Skip to Content


مذاكره ايران و آمريكا: يك بستر و سه رويا


از زمان قطع روابط سیاسی و دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۹ تاکنون موضوع مذاکره با ایران در دستور کار رؤسای جمهور این کشور بوده است. با این وجود این موضوع در سیاست خارجی آمریکا فراز و فرود داشته است؛ به گونه‌ای که در برخی اوقات شدت گرفته و گاهی نیز از اولویت آن کاسته شده است. شواهد و تجارب تاریخی نشان می‌دهد که موضوع مذاکره آمریکا با ایران تابعی از متغیر‌ها و شرایط داخلی، منطقه‌ای و جهانی آمریکا بوده است. به طوری که تصمیم گیرندگان آمریکا بنابر اقتضائات و نیازهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی این کشور، سیاست خود نسبت به مذاکره و عادی سازی روابط با جمهوری اسلامی ایران را تعریف و تنظیم کرده‌اند. یکی از مقاطعی که موضوع مذاکره و بازسازی مناسبات با ایران در ایالات متحده رونق و رواج یافت، در دوران مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۸ این کشور بود. به گونه‌ای که اوباما در جریان این مبارزات مذاکره با ایران جهت نیل به یک توافق هسته‌ای را یکی از اهداف و اولویت‌های سیاست خارجی دولت آینده خود اعلام کرد. در آن شرایط، اوباما در صدد بود سیاست خارجی را، که به زعم جمهوریخواهان پاشنه آشیل و نقطه ضعف حزب دموکرات به شمار می‌رود، به نقطه قوت خود در رویارویی با رقیب جمهوریخواه تبدیل کند. افزون بر این، آمریکا بواسطه اشغال نظامی عراق و به رغم صرف میلیارد‌ها دلار، از اقتدار و اعتبار منطقه‌ای لازم در خاورمیانه برخوردار نبود. در سطح بین المللی نیز آمریکا پس از یک جانبه گرایی نظامی دوران بوش، باید وجهه آمریکا را بازسازی می‌کرد. اما پس از گذشت پنج سال از ریاست جمهوری اوباما نه تنها مذاکره و مصالحه‌ای با ایران صورت نگرفته و توافق هسته‌ای حاصل نشده است، بلکه تنش‌ها بین دو کشور افزایش یافت و تحریم و فشارهای اقتصادی نیز تشدید شده است. مذاکره با آمریکا، در طول سال‌های پس از انقلاب اسلامی، همواره یکی از موضوعات و مسائل مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز بوده است. در ایران نیز موضوع مذاکره و عادی سازی روابط با آمریکا، یا به بیان بهتر پاسخگویی مثبت به درخواست آمریکا برای مذاکره، بنابر شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین المللی جمهوری اسلامی فراز و فرود داشته است. به گونه‌ای که تحت این شرایط سه گانه گاهی تلاش برای مذاکره با آمریکا آشکارا صورت گرفته و زمانی در نهان پی گیری شده و مواقعی نیز به شدت نهی و نفی شده است. با این حال پیشینه موضوع نشان می‌دهد که مهم‌ترین عامل تعیین کننده مسئله مذاکره با آمریکا، اهداف و شرایط داخلی ایران بوده است. برخی این موضوع را برای مصارف داخلی برجسته می‌سازند؛ بعضی دیگر مذاکره با آمریکا را جهت حل مسائل و مشکلات داخلی پی گیری می‌کنند. از این رو، عوامل و شرایط منطقه‌ای و جهانی تسهیل کننده و زمینه ساز تعقیب و تأمین هدف مذاکره با آمریکا در داخل بوده‌اند. پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد ماه سال جاری، مجدداً شرایط داخلی مناسب، در بستر شرایط منطقه‌ای و بین المللی مساعد، برای طرح موضوع مذاکره با آمریکا را در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی فراهم ساخته است. در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری اگر چه موضوع مذاکره با آمریکا به طور مستقیم و آشکارا مطرح نشد، ولی طرح و نقد دیپلماسی هسته‌ای و تحریم‌های بین المللی که در هر دو آن‌ها آمریکا نقش اصلی ایفا می‌کند، غیرمستقیم این موضوع را به عنوان یک مسئله اساسی در عرصه سیاست داخلی و خارجی ایران مطرح کرد. پس از استقرار دولت یازدهم، شخص رئیس جمهور و وزیر امورخارجه ایران، صراحتاً از مذاکره احتمالی ایران و آمریکا در سطوح مختلف دیپلماتیک سخن رانده‌اند. به گونه‌ای که رئیس جمهور روحانی امکان و احتمال تصادفی ملاقات، هر چند سر پایی در راهروهای سازمان ملل در نیویورک، با اوباما را منتفی ندانسته است؛ محمد جواد ظریف نیز احتمال ملاقات با همتای آمریکایی خود را نا‌ممکن و دور از ذهن نپنداشته است. طرح مفهوم راهبردی «نرمش قهرمانانه» از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بیانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران مخالفت ذاتی با دیپلماسی و مذاکره دیپلماتیک ندارد؛ ولی این مذاکره باید واجد شرایطی باشد که بر پایه قاعده برد – برد تأمین کننده منافع ملی کشور باشد. به طوری که مذاکره باید به صورت مدبرانه، حکیمانه و شجاعانه در چهار چوب دیپلماسی مقتدرانه به منظور تأمین حداکثری منافع ملی جمهوری اسلامی ایران تنظیم و تعقیب گردد. فارغ از شرایط، ماهیت و چگونگی مذاکره ایران با آمریکا، پرسش راهبردی این است که آیا گفتگوی رو در رو با آمریکا تأمین کننده منافع ملی جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؟ در پاسخ به این پرسش سه دیدگاه نظری در ایران شکل گرفته است که بر پایه آن دستور کار مذاکره با آمریکا نیز تعریف و تنظیم می‌شود. دیدگاه بدبینانه، مذاکره با آمریکا را بی‌ثمر و بیهوده می‌داند. به نظر قائلین به این دیدگاه طرح مذاکره با ایران از سوی آمریکا یک تاکتیک دیپلماتیک برای تأمین منافع یک جانبه این کشور و به قیمت باخت ایران در قالب یک بازی برد- باخت است. زیرا، شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا ایجاب می‌کند که این کشور مذاکره با ایران را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دهد. از یک طرف پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران و استقرار دولت یازدهم که سیاست خارجی خود را بر پایه تعامل سازنده تعریف کرده است، اوباما که شعار مذاکره و تعامل با ایران را سر داده بود باید به این فرصت تاریخی پاسخ مثبت دهد. از این رو، اوباما در واقع با طرح موضوع مذاکره با ایران، بدون فراهم ساختن زمینه‌های عملی آن، در صدد است تا توپ را به زمین جمهوری اسلامی انداخته و بازی را مغلوبه سازد. به طوری که یا ایران مجبور به پذیرش مذاکره شده و باید امتیاز بدهد یا مذاکره را رد کرده و منتظر تحریم‌های اقتصادی و فشارهای سیاسی بیشتری باشد. از سوی دیگر، اوباما اعتبار منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا در بحران سوریه را مخدوش کرده است. به طوری که وی پس از تهدید حمله نظامی به سوریه مجبور شد به راه حل دیپلماتیک و توافق سیاسی با روسیه تن در دهد. از این رو، اوباما برای بازسازی اعتبار خود و به بیان بهتر سر پوش گذاشتن بر شکست دیپلماتیک خود در سوریه تلاش می‌کند تا با طرح مذاکره با ایران، دستاورد سیاست خارجی مهمتری را کسب کند. در واقع اوباما درصدد است تا شکست دیپلماتیک در سوریه را با پیروزی دیپلماتیک در جریان مذاکره با ایران جبران کند. بنابر این، به نظر بدبینان هدف اوباما از طرح مذاکره با ایران در ‌‌نهایت به تسلیم کشاندن جمهوری اسلامی است که حتی منافع حداقلی ایران را نیز تأمین نکرده و مشکلات آن را به هیچ وجه حل نمی‌کند. دیدگاه خوش بینانه، بر عکس، بر این باور است که یک اراده سیاسی در دولت آمریکا برای حل و فصل مسائل و مشکلات با جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است. به گونه‌ای که اوباما از روی اراده و اختیار، و نه ضرورت و اضطرار، با پذیرش ایران هسته‌ای تصمیم به مذاکره با ایران گرفته است. با توجه به تغییر و تحولات رخ داده در ایران در اثر روی کار آمدن دولت یازدهم، اوباما به سیاست تعامل سازنده ایران پاسخ مثبت داده و در پی عادی سازی روابط با این کشور در چهارچوب یک بازی برد-برد است. از این رو، جمهوری اسلامی ایران باید به این فرصت تاریخی پیش آمده پاسخ مثبت دهد. چون مذاکره با آمریکا و عادی سازی روابط با این کشور نه تنها تأمین کننده منافع ملی ایران در قالب یک بازی برد – برد است بلکه کلیه مشکلات داخلی کشور نیز مرتفع خواهد شد. افزون بر این، بسیاری از مسائل و مشکلات منطقه‌ای و بین‌المللی ایران نیز از آنجا که ریشه در تعارض و تقابل آمریکا با ایران دارد در جریان این مذاکرات رو در رو و بی‌پرده حل خواهد شد. دیدگاه واقع بینانه اما در میانه دو دیدگاه بدبینانه و خوش بینانه قرار دارد. از نظر واقع بینان، برخلاف رویکرد خوش بینانه، شرایط داخلی و به ویژه منطقه‌ای و جهانی اوباما را به طرح مذاکره با ایران وا داشته است. چون بحران سوریه نشان داد که مسائل و بحران‌های خاورمیانه راه حل نظامی ندارد و باید به راه حل سیاسی اندیشید. این، بدان معناست که پرونده هسته‌ای ایران را نیز باید به صورت دیپلماتیک حل و فصل کرد. افزون بر این، نقش ایران در بحران سوریه ثابت کرد که جمهوری اسلامی بخشی از راه حل مسائل خاورمیانه است نه بخشی از مشکلات آن. لذا، برای مدیریت بحران‌های منطقه آمریکا به نقش سازنده ایران نیاز دارد. از این رو، اوباما در چارچوب بازی برد – برد نیازمند مذاکره با ایران است که در جریان آن منافع هر دو طرف تأمین شود. از این رو، بر خلاف استدلال و اعتقاد بدبینان، مذاکره با آمریکا لزوماً بازی برد – باخت به ضرر ایران نیست؛ بلکه اگر به صورت مدبرانه، واقع بینانه و مصلحت جویانه صورت گیرد می‌تواند منافع ملی ایران را تأمین کند. بنابر این، از منظری واقع بینانه، اول، مذاکره مقتدرانه و مدبرانه می‌تواند تأمین کننده منافع کشور باشد. دوم، مذاکره احتمالی باید بر پایه شناخت کامل از شرایط، استراتژی و اهداف آمریکا در منطقه و جهان طراحی و پی گیری شود. سوم، مذاکره باید به صورت متوازن و متعادل بر مبنای احترام متقابل برای تأمین منافع هم وزن صورت پذیرد. چهارم، مذاکره ایران و آمریکا، حتی در صورت وقوع و موفقیت همه مشکلات و مسائل جمهوری اسلامی را حل نخواهد کرد. از این رو، نباید انتظارات بیش از حدی را بر آن بار کرد که امکان تحقق آن وجود ندارد. پنجم، موفقیت مذاکرات در گرو شکل گیری اجماع داخلی در مورد، ضرورت، شرایط و چگونگی آن است. به گونه‌ای که امکان بهره برداری و خنثی سازی آن برای تامین منافع گروهی، حزبی و جناحی از بین برود.

از زمان قطع روابط سیاسی و دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۹ تاکنون موضوع مذاکره با ایران در دستور کار رؤسای جمهور این کشور بوده است. با این وجود این موضوع در سیاست خارجی آمریکا فراز و فرود داشته است؛ به گونه‌ای که در برخی اوقات شدت گرفته و گاهی نیز از اولویت آن کاسته شده است. شواهد و تجارب تاریخی نشان می‌دهد که موضوع مذاکره آمریکا با ایران تابعی از متغیر‌ها و شرایط داخلی، منطقه‌ای و جهانی آمریکا بوده است. به طوری که تصمیم گیرندگان آمریکا بنابر اقتضائات و نیازهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی این کشور، سیاست خود نسبت به مذاکره و عادی سازی روابط با جمهوری اسلامی ایران را تعریف و تنظیم کرده‌اند. مذاكره ايران و آمريكا: يك بستر و سه رويا یکی از مقاطعی که موضوع مذاکره و بازسازی مناسبات با ایران در ایالات متحده رونق و رواج یافت، در دوران مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۸ این کشور بود. به گونه‌ای که اوباما در جریان این مبارزات مذاکره با ایران جهت نیل به یک توافق هسته‌ای را یکی از اهداف و اولویت‌های سیاست خارجی دولت آینده خود اعلام کرد. در آن شرایط، اوباما در صدد بود سیاست خارجی را، که به زعم جمهوریخواهان پاشنه آشیل و نقطه ضعف حزب دموکرات به شمار می‌رود، به نقطه قوت خود در رویارویی با رقیب جمهوریخواه تبدیل کند. افزون بر این، آمریکا بواسطه اشغال نظامی عراق و به رغم صرف میلیارد‌ها دلار، از اقتدار و اعتبار منطقه‌ای لازم در خاورمیانه برخوردار نبود. در سطح بین المللی نیز آمریکا پس از یک جانبه گرایی نظامی دوران بوش، باید وجهه آمریکا را بازسازی می‌کرد. اما پس از گذشت پنج سال از ریاست جمهوری اوباما نه تنها مذاکره و مصالحه‌ای با ایران صورت نگرفته و توافق هسته‌ای حاصل نشده است، بلکه تنش‌ها بین دو کشور افزایش یافت و تحریم و فشارهای اقتصادی نیز تشدید شده است. مذاکره با آمریکا، در طول سال‌های پس از انقلاب اسلامی، همواره یکی از موضوعات و مسائل مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز بوده است. در ایران نیز موضوع مذاکره و عادی سازی روابط با آمریکا، یا به بیان بهتر پاسخگویی مثبت به درخواست آمریکا برای مذاکره، بنابر شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین المللی جمهوری اسلامی فراز و فرود داشته است. به گونه‌ای که تحت این شرایط سه گانه گاهی تلاش برای مذاکره با آمریکا آشکارا صورت گرفته و زمانی در نهان پی گیری شده و مواقعی نیز به شدت نهی و نفی شده است. با این حال پیشینه موضوع نشان می‌دهد که مهم‌ترین عامل تعیین کننده مسئله مذاکره با آمریکا، اهداف و شرایط داخلی ایران بوده است. برخی این موضوع را برای مصارف داخلی برجسته می‌سازند؛ بعضی دیگر مذاکره با آمریکا را جهت حل مسائل و مشکلات داخلی پی گیری می‌کنند. از این رو، عوامل و شرایط منطقه‌ای و جهانی تسهیل کننده و زمینه ساز تعقیب و تأمین هدف مذاکره با آمریکا در داخل بوده‌اند. پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد ماه سال جاری، مجدداً شرایط داخلی مناسب، در بستر شرایط منطقه‌ای و بین المللی مساعد، برای طرح موضوع مذاکره با آمریکا را در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی فراهم ساخته است. در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری اگر چه موضوع مذاکره با آمریکا به طور مستقیم و آشکارا مطرح نشد، ولی طرح و نقد دیپلماسی هسته‌ای و تحریم‌های بین المللی که در هر دو آن‌ها آمریکا نقش اصلی ایفا می‌کند، غیرمستقیم این موضوع را به عنوان یک مسئله اساسی در عرصه سیاست داخلی و خارجی ایران مطرح کرد. پس از استقرار دولت یازدهم، شخص رئیس جمهور و وزیر امورخارجه ایران، صراحتاً از مذاکره احتمالی ایران و آمریکا در سطوح مختلف دیپلماتیک سخن رانده‌اند. به گونه‌ای که رئیس جمهور روحانی امکان و احتمال تصادفی ملاقات، هر چند سر پایی در راهروهای سازمان ملل در نیویورک، با اوباما را منتفی ندانسته است؛ محمد جواد ظریف نیز احتمال ملاقات با همتای آمریکایی خود را نا‌ممکن و دور از ذهن نپنداشته است. طرح مفهوم راهبردی «نرمش قهرمانانه» از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بیانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران مخالفت ذاتی با دیپلماسی و مذاکره دیپلماتیک ندارد؛ ولی این مذاکره باید واجد شرایطی باشد که بر پایه قاعده برد – برد تأمین کننده منافع ملی کشور باشد. به طوری که مذاکره باید به صورت مدبرانه، حکیمانه و شجاعانه در چهار چوب دیپلماسی مقتدرانه به منظور تأمین حداکثری منافع ملی جمهوری اسلامی ایران تنظیم و تعقیب گردد. فارغ از شرایط، ماهیت و چگونگی مذاکره ایران با آمریکا، پرسش راهبردی این است که آیا گفتگوی رو در رو با آمریکا تأمین کننده منافع ملی جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؟ در پاسخ به این پرسش سه دیدگاه نظری در ایران شکل گرفته است که بر پایه آن دستور کار مذاکره با آمریکا نیز تعریف و تنظیم می‌شود. دیدگاه بدبینانه، مذاکره با آمریکا را بی‌ثمر و بیهوده می‌داند. به نظر قائلین به این دیدگاه طرح مذاکره با ایران از سوی آمریکا یک تاکتیک دیپلماتیک برای تأمین منافع یک جانبه این کشور و به قیمت باخت ایران در قالب یک بازی برد- باخت است. زیرا، شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا ایجاب می‌کند که این کشور مذاکره با ایران را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دهد. از یک طرف پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران و استقرار دولت یازدهم که سیاست خارجی خود را بر پایه تعامل سازنده تعریف کرده است، اوباما که شعار مذاکره و تعامل با ایران را سر داده بود باید به این فرصت تاریخی پاسخ مثبت دهد. از این رو، اوباما در واقع با طرح موضوع مذاکره با ایران، بدون فراهم ساختن زمینه‌های عملی آن، در صدد است تا توپ را به زمین جمهوری اسلامی انداخته و بازی را مغلوبه سازد. به طوری که یا ایران مجبور به پذیرش مذاکره شده و باید امتیاز بدهد یا مذاکره را رد کرده و منتظر تحریم‌های اقتصادی و فشارهای سیاسی بیشتری باشد. از سوی دیگر، اوباما اعتبار منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا در بحران سوریه را مخدوش کرده است. به طوری که وی پس از تهدید حمله نظامی به سوریه مجبور شد به راه حل دیپلماتیک و توافق سیاسی با روسیه تن در دهد. از این رو، اوباما برای بازسازی اعتبار خود و به بیان بهتر سر پوش گذاشتن بر شکست دیپلماتیک خود در سوریه تلاش می‌کند تا با طرح مذاکره با ایران، دستاورد سیاست خارجی مهمتری را کسب کند. در واقع اوباما درصدد است تا شکست دیپلماتیک در سوریه را با پیروزی دیپلماتیک در جریان مذاکره با ایران جبران کند. بنابر این، به نظر بدبینان هدف اوباما از طرح مذاکره با ایران در ‌‌نهایت به تسلیم کشاندن جمهوری اسلامی است که حتی منافع حداقلی ایران را نیز تأمین نکرده و مشکلات آن را به هیچ وجه حل نمی‌کند. دیدگاه خوش بینانه، بر عکس، بر این باور است که یک اراده سیاسی در دولت آمریکا برای حل و فصل مسائل و مشکلات با جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است. به گونه‌ای که اوباما از روی اراده و اختیار، و نه ضرورت و اضطرار، با پذیرش ایران هسته‌ای تصمیم به مذاکره با ایران گرفته است. با توجه به تغییر و تحولات رخ داده در ایران در اثر روی کار آمدن دولت یازدهم، اوباما به سیاست تعامل سازنده ایران پاسخ مثبت داده و در پی عادی سازی روابط با این کشور در چهارچوب یک بازی برد-برد است. از این رو، جمهوری اسلامی ایران باید به این فرصت تاریخی پیش آمده پاسخ مثبت دهد. چون مذاکره با آمریکا و عادی سازی روابط با این کشور نه تنها تأمین کننده منافع ملی ایران در قالب یک بازی برد – برد است بلکه کلیه مشکلات داخلی کشور نیز مرتفع خواهد شد. افزون بر این، بسیاری از مسائل و مشکلات منطقه‌ای و بین‌المللی ایران نیز از آنجا که ریشه در تعارض و تقابل آمریکا با ایران دارد در جریان این مذاکرات رو در رو و بی‌پرده حل خواهد شد. دیدگاه واقع بینانه اما در میانه دو دیدگاه بدبینانه و خوش بینانه قرار دارد. از نظر واقع بینان، برخلاف رویکرد خوش بینانه، شرایط داخلی و به ویژه منطقه‌ای و جهانی اوباما را به طرح مذاکره با ایران وا داشته است. چون بحران سوریه نشان داد که مسائل و بحران‌های خاورمیانه راه حل نظامی ندارد و باید به راه حل سیاسی اندیشید. این، بدان معناست که پرونده هسته‌ای ایران را نیز باید به صورت دیپلماتیک حل و فصل کرد. افزون بر این، نقش ایران در بحران سوریه ثابت کرد که جمهوری اسلامی بخشی از راه حل مسائل خاورمیانه است نه بخشی از مشکلات آن. لذا، برای مدیریت بحران‌های منطقه آمریکا به نقش سازنده ایران نیاز دارد. از این رو، اوباما در چارچوب بازی برد – برد نیازمند مذاکره با ایران است که در جریان آن منافع هر دو طرف تأمین شود. از این رو، بر خلاف استدلال و اعتقاد بدبینان، مذاکره با آمریکا لزوماً بازی برد – باخت به ضرر ایران نیست؛ بلکه اگر به صورت مدبرانه، واقع بینانه و مصلحت جویانه صورت گیرد می‌تواند منافع ملی ایران را تأمین کند. بنابر این، از منظری واقع بینانه، اول، مذاکره مقتدرانه و مدبرانه می‌تواند تأمین کننده منافع کشور باشد. دوم، مذاکره احتمالی باید بر پایه شناخت کامل از شرایط، استراتژی و اهداف آمریکا در منطقه و جهان طراحی و پی گیری شود. سوم، مذاکره باید به صورت متوازن و متعادل بر مبنای احترام متقابل برای تأمین منافع هم وزن صورت پذیرد. چهارم، مذاکره ایران و آمریکا، حتی در صورت وقوع و موفقیت همه مشکلات و مسائل جمهوری اسلامی را حل نخواهد کرد. از این رو، نباید انتظارات بیش از حدی را بر آن بار کرد که امکان تحقق آن وجود ندارد. پنجم، موفقیت مذاکرات در گرو شکل گیری اجماع داخلی در مورد، ضرورت، شرایط و چگونگی آن است. به گونه‌ای که امکان بهره برداری و خنثی سازی آن برای تامین منافع گروهی، حزبی و جناحی از بین برود.



رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.