به بهانه روز پاسدار:
شهیدی که برای رفتن به ماه عسل اورکتش را فروخت
برادر پاسدار شهید «جعفر خوشلفظ» میگوید: برادرم بعد از برگزاری مراسم عروسی ساده، میخواست به ماه عسل برود، پول نداشت؛ اورکتی داشت که به او هدیه داده بودند، آن را فروخت و ۲۰۰ تومانش را خرج سفر به قُم کرد.
این روزها وقتی که حرف ازدواج پیش میآید، برخی اول، دستی روی جیبشان میگذارند و به خرج و مخارج عقد و عروسی و تالار و جهیزیه و ماشین عروس و کرایه خانه و … فکر میکنند و شاید هم از این سنت پیامبر(ص) دست میکشند؛ بدون توجه به اینکه میشود ساده زندگی را شروع کرد، با توکل بر خدایی که همیشه رزق و روزی دست او بوده و هست. از سمت راست شهید جعفر خوشلفظ و علی خوشلفظ مطلبی که در ادامه میخوانید، گفتوگوی فارس با علی خوشلفظ برادر شهید «جعفر خوشلفظ»، شهیدی که با توکل بر خدا زندگی سادهاش را شروع کرد. *** جعفر به سال ۱۳۴۷ در شهر همدان به دنیا آمد؛ مادرم تعریف میکرد: «قبل از تولدش، خواب دیدم در حرم امام رضا(ع) هستم، رفتم وضو بگیرم؛ قنداقه نورانی یک پسر را به من دادند و گفتند اسم این بچه را بگذار جعفر». بعد از به دنیا آمدم برادرم، اسم او را جعفر میگذارند. تصویر سمت راست شهید جعفر خوشلفظ با آغاز جنگ، من به جبهه اعزام شدم؛ جعفر ۵ سال از من هم کوچکتر بود و میخواست به جبهه اعزام شود، اما به خاطر سن کم او را راه نمیدادند؛ بالاخره وی بعد از دوم راهنمایی، ترک تحصیل کرد و پس از گذراندن دوره آموزشی ۶ ـ ۷ روزه به عنوان بسیجی به منطقه اعزام شد. در عملیات ثارالله در میدان مین و درگیریها بودیم که صدای آشنا به گوشم رسید، رفتم و دیدم که جعفر است. او در همین عملیات مجروح شد؛ این مجروحیت او را از رفتن دوباره به جبهه باز نداشت بلکه دیگر دستبردار نبود. برادرم در ۱۵ سالگی به آموزشی سپاه همدان رفت؛ یکبار هم در حین آموزش داخل چاه عمیقی افتاده بود که بعد از ۱۸ ـ ۱۹ ساعت بچههای بسیجی دنبال او میگردند و با شنیدن صدای نالهاش او را از چاه بیرون میکشند. جعفر بعد از گذراندن دورههای آموزشی، در ۱۶ ـ ۱۷ سالگی پاسدار رسمی سپاه و تخریبچی لشکر انصار همدان شد. حتی دو بار در خنثیسازی مین مجروح شد. اما با این حال خیلی اصرار داشت که در جبهه حضور داشته باشد. یکی از ویژگیهای خوب برادرم این بود که خیلی با خانواده مأنوس بود و به مشکلات آنها رسیدگی میکرد، به صله رحم توجه داشت و به همین خاطر همه فامیل او را دوست داشتند و هنوز هم از او به مهربانی، صداقت و راستی یاد میکنند. شهید جعفر خوشلفظ جعفر با اینکه از من کوچکتر بود، در سال ۱۳۶۵ به همدان رفت و به مادرم گفت که میخواهد ازدواج کند؛ بالاخره با دختر خوبی ازدواج کرد و تشکیل زندگی داد. جعفر با صداقت خاصی زندگی ساده را شروع کرد؛ زندگیاش دور از ریا و تظاهر بود؛ بعد از عروسی ساده، میخواست به ماه عسل برود، پول نداشت؛ اورکتی داشت که به او هدیه داده بودند؛ جعفر برای رفتن به ماه عسل اورکتش را به قیمت ۱۲۰۰ تومان فروخت و ۲۰۰ تومان آن را خرج سفر به قم کرد. او هفته اول زندگیاش را به جبهه اعزام شد، شاید در طول ۸ ـ ۹ ماه زندگی مشترک، ۲۰ روز هم در کنار خانواده نبود. در حین تشکیل زندگی، برای تأمین مسکن، باید مبلغ ۸۰ هزار تومان به حساب تعاونی سپاه میریخت؛ پول نداشت؛ ۵۰ هزار تومان از این طرف و آن طرف قرض گرفت و ثبت نام کرد. اما در ۲۶ دی ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید؛ شهادتی که آرزوی من به عنوان تخریبچی بود؛ پیکر او پودر شد و شاید به اندازه نیم کیلو از باقیمانده پیکرش به دست ما رسید؛ ۷ ماه بعد از شهادتش هم آن خانه را تحویل دادند. منبع:فارس