Skip to Content

گفتگو با مولر ماکسی میلیانوس تازه مسلمان آلمانی

در این کشور نمی توان از اسلام سخن گفت/ گفتگو با مولرماکسی میلیانوس


به گزارش  شبکه اطلاع رسانی دانا ، مولر ماکسی میلیانوس تازه مسلمان آلمانی است که با حضور در بخش رهیافتگان در گفتگو با صاحب نیوزنشست. این جوان آلمانی که بعد از تشرف به اسلام، نام جواد را برای خود انتخاب کرده است از چگونگی تشرف خود به دین اسلام گفت که در ادامه مشروح آن را می خوانید: * در ابتدا توضیحاتی از گذشته خود بیان کنید. * برلین شهر محل سکونت من بود. برلین شهر بزرگی است و من در این شهر درس خواندم و پرورش یافتم. در برلین مسلمانان زیادی هستند که اغلب اهل لبنان، ترکیه و پاکستان می باشند. ۹۰ درصد از دوستان من نیز در برلین ترک بودند و من با آنها بزرگ شده ام و همیشه تفاوت های فرهنگی ما باعث می شد تا از دین و فرهنگشان بپرسم. بالاخره از طریق برخی از دوستان مسلمان خود با دین اسلام آشنا شدم. همیشه با خودم می گفتم چرا مسلمانان نماز می خوانند؟ چرا روزه می گیرند؟ اعمال آنها همیشه برایم جای سؤال داشتند. رفتار مسلمانان و نوع ارتباطات صمیمی آنها با یکدیگر مرا کنجکاو می کرد و همین ها باعث شد کم کم در مورد اسلام تحقیق کنم و این آغازی شد بر اسلام آوردن بنده. * با توجه به اینکه شما دوران جوانی را می گذرانید، از چه زمانی میل به اسلام پیدا کردید؟ - حدود ۶ سال پیش با یک مسلمان پاکستانی آشنا شدم که وی مرا با موضوعاتی مانند خود‌سازی و جهاد با نفس آشنا کرد. کتاب جهاد با نفس امام خمینی را خواندم و از آن بسیار خوشم آمد. موضوع دیگر، بحث مربوط به زنان در اسلام بود که این موضوع برایم بسیار مورد توجه بود، چرا که در تلویزیون آلمان زنان مسلمان را به گونه ای معرفی می کنند که آنها نه تنها حقی در جامعه ندارند بلکه تنها کارشان خانه داری است. در تلویزیون آلمان همواره از وضع بد زنان مسلمان و عدم آزادی آنان سخن می‌گویند، از این رو من تحقیقات خود را برای شناخت بیشتر اسلام آغاز کردم. * عکس العمل خانواده نسبت به اسلام آوردن شما چه بود؟ - در ابتدا درباره مسمان شدنم چیزی به خانواده نگفتم و قصد نداشتم مستقیماً با آنها در مورد تصمیمم برای اسلام آوردن حرفی بزنم و این امر را غیر مستقیم با خانواده مطرح کردم، به طوری در منزل شراب و برخی از خوراکی‌های حرام را نمی‌خوردم و یا هرکاری را انجام نمی دادم و به بعضی مکان ها نمی رفتم تا اینکه روزی غذایی که مادرم با گوشت تهیه کرده بود نخوردم و وی از روی شوخی به من گفت مگر تو مسلمان شده‌ای که این غذاها را نمی‌خوری، من هم در جواب گفتم بله من مسلمانم. مادرم شوکه شده بود و انتظار نداشت که اسلام اینقدر بی سر و صدا به خانه مان نفوذ کرده باشد. بعد از آن ماجرا به غیر از همان تعجب، خانواده ام عکس العمل خاص دیگری نداشتند. من برای خانواده ام توضیح دادم که بهتر شدن رفتارم برایم مهم است و برای این اسلام آورده ام. *یعنی خانواده شما هیچ مخالفتی نداشتند؟ - خانواده من ابتدا از اینکه من مسلمان شده‌ام می‌ترسیدند اما من اصل حقایق اسلام را برای آنان باز‌گو کردم، زیرا در آلمان تفکر وهابیت رواج دارد و این امر سبب ترس مردم از اسلام شده است. * یا تا به حال سعی کرده اید در کشور خود کسی را دعوت به اسلام بکنید؟ - در این کشور نمی‌توان از اسلام سخن گفت زیرا این کار را وهابیان انجام می‌دهند و مردم هم به آن عکس‌العمل نشان می‌دهند، از این رو نمی‌توان اسلام را با شیوه رایج تبلیغ کرد. در کشور ما کسی به دنبال اسلام گرایی نیست چراکه اسلام گرایی برابر وهابیت است ولی همه مردم دستورات اسلام را دوست دارند. البته اگر کسی سؤالی درباره اسلام از من بپرسد با کمال میل به او پاسخ می‌دهم و با عکس العمل بسیار خوب آنها مواجه می شوم. *بهترین راه تبلیغ اسلام را چه می دانید؟ - بهترین راه تبلیغ اسلام عمل خود ما به دستورات آن است و نه اینکه بخواهیم اسم آن را فریاد بزنیم. رفتار ما تبلیغ دین ماست و اسلام سرایی اشتباه است. * شما به عنوان یک جوان آلمانی، چه چیز را زیباترین عنوان در اسلام می دانید؟ - به نظر من چیزی که در اسلام زیباست جهاد با نفس وخودسازی است که در هیچ دین دیگری دیده نمی شود و این برای من بسیار زیبا و شگفت انگیز بود. *چطور شد که تصمیم به سفر به ایران گرفتید؟ - پس از تشرفم به اسلام دوست داشتم در جایی که فضای اسلامی دارد زندگی کنم و به توصیه پدر یکی از دوستان خود ایران را انتخاب کردم. البته قبل از آمدن به ایران دوستان و آشنایان و خانواده تحت تأثیر رسانه هایی که علیه ایران برنامه پخش می کردند، بسیار نگران بودند ولی من این نگرانی را نداشتم. تنها نگرانی من به دلیل عدم آشنایی با زبان و فرهنگ ایرانی ها بود و از ناتوانی خود برای ارتباط برقرار کردن با مردم ایران احساس نگرانی می کردم، اما وقتی دیدم امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) در ایران هستند اعتماد به نفس و آرامش خاطر می گرفتم و با وجود آنها احساس غربت نمی کنم. *در سفر به ایران چه چیز بیشترین جذابیت را برای شما داشت؟ - در ماه های ابتدایی سفرم به ایران روزی با دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفتیم. اولین بار بود که چنین مرقد و مکان مذهبی می دیدم و از سیر جمعیت متعجب بودم. حس و حال خاصی داشتم، این سفر برای من خیلی عجیب بود، معنویت زیادی نداشتم اما حالت عجیبی داشتم که وصف آن به زبانم نمی آید. *در سفر خود به ایران چه چیزهایی شما را آزار می دهد؟ - تاریخ ایران تاریخی طولانی است و من دوست دارم از تاریخ ایران بیشتر بدانم و چیزهای زیادی یاد بگیرم. نه تنها در کشور ایران بلکه در بسیاری از کشورها این مشکل وجود دارد که وقتی کسی اخلاقش خوب نیست با رفتار درست به او تذکر نمی دهیم و این یکی از ایرادهایی بود که در ایران و جامعه ایرانی دیدم . من هر وقت به زیارت امام رضا می روم فقط به صاحب حرم توجه دارم و حس می کنم که امام رضا مرا می بیند. هر بار هم نسبت به گذشته احساس معنوی ام بیشتر می شود. *در بین ائمه اطهار به کدام یک ارادت بیشتری دارید؟ - من خود را مرید حضرت زهرا (س) می دانم. حضرت زهرا (س) عاشق اسلام و امت اسلامی بود و من وقتی اولین بار کتابی درباره ایشان خواندم حس خوبی داشتم و حس کردم ایشان فرد خاصی هستند، او عشق زیادی داشت و این عشق را به مردم نیز می داد و همین ها باعث شد ارادت خاصی نسبت به ایشان در وجودم شکل بگیرد. همچنین فرزند ایشان امام حسین (ع) اگر نبود و آن قیام بزرگ عاشورا اتفاق نمی افتاد ما حالا اینجا نبودیم تا به راحتی دم از اسلام بزنیم و زندگی کنیم؛ ما مدیون از جان گذشتگی امام حسین (ع) هستیم. *چه توصیه ای برای جوانان هم سن و سال خود دارید؟ من به دعا و حاجت روایی که در دین اسلام هم تأکید شده شک داشتم. یک بار برایم ماجرای بدی اتفاق افتاد؛ هر شب نماز که می خواندم و بعد از نماز از خدا کمک می خواستم بعد از یک ماه خدا حاجتم را داد. من مطمئنم که دعا به انسان کمک خواهد کرد و از جوانان می خواهم دعا را فراموش نکنند و قدر کشور خود و نعمت های فراوانی که در آن هست را بدانند. انتهای پیام/

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، مولر ماکسی میلیانوس تازه مسلمان آلمانی است که با حضور در بخش رهیافتگان در گفتگو با صاحب نیوزنشست. این جوان آلمانی که بعد از تشرف به اسلام، نام جواد را برای خود انتخاب کرده است از چگونگی تشرف خود به دین اسلام گفت که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

* در ابتدا توضیحاتی از گذشته خود بیان کنید.

*برلین شهر محل سکونت من بود. برلین شهر بزرگی است و من در این شهر درس خواندم و پرورش یافتم. در برلین مسلمانان زیادی هستند که اغلب اهل لبنان، ترکیه و پاکستان می باشند. ۹۰ درصد از دوستان من نیز در برلین ترک بودند و من با آنها بزرگ شده ام و همیشه تفاوت های فرهنگی ما باعث می شد تا از دین و فرهنگشان بپرسم. بالاخره از طریق برخی از دوستان مسلمان خود با دین اسلام آشنا شدم. همیشه با خودم می گفتم چرا مسلمانان نماز می خوانند؟ چرا روزه می گیرند؟ اعمال آنها همیشه برایم جای سؤال داشتند. رفتار مسلمانان و نوع ارتباطات صمیمی آنها با یکدیگر مرا کنجکاو می کرد و همین ها باعث شد کم کم در مورد اسلام تحقیق کنم و این آغازی شد بر اسلام آوردن بنده.

* با توجه به اینکه شما دوران جوانی را می گذرانید، از چه زمانی میل به اسلام پیدا کردید؟

- حدود ۶ سال پیش با یک مسلمان پاکستانی آشنا شدم که وی مرا با موضوعاتی مانند خود‌سازی و جهاد با نفس آشنا کرد. کتاب جهاد با نفس امام خمینی را خواندم و از آن بسیار خوشم آمد. موضوع دیگر، بحث مربوط به زنان در اسلام بود که این موضوع برایم بسیار مورد توجه بود، چرا که در تلویزیون آلمان زنان مسلمان را به گونه ای معرفی می کنند که آنها نه تنها حقی در جامعه ندارند بلکه تنها کارشان خانه داری است. در تلویزیون آلمان همواره از وضع بد زنان مسلمان و عدم آزادی آنان سخن می‌گویند، از این رو من تحقیقات خود را برای شناخت بیشتر اسلام آغاز کردم.

*عکس العمل خانواده نسبت به اسلام آوردن شما چه بود؟

- در ابتدا درباره مسمان شدنم چیزی به خانواده نگفتم و قصد نداشتم مستقیماً با آنها در مورد تصمیمم برای اسلام آوردن حرفی بزنم و این امر را غیر مستقیم با خانواده مطرح کردم، به طوری در منزل شراب و برخی از خوراکی‌های حرام را نمی‌خوردم و یا هرکاری را انجام نمی دادم و به بعضی مکان ها نمی رفتم تا اینکه روزی غذایی که مادرم با گوشت تهیه کرده بود نخوردم و وی از روی شوخی به من گفت مگر تو مسلمان شده‌ای که این غذاها را نمی‌خوری، من هم در جواب گفتم بله من مسلمانم. مادرم شوکه شده بود و انتظار نداشت که اسلام اینقدر بی سر و صدا به خانه مان نفوذ کرده باشد. بعد از آن ماجرا به غیر از همان تعجب، خانواده ام عکس العمل خاص دیگری نداشتند. من برای خانواده ام توضیح دادم که بهتر شدن رفتارم برایم مهم است و برای این اسلام آورده ام.

*یعنی خانواده شما هیچ مخالفتی نداشتند؟

- خانواده من ابتدا از اینکه من مسلمان شده‌ام می‌ترسیدند اما من اصل حقایق اسلام را برای آنان باز‌گو کردم، زیرا در آلمان تفکر وهابیت رواج دارد و این امر سبب ترس مردم از اسلام شده است.

*یا تا به حال سعی کرده اید در کشور خود کسی را دعوت به اسلام بکنید؟

- در این کشور نمی‌توان از اسلام سخن گفت زیرا این کار را وهابیان انجام می‌دهند و مردم هم به آن عکس‌العمل نشان می‌دهند، از این رو نمی‌توان اسلام را با شیوه رایج تبلیغ کرد. در کشور ما کسی به دنبال اسلام گرایی نیست چراکه اسلام گرایی برابر وهابیت است ولی همه مردم دستورات اسلام را دوست دارند. البته اگر کسی سؤالی درباره اسلام از من بپرسد با کمال میل به او پاسخ می‌دهم و با عکس العمل بسیار خوب آنها مواجه می شوم.

*بهترین راه تبلیغ اسلام را چه می دانید؟

- بهترین راه تبلیغ اسلام عمل خود ما به دستورات آن است و نه اینکه بخواهیم اسم آن را فریاد بزنیم. رفتار ما تبلیغ دین ماست و اسلام سرایی اشتباه است.

* شما به عنوان یک جوان آلمانی، چه چیز را زیباترین عنوان در اسلام می دانید؟

- به نظر من چیزی که در اسلام زیباست جهاد با نفس وخودسازی است که در هیچ دین دیگری دیده نمی شود و این برای من بسیار زیبا و شگفت انگیز بود.

*چطور شد که تصمیم به سفر به ایران گرفتید؟

- پس از تشرفم به اسلام دوست داشتم در جایی که فضای اسلامی دارد زندگی کنم و به توصیه پدر یکی از دوستان خود ایران را انتخاب کردم. البته قبل از آمدن به ایران دوستان و آشنایان و خانواده تحت تأثیر رسانه هایی که علیه ایران برنامه پخش می کردند، بسیار نگران بودند ولی من این نگرانی را نداشتم. تنها نگرانی من به دلیل عدم آشنایی با زبان و فرهنگ ایرانی ها بود و از ناتوانی خود برای ارتباط برقرار کردن با مردم ایران احساس نگرانی می کردم، اما وقتی دیدم امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) در ایران هستند اعتماد به نفس و آرامش خاطر می گرفتم و با وجود آنها احساس غربت نمی کنم.

*در سفر به ایران چه چیز بیشترین جذابیت را برای شما داشت؟

- در ماه های ابتدایی سفرم به ایران روزی با دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفتیم. اولین بار بود که چنین مرقد و مکان مذهبی می دیدم و از سیر جمعیت متعجب بودم. حس و حال خاصی داشتم، این سفر برای من خیلی عجیب بود، معنویت زیادی نداشتم اما حالت عجیبی داشتم که وصف آن به زبانم نمی آید.

*در سفر خود به ایران چه چیزهایی شما را آزار می دهد؟

- تاریخ ایران تاریخی طولانی است و من دوست دارم از تاریخ ایران بیشتر بدانم و چیزهای زیادی یاد بگیرم.

نه تنها در کشور ایران بلکه در بسیاری از کشورها این مشکل وجود دارد که وقتی کسی اخلاقش خوب نیست با رفتار درست به او تذکر نمی دهیم و این یکی از ایرادهایی بود که در ایران و جامعه ایرانی دیدم .

من هر وقت به زیارت امام رضا می روم فقط به صاحب حرم توجه دارم و حس می کنم که امام رضا مرا می بیند. هر بار هم نسبت به گذشته احساس معنوی ام بیشتر می شود.

*در بین ائمه اطهار به کدام یک ارادت بیشتری دارید؟

- من خود را مرید حضرت زهرا (س) می دانم. حضرت زهرا (س) عاشق اسلام و امت اسلامی بود و من وقتی اولین بار کتابی درباره ایشان خواندم حس خوبی داشتم و حس کردم ایشان فرد خاصی هستند، او عشق زیادی داشت و این عشق را به مردم نیز می داد و همین ها باعث شد ارادت خاصی نسبت به ایشان در وجودم شکل بگیرد. همچنین فرزند ایشان امام حسین (ع) اگر نبود و آن قیام بزرگ عاشورا اتفاق نمی افتاد ما حالا اینجا نبودیم تا به راحتی دم از اسلام بزنیم و زندگی کنیم؛ ما مدیون از جان گذشتگی امام حسین (ع) هستیم.

*چه توصیه ای برای جوانان هم سن و سال خود دارید؟

من به دعا و حاجت روایی که در دین اسلام هم تأکید شده شک داشتم. یک بار برایم ماجرای بدی اتفاق افتاد؛ هر شب نماز که می خواندم و بعد از نماز از خدا کمک می خواستم بعد از یک ماه خدا حاجتم را داد. من مطمئنم که دعا به انسان کمک خواهد کرد و از جوانان می خواهم دعا را فراموش نکنند و قدر کشور خود و نعمت های فراوانی که در آن هست را بدانند.

انتهای پیام/




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.