Skip to Content


زمان جنگ، دفاع از نظام جمهوری اسلامی مطرح بود نه مرز


چه چیز باید است و چه چیز نباید است. این اصل کلی است. احترام به پدر و مادر باید/ غیبت نباید/ راستگویی باید/ عدالت باید/رعایت حقوق دیگران باید/ کرامت انسانی باید/ .... رمز موفقیت من همین هاست. به پای صحبت های نخبه برگزیده کشوری در سال 87 نشستیم. جوان ترین مسئول پایگاه شبانه ایران که به خاطر مخالفت مادر از تحصیل در رشته قضایی دانشگاه تهران چشم پوشید. او اکنون یازده سال است که به عنوان نماینده بعثه مقام معظم رهبری در حج و زیارت مشغول فعالیت است . استاد برتر آموزش و پژوهشگر برتر دانشگاه ادیان که تاکنون 15 مقاله و 7 کتاب را به رشته تحریر درآورده است. او از سال 81 تاکنون امام جماعت مسجد جامع مهرجرد را برعهده دارد. شهاب الدین وحیدی مهرجردی متولد 1345 میبد است. او آخرین فرزند پسر از یک خانواده روحانی است. هشت جَد او عالم، روحانی و مجتهد بودند و به تبع مرحوم پدرشان که روحانی بودند حوزه را انتخاب کردند. دبستان و راهنمایی را در مهرجرد و سال اول دبیرستان را در دبیرستان نوبنیاد و سه سال دیگرش را در دبیرستان شهید بهشتی گذرانده است. او در سال 64 در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد. ولی بخاطر مخالفت های مادر، در این رشته ادامه تحصیل نداد و وارد حوزه علمیه قم شد و تا سطوح عالیه و درس خارج، حوزه را ادامه داد. یک دوره علوم سیاسی را در دفتر تبلیغات در سال 66 که امروز به آن دانشگاه امام باقر(ع) گفته می شود گذرانده و پایان نامه اش را با موضوع چکیده ای از جنگ جهانی اول در آنجا دفاع نموده است. وی مجدداً در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته فلسفه غرب دانشگاه تهران پذیرفته شده و همزمان با تحصیل در حوزه، تحصیلات دانشگاهی را هم ادامه می دهد. چرا شما حوزه و دانشگاه را با هم خواندید؟ من فکر می کردم اگر بعنوان یک روحانی بخواهم با نسل جوان سرو کار داشته، باید مثل خودشان باشم که پذیرای حرفهای من باشند. به این دلیل، دیدم که باید یک دوره دانشگاهی را بگذرانم. در رشته فلسفه تا چه مقاطعی ادامه تحصیل دادید؟ بعد از اتمام لیسانس یک دوره فوق لیسانس ادیان را در دانشگاه ادیان و مذاهب گذراندم و همزمان با آن در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه غرب دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم و در سال 80 از پایان نامه کارشناسی ارشد دفاع کردم و از همان موقع عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی شدم. بعد از آن یک دوره آموزشی دکترای جامعه شناسی دین را در دانشگاه علامه طباطبایی گذراندم. البته همه اینها در کنار دروس حوزوی بود که از سال75 درس خارج بعضی از مراجع مثل آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی، ... و به ندرت در کلاس آیت الله وحید شرکت می کردم. مجددا در کنکور دکترای شرکت کردم و در رشته فلسفه دین دانشگاه مدرس پذیرفته شدم و در سال90 از پایان نامه ام دفاع کردم. تا به حال با چه ارگان هایی همکاری داشته اید؟ من 11 سال است افتخار این را دارم که بعنوان نماینده بعثه مقام معظم رهبری در حج و زیارت در خدمت زائران خانه خدا باشم. عضو هیات علمی معاونت شورای مدیریت حوزه های علمیه قم و معاون پژوهشی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی را نیز برعهده دارم. تا به حال در زمینه تحصیل چه افتخاراتی را کسب کرده اید؟ بعنوان نخبه کشوری در سال87 برگزیده شدم. همچنین استاد برتر آموزش و پژوهشگر برتر دانشگاه ادیان نیز شناخته شدم. بیش از 15 مقاله علمی همراه با تالیف 3 کتاب دارم. 4 جلد کتاب دیگرم، هم مراحل چاپ را می گذرانند. در به ثمر رسیدن انقلاب چه نقشی داشتید؟ یکی از پایگاه های قبل از انقلاب که محل پخش اعلامیه بود منزل ما بود. از سال 56 اولین بار اعلامیه ها به منزل پدرم آورده می شدند و از آنجا پخش می شد و پدرم که سخنران فیضیه بعد از قیام 42 خرداد بود چندین بار توسط ساواک دستگیر شده بودند. اولین کسی که اسم آیت الله خمینی را بصورت رسمی در میبد بالای منبر، نه در محافل خصوصی مطرح کرد پدرم بودند. چون آن زمان به امام خمینی، امام نمی گفتند آیت الله خمینی می گفتند پدرم روی منبر گفتند که مرجع تقلید آیت الله خمینی... . نوارهایش هنوز موجود است شاید خیلی ها در محافل خصوصی می گفتند و یا در منزلشان رساله امام بود اما کسی جرات بیان آن در مجالس عمومی را نداشت. در مورد پایگاه های شبانه بیشتر توضیح دهید؟ اوایل انقلاب که بسیج 20 میلیونی تشکیل شد. هر محله ای یک پایگاه شبانه داشت که وظیفه حفظ و حراست از آن شهر و یا محله بعهده آن پایگاه بود. اوایل انقلاب شب ها کشیک می دادند و در کوچه ها می گشتند و به نحوی صیانت و دفاع از آن محله بر عهده بچه های بسیجی بود که تعبیر می شد به پایگاه های شبانه. بنده یک سال معاون تبلیغات وبعدا مسئول پایگاه شدم وجوان ترین مسئول پایگاه کشور بودم. اولین باری که جبهه رفتید چه زمانی بود؟ من سال 61 ، 15 سالم بود که رفتم جبهه، منطقه غرب. چرا به جبهه رفتید؟ اون موقع دفاع از نظام جمهوری اسلامی مطرح بود نه مرز. در خانواده ام مرسوم بود، برادرهایم رفته بودند حتی برادر بزرگترم یک سال دانشگاه را رها کرد، پزشکی اصفهان می خواند و رفت جبهه. برادر دیگرم جزء بچه های چمران بود. به نظر من هرکسی که مال ایران باشد و این نظام برایش مهم باشد باید به دفاع از آن بپردازد. سن و سال مطرح نبود. با این که امام خمینی (ره) فرمودند هرکسی بتواند، برود؛ یک واجب عینی است نه کفایی. اولین بار در سال 61 به مدت 3 سال در تابستان ها که تعطیل بودم به جبهه می رفتم. بعد از آن در سال 65 برای اولین بار رفتم منطقه جنوب. سال 67 مجدد عازم شدم بعنوان رزمی تبلیغی در شملچه بودم که در آنجا ترکش خوردم و لطف خدا شامل شدم و به درجه جانبازی نائل شدم. چند ماه در بیمارستان بستری شدید؟ من 6ماه در بیمارستان بستری بودم پرسنل و کادر بیمارستان فکر نمی کردند من زنده بمانم حتی یادمه وقتی می خواستند من را روی تخت بگذارند روکش نخی تخت را از روی تخت برداشتند و پلاستیک زیر من پهن کردند که می گفتند دارد تمام می کند برای چی روکش کثیف بشود و من را گذاشتن و رفتند. اصلا امیدی نداشتند و من نای صحبت کردن نداشتم و می شنیدم که می گفتند خدا رحمش کند وقتی صبح منو صدا زدند به هوش آمدم. گفتند خوبه که زنده ماندی خدا رحمت کرده است. بعد به مدت یک ماه در اتاق ایزوله بودم. چند تا ترکش خوردید؟ 14 تا که طی چند عمل جراحی، 7 عدد را خارج کردند و 7 تا هنوز داخل بدنم است. مسائلی که در جنگ خودتون لمس کرده اید را برایمون بازگو کنید؟ شاید چیزهایی را که از جنگ بگویم به صورت اسطوره باشد تا کسی نبیند باور نمی کند. گرمای شلمچه بالای 50 درجه بود و ما از خستگی توی سنگر گرم از دست نیش پشه زیر پتو می رفتیم و می خوابیم. وقتی بیکار می شدیم هرکجا که می دیدیم یک برآمدگی بود می گفتیم شاید یک جنازه ای باشد و می رفتیم تا جنازه را پیدا کنیم. یادم است که یک بار بعدازظهر دیدم جایی بالا آمده و بیل و کلنگی را برداشتم و رفتم تا زمین را حفر کنم وقتی کلنگ را زدم دیدم یک مین کاتیشو آنجاست. به خاطر بارندگی داخل زمین رفته و عمل نکرده بود. در غرب، طوری بود که شب که می خوابیدیم امید اینکه صبح بیدار شویم نداشتیم. یک بار یک ماشین آهن آمده بود نزدیک جهاد، وقتی خالی کرد همه سینه خیز این اتاق و آن اتاق رفتیم فکر می کردیم که دارند بمباران می کنند ولی بعد دیدیم که نه از بمباران خبری نیست و بعد از این هواپیمای عراقی آمد و بمباران کرد همه نشسته بودیم و گفتند که ماشین آهن آمده، وقتی بیرون آمدیم دیدیم که کل پاوه را بمباران کردند. آقای دکتر وقتی در جنگ بودید به اسارت هم فکر می کردید؟ خیلی، این برایم مهم بود که اسیر نشوم واقعاً برایم مهم بود، شاید این به روحیه من بستگی داشت که خیلی نسبت به خانواده ام عاطفی بودم. همه چیز برایم حل بود شهادت، حتی قطع نخاعی ولی اسارت را نمی توانستم هضم کنم. وقتی همه پا در جبهه می گذاشتند فکر همه اینها را می کردند حتی فکر شهادتش، حتی فکر اسارتش ولی من اسارت را دوست نداشتم. بزرگترین مشکل خانواده های جانبازان و ایثارگران چیست؟ بنده و امثال بنده که ماه ها در جبهه بودند، با کسانی که یک روز در جبهه نبوده و حالا ادعای ولایتی تر از امثال بنده می کنند و ادعای دفاع از نظام را دارند. این آدم خیلی دردش می گیرد. وقتی کسی در جبهه های جنگ بوده و واقعیت هایی را دیده و الان بعضی ها که در جبهه نبودند ادعای بیشتری دارند آن واقعاً برایش زجرآور است. باید از خانواده هایمان بپرسید شما باید از همسران جانبازان بپرسید. جانبازانی که مجبورند یک عمر قرص های آرام بخش و ... مصرف کنند. آقای دکتر شما به عنوان نخبه، نخبه بودن را توصیف کنید؟ من خودم نمی گویم که نخبه هستم این لطف خیلی ها بوده که شامل حالم شده است. من بیشتر فرهنگی هستم و به عنوان یک محقق و فرهنگی باید حداقل در سال چند تا مقاله داشته باشم و این اکتسابی است بستگی به تلاش و کوشش خود شخص دارد. تلاش و کوشش همراه با دعای خیر مادر و پدر و لطف خدا و معصومین علیهم السلام باعث پیشرفت می شود. نخبه بودن حس خاصی دارد؟ من می گویم خودم نیستم، چیزی که برای من مهم است این که بتوانم خدمتی به مردم بکنم. من اصلاً به اینها اعتقاد ندارم من حقیقت را در دنیای پس از این دنیا می دانم. پسوندها و پیشوندها برایم اهمیت ندارد بعضی ها می گویند به تو دکتر بگوییم یا شیخ. می گویم هرچی دوست داشتید من شهابم. چه توصیه ای به رئیس جمهور منتخب مردم دارید؟ ما آمده ایم برای ساختن نه برای حفظ، ساختن قبل از حفظ است، برای ساختن هرچه پایه بنا محکم تر باشد حفظ آن هم بیشتر. مطرح شدن جناح چپ و راست بزرگترین ضربه به اتحاد و یکپارچگی مردم در اصل نظام جمهوری اسلامی و در هر استان و شهرستان است این بیان کردن چپ و راست باعث می شود خیلی از نیروهای بسیار قوی فاکتور گرفته شوند و کنار گذاشته شوند و نیروهای ضعیف حاکم می شوند. زمانیکه اصلاحات می آیند از غیر اصلاحات کسانی که قوی هستند باید کنار بروند و وقتی اصولگرایان حاکم می شوند باید اصلاح طلبان کنار بروند. این بزرگترین ضربه به هر جامعه ای است درنگاه وسیع تر به کشور و همین مطرح شدن چپ و راست و کنار زدن برخی از نیروهای توانمند و مومن باعث می شود که اوجش به شیعه و سنی در کل کشور های اسلامی برسد. وقتی کسی معتقد به اصل ولایت فقیه باشد گرایش فکری هرچیز که می خواهد باشد مطرح نیست. اگر این اتحاد و یکپارچگی، استحکام و دوام بیشتر باشد و اگر خدای ناکرده جنگی شود همه در کنار هم هستند. شما به عنوان شهاب الدین وحیدی با 46 سال سن اگر خواسته باشید چکیده همه عمرتان را در چند جمله برای جوانان خلاصه کنید چه می گویید؟ یک چیزهایی بعنوان اصل هستند مثل خدا و چهارده معصوم که اصلا بحثی در آنها نیست بعد از اینها رعایت اخلاق اسلامی. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ آیا اخلاق نبود؟ چرا بود؟ برای اینکه اخلاق اسلامی را تکمیل بکنم. بعضی بایدها و نباید ها، چه چیز باید است و چه چیز نباید است. این اصل کلی است. احترام به پدر و مادر باید/ غیبت نباید/ راستگویی باید/ عدالت باید/رعایت حقوق دیگران باید/ کرامت انسانی باید/ .... رمز موفقیت من همین هاست. سخن آخر نظر شخصی من شاید هم اشتباه باشد، کسی که در زمان جنگ، موقعیت حضور در جبهه داشته و نرفته است او هیچ جایگاهی نباید در جامعه داشته باشد هرکسی که می خواهد باشد. این که امام خمینی(ره) می فرمودند: انقلاب را به دست نااهلان ندهید، نااهل را غائبان در جبهه می دانم کسانی که می توانستند ولی نرفتند. مصاحبه: سید محمد نبوی

چه چیز باید است و چه چیز نباید است. این اصل کلی است. احترام به پدر و مادر باید/ غیبت نباید/ راستگویی باید/ عدالت باید/رعایت حقوق دیگران باید/ کرامت انسانی باید/ .... رمز موفقیت من همین هاست.

به پای صحبت های نخبه برگزیده کشوری در سال 87 نشستیم. جوان ترین مسئول پایگاه شبانه ایران که به خاطر مخالفت مادر از تحصیل در رشته قضایی دانشگاه تهران چشم پوشید. او اکنون یازده سال است که به عنوان نماینده بعثه مقام معظم رهبری در حج و زیارت مشغول فعالیت است . استاد برتر آموزش و پژوهشگر برتر دانشگاه ادیان که تاکنون 15 مقاله و 7 کتاب را به رشته تحریر درآورده است. او از سال 81 تاکنون امام جماعت مسجد جامع مهرجرد را برعهده دارد.

شهاب الدین وحیدی مهرجردی متولد 1345 میبد است. او آخرین فرزند پسر از یک خانواده روحانی است. هشت جَد او عالم، روحانی و مجتهد بودند و به تبع مرحوم پدرشان که روحانی بودند حوزه را انتخاب کردند.

دبستان و راهنمایی را در مهرجرد و سال اول دبیرستان را در دبیرستان نوبنیاد و سه سال دیگرش را در دبیرستان شهید بهشتی گذرانده است.

او در سال 64 در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد. ولی بخاطر مخالفت های مادر، در این رشته ادامه تحصیل نداد و وارد حوزه علمیه قم شد و تا سطوح عالیه و درس خارج، حوزه را ادامه داد.

یک دوره علوم سیاسی را در دفتر تبلیغات در سال 66 که امروز به آن دانشگاه امام باقر(ع) گفته می شود گذرانده و پایان نامه اش را با موضوع چکیده ای از جنگ جهانی اول در آنجا دفاع نموده است.

وی مجدداً در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته فلسفه غرب دانشگاه تهران پذیرفته شده و همزمان با تحصیل در حوزه، تحصیلات دانشگاهی را هم ادامه می دهد.

چرا شما حوزه و دانشگاه را با هم خواندید؟

من فکر می کردم اگر بعنوان یک روحانی بخواهم با نسل جوان سرو کار داشته، باید مثل خودشان باشم که پذیرای حرفهای من باشند. به این دلیل، دیدم که باید یک دوره دانشگاهی را بگذرانم.

در رشته فلسفه تا چه مقاطعی ادامه تحصیل دادید؟

بعد از اتمام لیسانس یک دوره فوق لیسانس ادیان را در دانشگاه ادیان و مذاهب گذراندم و همزمان با آن در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه غرب دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم و در سال 80 از پایان نامه کارشناسی ارشد دفاع کردم و از همان موقع عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی شدم.

بعد از آن یک دوره آموزشی دکترای جامعه شناسی دین را در دانشگاه علامه طباطبایی گذراندم.

البته همه اینها در کنار دروس حوزوی بود که از سال75 درس خارج بعضی از مراجع مثل آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی، ... و به ندرت در کلاس آیت الله وحید شرکت می کردم.

مجددا در کنکور دکترای شرکت کردم و در رشته فلسفه دین دانشگاه مدرس پذیرفته شدم و در سال90 از پایان نامه ام دفاع کردم.

تا به حال با چه ارگان هایی همکاری داشته اید؟

من 11 سال است افتخار این را دارم که بعنوان نماینده بعثه مقام معظم رهبری در حج و زیارت در خدمت زائران خانه خدا باشم.

عضو هیات علمی معاونت شورای مدیریت حوزه های علمیه قم و معاون پژوهشی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی را نیز برعهده دارم.

تا به حال در زمینه تحصیل چه افتخاراتی را کسب کرده اید؟

بعنوان نخبه کشوری در سال87 برگزیده شدم. همچنین استاد برتر آموزش و پژوهشگر برتر دانشگاه ادیان نیز شناخته شدم.

بیش از 15 مقاله علمی همراه با تالیف 3 کتاب دارم. 4 جلد کتاب دیگرم، هم مراحل چاپ را می گذرانند.

در به ثمر رسیدن انقلاب چه نقشی داشتید؟

یکی از پایگاه های قبل از انقلاب که محل پخش اعلامیه بود منزل ما بود. از سال 56 اولین بار اعلامیه ها به منزل پدرم آورده می شدند و از آنجا پخش می شد و پدرم که سخنران فیضیه بعد از قیام 42 خرداد بود چندین بار توسط ساواک دستگیر شده بودند.

اولین کسی که اسم آیت الله خمینی را بصورت رسمی در میبد بالای منبر، نه در محافل خصوصی مطرح کرد پدرم بودند. چون آن زمان به امام خمینی، امام نمی گفتند آیت الله خمینی می گفتند پدرم روی منبر گفتند که مرجع تقلید آیت الله خمینی... . نوارهایش هنوز موجود است شاید خیلی ها در محافل خصوصی می گفتند و یا در منزلشان رساله امام بود اما کسی جرات بیان آن در مجالس عمومی را نداشت.

در مورد پایگاه های شبانه بیشتر توضیح دهید؟

اوایل انقلاب که بسیج 20 میلیونی تشکیل شد. هر محله ای یک پایگاه شبانه داشت که وظیفه حفظ و حراست از آن شهر و یا محله بعهده آن پایگاه بود. اوایل انقلاب شب ها کشیک می دادند و در کوچه ها می گشتند و به نحوی صیانت و دفاع از آن محله بر عهده بچه های بسیجی بود که تعبیر می شد به پایگاه های شبانه. بنده یک سال معاون تبلیغات وبعدا مسئول پایگاه شدم وجوان ترین مسئول پایگاه کشور بودم.

اولین باری که جبهه رفتید چه زمانی بود؟

من سال 61 ، 15 سالم بود که رفتم جبهه، منطقه غرب.

چرا به جبهه رفتید؟

اون موقع دفاع از نظام جمهوری اسلامی مطرح بود نه مرز. در خانواده ام مرسوم بود، برادرهایم رفته بودند حتی برادر بزرگترم یک سال دانشگاه را رها کرد، پزشکی اصفهان می خواند و رفت جبهه. برادر دیگرم جزء بچه های چمران بود. به نظر من هرکسی که مال ایران باشد و این نظام برایش مهم باشد باید به دفاع از آن بپردازد. سن و سال مطرح نبود. با این که امام خمینی (ره) فرمودند هرکسی بتواند، برود؛ یک واجب عینی است نه کفایی.

اولین بار در سال 61 به مدت 3 سال در تابستان ها که تعطیل بودم به جبهه می رفتم. بعد از آن در سال 65 برای اولین بار رفتم منطقه جنوب.

سال 67 مجدد عازم شدم بعنوان رزمی تبلیغی در شملچه بودم که در آنجا ترکش خوردم و لطف خدا شامل شدم و به درجه جانبازی نائل شدم.

چند ماه در بیمارستان بستری شدید؟

من 6ماه در بیمارستان بستری بودم پرسنل و کادر بیمارستان فکر نمی کردند من زنده بمانم حتی یادمه وقتی می خواستند من را روی تخت بگذارند روکش نخی تخت را از روی تخت برداشتند و پلاستیک زیر من پهن کردند که می گفتند دارد تمام می کند برای چی روکش کثیف بشود و من را گذاشتن و رفتند.

اصلا امیدی نداشتند و من نای صحبت کردن نداشتم و می شنیدم که می گفتند خدا رحمش کند وقتی صبح منو صدا زدند به هوش آمدم. گفتند خوبه که زنده ماندی خدا رحمت کرده است.

بعد به مدت یک ماه در اتاق ایزوله بودم.

چند تا ترکش خوردید؟

14 تا که طی چند عمل جراحی، 7 عدد را خارج کردند و 7 تا هنوز داخل بدنم است.

مسائلی که در جنگ خودتون لمس کرده اید را برایمون بازگو کنید؟

شاید چیزهایی را که از جنگ بگویم به صورت اسطوره باشد تا کسی نبیند باور نمی کند.

گرمای شلمچه بالای 50 درجه بود و ما از خستگی توی سنگر گرم از دست نیش پشه زیر پتو می رفتیم و می خوابیم. وقتی بیکار می شدیم هرکجا که می دیدیم یک برآمدگی بود می گفتیم شاید یک جنازه ای باشد و می رفتیم تا جنازه را پیدا کنیم.

یادم است که یک بار بعدازظهر دیدم جایی بالا آمده و بیل و کلنگی را برداشتم و رفتم تا زمین را حفر کنم وقتی کلنگ را زدم دیدم یک مین کاتیشو آنجاست. به خاطر بارندگی داخل زمین رفته و عمل نکرده بود.

در غرب، طوری بود که شب که می خوابیدیم امید اینکه صبح بیدار شویم نداشتیم.

یک بار یک ماشین آهن آمده بود نزدیک جهاد، وقتی خالی کرد همه سینه خیز این اتاق و آن اتاق رفتیم فکر می کردیم که دارند بمباران می کنند ولی بعد دیدیم که نه از بمباران خبری نیست و بعد از این هواپیمای عراقی آمد و بمباران کرد همه نشسته بودیم و گفتند که ماشین آهن آمده، وقتی بیرون آمدیم دیدیم که کل پاوه را بمباران کردند.

آقای دکتر وقتی در جنگ بودید به اسارت هم فکر می کردید؟

خیلی، این برایم مهم بود که اسیر نشوم واقعاً برایم مهم بود، شاید این به روحیه من بستگی داشت که خیلی نسبت به خانواده ام عاطفی بودم. همه چیز برایم حل بود شهادت، حتی قطع نخاعی ولی اسارت را نمی توانستم هضم کنم.

وقتی همه پا در جبهه می گذاشتند فکر همه اینها را می کردند حتی فکر شهادتش، حتی فکر اسارتش ولی من اسارت را دوست نداشتم.

بزرگترین مشکل خانواده های جانبازان و ایثارگران چیست؟

بنده و امثال بنده که ماه ها در جبهه بودند، با کسانی که یک روز در جبهه نبوده و حالا ادعای ولایتی تر از امثال بنده می کنند و ادعای دفاع از نظام را دارند. این آدم خیلی دردش می گیرد.

وقتی کسی در جبهه های جنگ بوده و واقعیت هایی را دیده و الان بعضی ها که در جبهه نبودند ادعای بیشتری دارند آن واقعاً برایش زجرآور است.

باید از خانواده هایمان بپرسید شما باید از همسران جانبازان بپرسید. جانبازانی که مجبورند یک عمر قرص های آرام بخش و ... مصرف کنند.

آقای دکتر شما به عنوان نخبه، نخبه بودن را توصیف کنید؟

من خودم نمی گویم که نخبه هستم این لطف خیلی ها بوده که شامل حالم شده است. من بیشتر فرهنگی هستم و به عنوان یک محقق و فرهنگی باید حداقل در سال چند تا مقاله داشته باشم و این اکتسابی است بستگی به تلاش و کوشش خود شخص دارد.

تلاش و کوشش همراه با دعای خیر مادر و پدر و لطف خدا و معصومین علیهم السلام باعث پیشرفت می شود.

نخبه بودن حس خاصی دارد؟

من می گویم خودم نیستم، چیزی که برای من مهم است این که بتوانم خدمتی به مردم بکنم. من اصلاً به اینها اعتقاد ندارم من حقیقت را در دنیای پس از این دنیا می دانم. پسوندها و پیشوندها برایم اهمیت ندارد بعضی ها می گویند به تو دکتر بگوییم یا شیخ. می گویم هرچی دوست داشتید من شهابم.

چه توصیه ای به رئیس جمهور منتخب مردم دارید؟

ما آمده ایم برای ساختن نه برای حفظ، ساختن قبل از حفظ است، برای ساختن هرچه پایه بنا محکم تر باشد حفظ آن هم بیشتر.

مطرح شدن جناح چپ و راست بزرگترین ضربه به اتحاد و یکپارچگی مردم در اصل نظام جمهوری اسلامی و در هر استان و شهرستان است این بیان کردن چپ و راست باعث می شود خیلی از نیروهای بسیار قوی فاکتور گرفته شوند و کنار گذاشته شوند و نیروهای ضعیف حاکم می شوند.

زمانیکه اصلاحات می آیند از غیر اصلاحات کسانی که قوی هستند باید کنار بروند و وقتی اصولگرایان حاکم می شوند باید اصلاح طلبان کنار بروند.

این بزرگترین ضربه به هر جامعه ای است درنگاه وسیع تر به کشور و همین مطرح شدن چپ و راست و کنار زدن برخی از نیروهای توانمند و مومن باعث می شود که اوجش به شیعه و سنی در کل کشور های اسلامی برسد.

وقتی کسی معتقد به اصل ولایت فقیه باشد گرایش فکری هرچیز که می خواهد باشد مطرح نیست. اگر این اتحاد و یکپارچگی، استحکام و دوام بیشتر باشد و اگر خدای ناکرده جنگی شود همه در کنار هم هستند.

شما به عنوان شهاب الدین وحیدی با 46 سال سن اگر خواسته باشید چکیده همه عمرتان را در چند جمله برای جوانان خلاصه کنید چه می گویید؟

یک چیزهایی بعنوان اصل هستند مثل خدا و چهارده معصوم که اصلا بحثی در آنها نیست بعد از اینها رعایت اخلاق اسلامی.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ آیا اخلاق نبود؟ چرا بود؟ برای اینکه اخلاق اسلامی را تکمیل بکنم.

بعضی بایدها و نباید ها، چه چیز باید است و چه چیز نباید است. این اصل کلی است. احترام به پدر و مادر باید/ غیبت نباید/ راستگویی باید/ عدالت باید/رعایت حقوق دیگران باید/ کرامت انسانی باید/ .... رمز موفقیت من همین هاست.

سخن آخر

نظر شخصی من شاید هم اشتباه باشد، کسی که در زمان جنگ، موقعیت حضور در جبهه داشته و نرفته است او هیچ جایگاهی نباید در جامعه داشته باشد هرکسی که می خواهد باشد.

این که امام خمینی(ره) می فرمودند: انقلاب را به دست نااهلان ندهید، نااهل را غائبان در جبهه می دانم کسانی که می توانستند ولی نرفتند.

مصاحبه: سید محمد نبوی




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.