی. دیگر چرا دوست داری شهید بشوی؟ علی جان پیغمبر خیلی به تو نیاز دارد. بعد از پیامبر، اسلام به وجود تو بسته است. این‌قدر وجودت لازم است که فاطمه فدای تو می‌شود! آن‌وقت گریه می‌کنی که چرا من شهید نمی‌شوم؟! آری علی در فراق شهادت، هق‌هق گریه می‌کرد. بعدها به مردم کوفه گفت: ای مردم! شما را به عشق وعده شهادتی که پیغمبر به من داده، تحمل می‌کنم.(۴) اولین غم امیرالمؤمنین، شهادت بود. غم دوم نوع دوم از غمهای امیرالمؤمنین غمهایی است که به خاطر مردم دارند. امیرالمؤمنین(ع) غم همۀ آدم‌ها را می‌خوردند. امیرالمؤمنین برای تک‌تک آدم‌ها دل می‌سوزاند. جنگ صفین را طول می‌داد. گفتند: یاعلی چرا شما خودت هم جنگ ر اطول می‌دهی؟ می‌فرمود: به خدا قسم جنگ را طول نمی‌دهم مگر برای اینکه فرصتی بدهم تا برخی از لشکر دشمن پشیمان شوند و به ما بپیوندند! اگر زود بجنگم و اینها کشته شوند، جهنمی خواهند شد! هر جای جنگ هم که می‌دید دشمن دارد شکست می‌خورد، به یارانش می‌فرمود: بسشان است ولشان کنید دیگر حمله نکنید!(۵) آقا دلش نمی‌آید حتی دشمنان خودش را بکشد؛ دلش برای آنها می‌سوخت! حتی سفارش قاتل خود را هم به فرزندانش می‌کرد.(۶) سومین غم سومین غم در دل امیرالمؤمنین، به خاطر دوستانش بود. هرکدام از یارانش که در صفین به شهادت می‌رسیدند حضرت گریه‌ای عجیب می‌کرد. علی(ع)در میان کشته‌ها دنبال بدن عمار یاسر می گشت؛ شعری می‌خواندند که مضمونش این بود: ای دنیا تو چقدر بدی! نگاه می‌کنی ببینی من به چه کسی علاقه دارم، زود او را از من می‌گیری؟!(۷) در جای دیگر، وسط خطبه، بالای منبر وقتی به یاد عمار و ذوالتیهان و ذوالشهادتین افتاد، با دست به صورت خود زد و گریۀ طولانی کرد(۸) سخت‌ترین غم امّا از میان این غم‌ها سخت‌ترین غم او، این بود که مردم هدایت‌نشده باقی ماندند! حضرت امام می‌فرمودند: این سخت‌ترین درد برای امیرالمؤمنین بود. می‌دانید چرا این درد، سخت‌ترین درد امیرالمؤمنین بود؟ چون علی(ع) همه جا درست عمل می‌کرد؛ چه آنجا که سرباز جان بر کف رسول خدا بود و چه بعد از ایشان که امام بود. هدفش هم این بود که دست مردم را بگیرد و هدایتشان کند. امّا می‌دید که مردم او را متهم می‌کنند! مردم حرف و عملکرد علی را نمی‌فهمند. وقتی می‌دید که او برای هدایت مردم عمل می‌کند ولی عده‌ای به خاطر عمل علی و البته از روی لجاجتشان به جهنمی می‌شوند، خیلی درد در دل علی(ع) ایجاد می‌شد. علی مجسمة هدایت است؛ پیامبر می‌فرمود: « أَنَا الْمُنْذِرُ، وَ عَلِیٌّ الْهَاد؛ من کارم انذار است و علی هادی است» (۹).یعنی من بیدارباش می‌دهم علی دستها را می‌گیردو به بهشت می‌برد! امّا امیرالمؤمنین می‌بیند مردم دارند به او اتهام می‌زنند. علی دردش به خاطر این اتهام زدن‌ها نبود، دردش این بود که مردم از علی غلط برداشت می‌کنند، و به همین خاطر هم جهنمی می‌شوند. امیرالمؤمنین از خودش دفاع می‌کرد. می‌فرمود: ای مردم! من به دنیای شما یک‌ذره هم علاقه ندارم!(۱۰) حضرت امام فرمود: دفاعی که امیرالمؤمنین از خودش می‌کرد، سخت‌ترین کاری بود که انجام می‌داد! علی خوشش نمی‌آید از خودش دفاع کند! علی دوست دارد غریب باشد؛ اصلاً دوست دارد نباشد! مثل هر آدم مخلصی که دوست دارد خوبی‌هایش را اصلاً کسی خبر نداشته باشد؛ علی(ع) امام مخلص‌هاست. اما مردم می‌گفتند: یاعلی، تو به خلافت حریصی! تو حریص حکومت کردنی!(۱۱) اینجا بود که علی مجبور می‌شد از خودش دفاع کند و خودش را به مردم معرفی کند؛ سخت‌ترین کار ممکن. امّا دفاع علی از خودش هم به خاطر هدایت مردم است. علی 22 مظلومیت علی این بود که … حضرت خضر بالاتر است یا امیرالمؤمنین؟ - معلوم است که امیرالمؤمنین حضرت موسی بالاتر است یا مردم کوفه؟ - معلوم است که حضرت موسی. پس امیرالمؤمنین از حضرت خضر بالاتر است، مردم کوفه از حضرت موسی پایین‌تر است. حضرت خضر، نتوانست حضرت موسی را تحمل کند؛ گفت: ای موسی، تو نمی‌توانی با من راه بیایی، سر هر ماجرایی مرا متهم می‌کنی؛ برو!(۱۲) اما علی صدا زد: یا رسول‌الله صبرمی‌کنم؛ من با این مردم می‌سازم! با این‌که مدام علی را متهم می‌کردند. مظلومیت علی این نیست که با او جنگیدند؛ مظلومیتش این بود که همیشه او را متهم می‌کردند. آن هم نه اتهام از سر دشمنی با دین؛ بلکه اتهام از سر دوستی با دین بود! مثلاً امیرالمؤمنین را به قتل عثمان متهم می‌کردند! حال آن‌که در تاریخ است که علی تمام سعی خودش را کرد که عثمان کشته نشود.(۱۳) لذا جای تعجب ندارد که علی می‌رفت و سر به چاه می‌گذاشت! امشب دیگر علی(ع) برای همیشه از اتهام‌ها راحت می‌شود.. امشب دیگر علی(ع) از همة اتهام‌ها برای همیشه راحت می‌شود. کم‌کم مدتهای بی‌هوشی مولا طولانی‌تر می‌شود. ولی گاهی هم به هوش می‌آید. همین که امیرالمؤمنین بیهوش می‌شد، صدای ضجۀ زینب کبری و بچه‌های علی بالا می‌رفت. خیلی سخت است پدری درخانه جلوی چشم بچه‌هایش جان بدهد و آرام آرام مثل یک شمعی خاموش شود…   —- (۱) الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبِی عَنِ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص الذُّکُورِ أَیُّهُمْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهُ أَشَدُّ حَبّاً؟ فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: لَهُ سَأَلْتُکَ عَنْ بَنِیهِ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ کَانَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ بَنِیهِ جَمِیعاً وَ أَرْأَفُ مَا رَأَیْنَاهُ زایله یَوْماً مِنَ الدَّهْرِ مُنْذُ کَانَ طِفْلًا إِلَّا أَنْ یَکُونَ فِی سَفَرٍ لِخَدِیجَةَ وَ مَا رَأَیْنَا أَبَا أَبَرُّ بِابْنٍ مِنْهُ لِعَلِیٍّ وَ لَا ابْناً أَطْوَعَ لِأَبٍ مِنْ عَلِیٍّ لَهُ(شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏۱۳، ص۲۰۰) و امام سجاد ع : کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَمْضَغُ اللحمة وَ التَّمْرَةَ حَتَّى تُلِینَ وَ یَجْعَلُهُمَا فِی فَمِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فِی حَجْرِهِ(شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰) (۲) امام علی ع : أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْر(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲) (۳) امام علی ع : لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ- الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِی أَخْبَرَکَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ أُمَّتِی سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی فَقُلْتُ: یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ‏ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ، فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِکَ؟ فَقَالَ لِی: إِنَّ ذَلِکَ لَکَذَلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؟ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْرِ. (نهج البلاغه، خطبه۱۵۶) (۴) فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا [أَبْقَى‏] أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ یَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِیَ بِهِمْ أَبَداً(نهج البلاغه، خطبه۳۵) (۵) و من کلام له ع و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم فی القتال بصفین‏: أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ‏ وَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا(نهج البلاغه خطبه ۵۵) (۶) قال للحسن: أبصروا ضاربی أطعموه من طعامی و اسقوه من شرابی.(اعیان الشیعه ج۱ص۵۳۳) (۷) فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْقِتَالِ قَالَ مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَنَظَرَ إِلَیْهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی وَصَفَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْراً فَنِعْمَ الْأَخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ ثُمَّ بَکَى ع وَ بَکَى عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُکَ إِلَّا بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یَوْمَ حُنَیْنٍ یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِیَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیْتَ وَ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکِبَ وَ رَکِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ بَرَزَ إِلَى الْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَکُونَ آخِرُ زَادِی مِنَ الدُّنْیَا شَرْبَةً مِنَ اللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَى الْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ طَافَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْقَتْلَى فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًى فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ بَکَى ع وَ أَنْشَأَ یَقُول‏: أَیَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَةً/ فَلَسْتَ تُبَقِّی لِی خَلِیلَ خَلِیلٍ؛ أَرَاکَ بَصِیراً بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْ/ کَأَنَّکَ تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیل‏(ای مرگی که مرا ترک نمی کنی بیا و مرا راحت کن چون تمام دوستانم را از دست داده ام؛ ای مرگ چقدر این فراق اجباری ادامه دارد و دو باقی نمی‌گذاری هیچ دوستی را برای دوستی.) (۸) أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ. ثُمَّ قَالَ ع] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُأَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوه‏..(نهج البلاغه/خطبه۱۸۲) (۹) الأصول الستة عشر، ۱۸۳ و نیز قال رسول الله: مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هاد. (در خطبه غدیر-احتجاج ج۱ص۷۳) (۱۰) لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز(نهج البلاغه/خطبه۳- خطبه شقشقیه) (۱۱) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ جُنْدَبٍ قَالَ: دَخَلَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ وَ حُجْرُ بْنُ عَدِیٍّ وَ حَبَّةُ الْعُرَنِیُّ وَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَبَإٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین‏ فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ؟ أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ وَ أَسْأَلُکُمْ أَنْ تَحْفَظُوا مِنْ حَقِّی مَا ضَیَّعْتُمْ فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی وَ کُونُوا عَلَى الْحَقِّ أَعْوَاناً وَ هَذِهِ نُسْخَةُ الْکِتَابِ: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ قَرَأَ کِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِین‏ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ مَا کَانَ فِینَا مَنْ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یَعْرِفُ السُّنَّةَ وَ یَدِینُ دِینَ الْحَقِّ فَخَشِیَ الْقَوْمُ إِنْ أَنَا وُلِّیتُ عَلَیْهِمْ أَنْ لَا یَکُونَ لَهُمْ فِی الْأَمْرِ نَصِیبٌ مَا بَقُوا فَأَجْمَعُوا إِجْمَاعاً وَاحِداً فَصَرَفُوا الْوَلَایَةَ إِلَى عُثْمَانَ وَ أَخْرَجُونِی مِنْهَا رَجَاءَ أَنْ یَنَالُوهَا وَ یَتَدَاوَلُوهَا إِذْ یَئِسُوا أَنْ یَنَالُوا مِنْ قِبَلِی…حضرت در این نامه کارشکنی های قریش را یاد آور می شوند تا اینجا که می فرمایند :ثُمَّ قَالُوا: هَلُمَّ فَبَایِعْ وَ إِلَّا جَاهَدْنَاکَ فَبَایَعْتُ مُسْتَکْرِهاً وَ صَبَرْتُ مُحْتَسِباً فَقَالَ قَائِلُهُمْ: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَحَرِیص‏(الغارات ج۱ص۲۰۴) (۱۲) قالَ هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرا(الکهف/۷۸) (۱۳) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: إِنْ شَاءَ النَّاسُ قُمْتُ لَهُمْ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ فَحَلَفْتُ لَهُمْ بِاللَّهِ مَا قَتَلْتُ عُثْمَانَ وَ لَا أَمَرْتُ بِقَتْلِهِ، وَ لَقَدْ نَهَیْتُهُمْ فَعَصَوْنِی. (امالی شیخ طوسی، ص۲۶۹)   منابع: جهان و فارس و رجا  



رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.