Skip to Content

شهید محمد حسین ذوالفقاری؛

شهید نوجوانی که دیدار با امام خمینی (ره) او را آسمانی کرد+ تصاویر


سازمان بسیج مستضعین شهید دانش آموز محمد حسین ذوالفقاری را به عنوان شهید شاخص سازمان بسیج دانش آموزی درسال تحصیلی96-97 معرفی کرد.

به گزارش ميبد خبر، شهید محمد حسین ذوالفقاری فرزند رجب در دهم فروردین سال 1348 در روستای شهیدیه از توابع شهرستان میبد به دنیا آمد. 

تولد و شهادت این شهید بزرگوار همزمان با عاشورای حسینی بود.

محمد حسین دوران کودکی را در سایه مهر و عطوفت پدر و مادری مؤمن و شیفته اهل بیت سپری کرد. پنج ساله بود که برای یادگیری قرآن کریم وارد مکتب خانه محل شد و مورد توجه پیر مکتب دار قرار گرفت.

او كه برادر شهيد عليرضا ذوالفقاري مي باشد، كوچكترين ولي شجاع  و جسورترين فرزند خانواده بود . محمد حسين 16 سال از برادر شهيدش كوچكتر بود و كمتر از دو ماه بعد از به شهادت رسيدن  عليرضا به مقام شهادت نائل آمد.

مهرماه سال 1355 همزمان با بازگشایی مدارس، محمد حسین در سن 6 سالگی با نشاطی کودکانه پا به محیط با صفای مدرسه نهاد و پنج سال تحصیل دبستان را با موفقیت در مدرسه سلمان(نوبنیاد سابق) گذراند.

در پرونده دانش آموزی محمد حسین موجود در دبستان سلمان این عبارت به چشم می خورد: « دانش آموز محمد حسین ذوالفقاری از نظر دقت، فهم، حافظه، کوشش، سرعت، عمل و اتکا به نفس خوب است و در تلاش انفرادی فعال و در فعالیتهای گروهی مدیر است.»

هنوز لطافت کودکانه در چهره و دستان محمد حسین موج می زد که هرم آفتاب سوزان کویر و سختی کار، دستانش را چون دستان پینه بسته کارگری زحمتکش نشان می داد. او با تلاش و کوشش در حین تحصیل همراه با فقر و غرور سازنده به کار نیز می پرداخت به طوری که چهره ای سخت کوش و انسانی صبور از خود نشان داده بود.

محمد حسین به کتابهای مذهبی و علمی علاقه دافری داشت. این شهید عزیز علاوه بر مطالعه کتابهای درسی، کتابهای غیر درسی را نیز مطالعه می کرد. به همین دلیل دارای اطلاعات و معلومات خوبی بود.

کتابهایی که او مطالعه می کرد در مورد قصص انبیاء، شخصیت امام حسین(ع) و حادثه کربلا بود.

او همچنین کتاب ممنوعه بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی(ره) را در روزهای به اوج رسیدن نهضت حضرت امام، به طور پنهانی از نجف اشرف به ایران آورده و آن را مطالعه کرد و دیگر دوستان خود را نیز با نهضت پر شور امام خمینی (ره) آگاه و آشنا کرد.

محمد حسین در سن 9 سالگی به همراه خانواده عازم کشور عراق جهت زیارت عتبات عالیات می شود. این سفر آغازی برای رشد معنوی محمد حسین و آشنایی و زندگی به اهداف بلند امامان معصوم شد.

سوالاتی که او در مدت حضور در کشور عراق از خانواده می کرد مؤید این مطلب است که محمد حسین کوچک، فلسفه قیام ائمه اطهار علیه حکام جور به ویژه شهادت مظلومانه امام حسین(ع) را به خوبی درک کرده و نگرش شهید را نسبت به فلسفه حیات متحول کرده است.

هنگامی که شهید ذوالفقاری برای اولین بار در شهر نجف موفق به زیارت سیمای نورانی و روحانی حضرت امام می شود، مفتون معنویت و جاذبه ایشان می شود و با درک والای اعتقادی و سیاسی خویش از پدر خود درباره شخصیت حضرت امام سوالاتی می کند. همین شیفتگی و دلدادگی باعث شد محمد حسین به مطالعه کتب امام پرداخته و همچنین با تغذیه فکری از برادر خویش به خوبی با اهداف متعالی نهضت خونین حضرت امام خمینی (ره) آشنا شد. 

او با عشق و علاقه وافری که به امام داشت با روشنگری و بصیرت که لازمه جهاد کبیر است از پدرش می خواهد تا عکسهایی از امام خمینی را برایش تهیه کند. محمد حسین پس از اینکه عکسهای حضرت امام و فرزند شهیدش حاج سید مصطفی خمینی را از پدرش می گیرد جسورانه و شجاعانه موفق می شود این عکس ها را همراه با کتاب ممنوعه بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی(ره) بدون اطلاع خانواده و علیرغم خطرات فراوان به ایران انتقال دهد و پس از آن نیز در کنار برادر خود یکی از بزرگ مردان کوچکی بود که در راه پیروزی انقلاب حماسه آفرینی کرد.

پس از پیروزی انقلاب پیامها و رهنمودهای حضرت امام را با شور و شعف از طریق صدا و سیما پیگیری می کند و گاهی اوقات با حضور در مسجد و پایگاه محل از طریق تلویزیون به سخنرانی های امام گوش فرا می دهد.

با تجاوز رژیم بعث عراق به کشور اسلامی مان این شهید بزرگوار که هنوز مراسم هفت شهادت برادرش علیرضا برگزار نشده بود قصد رفتن به جبهه را می کند. هنگامی که برای خداحافظی نزد مادرش آمد به او گفت: « مادر اگر تو بگویی که به جبهه نروم، نمی روم»، لیکن مادر صبورش در جواب گفت: « نه مادر هر چه خودت صلاح می دانی» سپس محمد حسین در جواب مادر می گوید: مردم به من می گویند حالا که برادرت شهید شده دیگر به جبهه نرو در حالیکه مردم باید بگویند « سنگر برادرت را خالی مگذار».

شهید بزرگوار بارها برای ثبت نام جبهه مراجعه می کند اما به خاطر کم بودن سنش از پذیرفتن او امتناع می شد. او که دلش برای هوای جبهه پر می زند روزی با بغض شکسته به مادرش می گوید: « در خواب دیدم که حضرت امام خمینی (ره) به خانه ما آمدند و سپس دستی بر سر من کشیدند و به آرامی فرمودند: پسرم خوشا به حالت که به جبهه می روی» این کوچک مرد بزرگ هیچ وقت از اصرار خود جهت اعزام به جبهه نا امید نشده و با اصرار زیاد بلاخره در تاریخ 1360/7/23 راهی دیار نور شد.

وی ابتدا در شهرکرد دوره فشرده آموزشی نظامی را سپری و سپس در خط پدافندی منطقه شوش حضور می یابد. با شهادت برادر خود برای مراسم تشییع عازم میبد می شود اما یک روز پس از تدفین به آنجا می رسد.

محمد حسین را همه در جبهه می شناختند. او پیش از آنکه مکلف باشد یک بسیجی بود. همرزمانش می گویند: با اینکه سنش کم بود بیش از رزمندگان دیگر فعالیت می کرد. وقتی خط مقدم احتیاج به مهمات داشت در امر تهیه آن کمک می کرد. هنگامیکه رزمندگان تشنه می شدند با گفتن (یا عباس) کام تشنه آنها را سیراب می کرد. گاه در خلوت عارفانه رو به حرم آقا ابا عبدالله الحسین(ع) زیارت عاشورا می خواند.

او که طعم شیرین جهاد در راه خدا بر مذاق جانش نقش بسته بود برای دومین بار پس از مراسم هفتم برادرش که شهید شده بود راهی جبهه های نبرد شده و این بار به عنوان تک تیرانداز در گردان رزمی عاشورا با دیگر همرزمانش به دفاع از کیان اسلام پرداخت و سرانجام در تاریخ 1360/10/28 هنگامیکه 12 ساله بود در دشت شقایق خیز شوش با وضوی خون به عرش پر کشید و به دیگر آسمانیان پیوست.

ولایت پذیری و امام باوری مهمترین پیام وصیت نامه این شهید بزرگوار می باشد.

انتهای پیام/اد




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.