Skip to Content

یادت بخیر روح الله...

حلالمان کن اگر مراقب انقلابت نبودیم/ اما بود، سیدی که جای خالی نفس هایت را پر کند


گاهی آرزو می کنم کاش بودی، کاش سایه ات کم نمی شد از سر مردم وطنم... رفتنت برای منی که نبودم و برای همه ما که فقط تصویرت را دیده ایم خیلی زود بود...

رفتنت را نه زمین باور کرد نه ذره، نه آسمان، نه آفتاب و نه باران. رفتنت را نه کودکانه های شوق ما باور کرد و نه ثانیه های تجربه کهنسالگی پدرانمان... رفتنت را عجیب سوختند، همه پروانه هایی که دور شمع وجود تو انقلاب کردند. رفتنت را ستاره ها فرو افتادند تا در تشییع چشمهایت شمع شام غریبانت شوند. رفتنت را بغض ها شکستند تا به بدرقه روح خدایی ات گلاب اشک پیمانه پیمانه از سبوهای احساس سرریز شوند و تا تو جاری شوند. رفتنت را ملتی سرگردان شد و نهضتی داغدار... رفتنت را دنیایی غصه خورد و دریایی آتش گرفت... رفتنت را هیچ کس باور نکرد! قاصدک ها سر بر شانه های تو آرام می شدند، بزرگی ات در هیچ قابی جا نمی شد، اشتیاقت به خدا را فقط خدا می دانست. چقدر پشتمان به تو گرم بود، هر چه تو آرام بودی دنیا در تلاطم بود و آشفته. رنگ و بوی ثانیه های تو کجا و رنگ و لعاب ساعت های ما کجا!؟ در افق نگاه تو چیزی فراتر از امروز پیدا بود، آینده از نگاه تو یعنی آزادی ملتی که تو رهبریشان کردی. استقلال از نگاه تو یعنی ایمان ملتی که تو معتقد به آنها انقلابت شناخته شده دنیا شد. و جمهوری اسلامی تو یعنی پشتوانه مردمی که اعتمادشان کردی و اعتمادت کردند برای این همه سال رنج و درد 2500 ساله، تا حال و روز دین و ایمان و ایرانمان خوب شود... و اکنون سال هاست که حادثه رفتنت را در عین حیرت باور نداریم... بر قله کدام باور خیمه زده بودی که انتظار فرج را از نیمه خرداد می کشیدی؟! دست در دست کدام عقیده، کدام عشق، کدام ایمان، کدام نور به راه افتاده بودی که پایانش همانی شد که دوست داشتی؟! رفتی، اما هنوز همه مریدانت پابه پای تو نمی توانند بیایند... کجای کار جهان اشکال دارد که گاهی قدم ها می لنگند و دنیا و حب دنیا ناچارمان می کند خود را به ندیدن و نشنیدن بزنیم و بگذاریم هر چه می خواهد بشود؟! حلال کن ما را اگر مراقب انقلابت نبودیم... حلال کن ما را اگر گاهی فراموش کردیم، دشمن فقط می خواهد زنجیر دلهای به هم پیوسته ما پاره شود و ستون های اراده ما شکاف بردارد. گاهی آرزو می کنم کاش بودی، کاش سایه ات کم نمی شد از سر مردم وطنم... رفتنت برای منی که نبودم و برای همه ما که فقط تصویرت را دیده ایم خیلی زود بود... اما بود سیدی که جای خالی نفس هایت را بعد از تو برای کودکی، نوجوانی و جوانی ما پُر کند. پدرانه آمد و اقتدا به تو کرد و استوار ایستاد. آگاهانه سخن گفت، آرام و با صلابت قدم برداشت، اتفاق ها را یکی پس از دیگری به عنایت خدا زیر چتر دست های مهربانش سامان داد، فرماندهی را فقط در فرمان دادن معنا نکرد... او که ایستاد، فهمیدیم بعد از تو باید ادامه بدهیم، فقدان وجودت ما را آزرد ولی از پا ننشستیم. به صداقت چشم هایت سوگند که آزمون های سخت را به رهبری جانشین خَلَف تو سربلند گذراندیم. گاهی تحریم ها حُرمت شکستند، گاهی نباید می شد آنچه که می شد، اما ما سوار بر همان کشتی هستیم که تو با اراده و ایمان و اعتقاد و اعتماد و مهربانی ات ساختی و برایمان به میراث گذاشتی. و تو یادمان دادی که خدا را به بزرگی یاد کنیم و جز او تکیه بر کسی نکنیم. یادمان دادی اَبَرقدرت واقعی فقط خداست. یادمان دادی قدرت های شرق و غربی پوشالی اند و خالی... یادت بخیر عزیز سفر کرده جماران... یادت بخیر روح الله...



رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.