Skip to Content

گفتگوی پارس نامه با مرحومه بانو مندگاری شکسته بند معروف میبدی:

اگر راست کردار وراست گفتار باشید شادی را همیشه در زندگی خود می بینید


به گزارش خبرنگار میبد خبر: گفتگویی که در زیر می خوانید از ماهنامه خبری ، پژوهشی و تحلیلی پارس نامه مربوط به زرتشتان می باشد که در آبان ماه 1390 آقای منوچهر باستانی با خانم مرحومه بانو مندگاری انجام داده است.خانم مندگاری دوشنبه گذشته به علت سانحه تصادف در جاده سنتو درگذشت. این گفتگو را به مناسبت درگذشت این بانوی چیره دست میبدی که در زمینه شکسته بندی استادی ماهر و بنام بود بازنشر کردی. نسل امروز در مقایسه با گذشته،نسلی کاملا متفاوت است. شاید بتوان گفت که فرزندان امروز گرچه از لحاظ دانش و علم در مقایسه با گذشته رشد چشمگیری داشته اند ولی توان جسمی نسل گذشته بسیار بالاتر از جوانان امروزی است. این ادعا را می توان در هرکدام از خانواده های خود جستجو کرد و پدر و مادرو پدربزرگ ها ومادربزرگ هایی را دید که هنوز با وجود گذران عمر در مقایسه با جوانترها از توان جسمانی بیشتری برخوردارند. هرچند که در گذشته فشارهای بسیاری را به خاطر شرایط زندگی تحمل کرده اند وبا وجود بیماری های متعدد وعدم درمان مناسب ، امروزه ناراحتی هایی را تجربه می کنند ولی هنوز هم برپای خود ایستاده و زندگی را با وجود همه مشکلات به خوشی می گذرانند ونظاره گر خوشبختی فرزندان خود هستند. در سفرکوتاهی که به یزد داشتیم به سراغ یکی از این عزیزانی که ساکن حسن آباد بود رفتیم و ساعتی را با او به گفت و گو نشستیم . شیرزنی که با 77 سال سن همانند جوانی پرانرژی از کار وتلاش وزندگی سخن می گفت و چنان با اشتیاق گذشته خودرا برایمان به تصویر کشید که به شخصه درکنار او احساس ضعف کردم .   با اینکه صحبت با او در چهارچوب نوشتاری گفت وگوهای مرسوم نمی گنجد ولی آن را منتشر می کنیم تا همگی با خواندن این مطلب برای خود وفرزندانمان تعریف جدیدی از تلاش وزندگی کرده و بوسه ای بر دستان پدر ومادرهای زحمتکش خود بزنیم. مطمئنا از این دست عزیزان در جامعه خود بسیار داریم ولی شاید آنها را به نوعی فراموش کرده ایم. نام : بانومندگاری . تولد: 1313 روستای حسن آباد میبد . از او در مورد تحصیلات می پرسم،می گوید : وقتی یازده ساله بودم برای دیدن خواهرم سفری به آبادان داشتم ، بعد از اینکه از سفر برگشتم تصمیم گرفتم تا درس بخوانم اما فقط توانستم دوسال درس بخوانم ،تاحد نوشتن وخواندن می دانم. دوران کودکی چگونه گذشت ؟ می گوید: در کودکی و در مقایسه با دختران هم سن خود خیلی پر جنب وجوش تر و شیطون تر بودم و دست به همه نوع کاری می زدم. در همان نوجوانی سوارکاری را یاد گرفتم و در حسن آباد با پسران مسابقه اسب سواری می دادم. در زمانی که خیلی از فعالیت های روزانه برای دختران ممنوع بود، من دوچرخه سواری، موتور سواری و رانندگی با تراکتور را در زندگی تجربه کردم و در هر دوره ای از زندگی، هر وقت نیاز داشته ام با هرکدام از این وسیله ها کارهای خودرا انجام داده ام. می گویند شما همه فن حریفید ؟ می خندد و می گوید: درگذشته به دلیل کمبود امکانات تقریبا در همه کاری وارد شدم وآن را تجربه کردم . از آرایشگری و خیاطی و برق کاری و تعمیرات موتورسیکلت تا دامپزشکی و در نهایت مامایی و به نوعی ارتوپدی. چطور اینها را انجام می دادید؟ نمی ترسیدید؟ با جراتی مثال زدنی می گوید: خدا دل اینجور کارها را به من داده است و تا امروز هم خدا را شکر هیچ کدام از این کارها برایم دردسر نداشته است. برنامه روزانه تان را برایمان بگویید؟ هر روز صبح ساعت 4 از خواب بلند می شوم و بعد از خوردن صبحانه به ابتدای جاده یزد می روم وبا سرویس های کارخانجات اطراف میبد تا نزدیکی زمین هایم که در مزرعه کلانتر قرار دارد می روم و کشاورزی را شروع می کنم. این روزها وقت برداشت انار است و او ترجیح می دهد که خودش به تنهایی کاربرداشت انار را انجام بدهد. وزن انار برداشت شده توسط بانو 600 من ویا همان 1800 کیلوگرم است. بانو تمامی امور مربوط به زمین هایش را خودش انجام می دهد واز کسی کمک نمی گیرد. چند فرزند دارید؟ سه فرزند پسر با نام سهراب و سیامک و سیروس. سهراب با مدرک مهندسی ساکن کاناداست. سیروس با شغل پرستاری، ساکن تهران و سیامک هم ساکن آمریکاست. چرا از فرزندانتان نخواسته اید تابر ای کمک کنارتان بمانند ؟ می گوید: بچه ها وقتی کنارم باشند همه کاری برایم می کنند ولی نمی توانم آنها را در انتخاب زندگی شان محدود کنم . خودم خواستم  تا هرکدام از آنها هر راهی را که دوست دارند انتخاب کنند وخدارا شکر می کنم که فرزندانم همگی موفق وخوشبخت هستند. او می گوید وقتی بچه ها رفتند همسرم خواست تا زمین ها را بفروشیم ولی من گفتم خودم به این زمین ها می رسم و توانستم ارزش زمین هایم را با تلاش شبانه روزی چند برابر کنم. برای بانو جدای از ارزش مادی زمین هایش، برکت برداشت های کشاورزی اش با ارزش تر است. بانو مندگاری در سال 1380 به عنوان کشاورز نمونه کشور انتخاب شده است. در مورد نحوه انتخاب و شرایط آن می گوید : در آن سال 5نفر به عنوان کشاورزان استان یزد معرفی شده بودیم. نمایندگانی از تهران آمدند و از هرکدام از ما سوالات مختلفی کردند و در این بین من انتخاب شدم. در آن روزها از تهران برای فیلمبرداری از من آمدند و 5 روز از تمام کارهایی که کردم فیلم گرفتند. کارهای مربوط به خانه، دامداری، رفتن و برگشتن به زمین هایم و نحوه کشاورزی من . دراین بین سوالات زیادی هم پرسیده شد که من به همه آنها جواب دادم. درست در سالروز درگذشت همسرم که پنجم دی ماه بود من در خانه مشغول پختن نان بودم که چند نفر از یزد آمدند و بعد ازمعرفی خودشان مرا به عنوان کشاورز نمونه کشوری معرفی کردند.                 بانو شکسته بند بنامی است و خاطرات زیادی از شکستگی هایی که خودش درمان کرده دارد :            برای نمونه از مردی تعریف می کند که در حادثه ای استخوانش می شکند و وارد مثانه اش می شود. بعد از دو ماه که او را در بیمارستان افشار بستری می کنند ومی بینند که حالش خوب نمی شود پیش بانو می آید و او استخوانش را جا می اندازد وتمام مشکلاتش هم که بخاطر فرورفتگی استخوان به مثانه وجود داشته است خوب می شود. بانو می گوید همان مرد الان در یزد به دیگران آموزش خلبانی می دهد و او را همانند مادرخود دوست دارد. او از نفر دیگری می گوید که به هنگام بالاکشیدن بار توسط بالابر دچار حادثه می شود واستخوان سینه اش شکسته و وارد ریه هایش می شود او نیز از کسانی است که بانو درمان کرده و باوجودی که آن مرد چهار ماه تحت درمان دکترهای مختلف بوده ولی خوب نشده و به سراغ بانو می رود و حالش خوب می شود. برای من گفته های بانو باورپذیر است. از این دست انسان ها زیاد دیده ایم که بدون کسب دانش پزشکی توانسته اند کارهایی انجام دهند که حتی بسیاری از پزشکان نیز نتوانسته اند. بانو هم یکی از آنهاست که قدرت شگفت انگیزی در این خصوص دارد. از او می پرسم که نگران اتفاق ناخوشایندی در این خصوص نبوده است . چون احتمال فلج شدن ویا حتی مرگ نیزدر این نوع کارها وجود دارد . او با اعتماد به نفس بسیارمی گوید: این قدرتی است که خدا به من داده است و من باید برای درمان مردم از آن استفاده کنم. بیماران بانو به گفته خودش از نقاط مختلف کشور به حسن آباد می آیند تا او آنها را درمان کند. بانو برای کشاورزی روش های مختلفی دارد که باعث شده تا میزان برداشت وکیفیت محصولات زمین هایش متفاوت تر از بقیه باشد. پنج هکتار زمین کشاورزی و محصولاتی همانند گندم ، پسته ، انار، شلغم، یونجه و انگور حاصل دسترنج زنی است که به تنهایی زحمت کشیده است وبه قول خودش برکت بسیاری نیز داشته است. تنها ناراحتی جسمانی بانو در این سن وسال آب مروارید کیی از چشمانش بوده که با اینکه عمل کرده ولی تا حدودی اورا آزار می دهد. او می گوید که به دردهای جسمانی اهمیت نمی دهد ونمی گذارد ضعف جسمانی براوغلبه کند. او در تمام این سال ها از کارهایی که انجام داده است احساس خستگی نکرده است. از او می پرسم که اگر جوان بود بازهم همین راه را انتخاب می کرد واو با حسرتی عجیب می گوید : زندگی وکشاورزی ودامپروری را دوست دارم ولی کاش جوان بودم ومی توانستم درس بخوانم . افسوس اینکه در گذشته امکان درس خواندن برایش نبوده است را می توان در لحن صحبت هایش حس کرد. پند و اندرزی برای جوانان بگویید ؟ او می گوید: اگر راست کردار وراست گفتار باشید شادی را همیشه در زندگی خود می بینید. با دروغ وکج رفتاری به هیچ دلخوشی نمی رسید. راستی و تندرستی طراوت را به زندگی من بخشیده است. حتی در زمانی که همسرم را نیز از دست دادم به خاطر اینکه همیشه در کنارش بودم و اورا تنها نگذاشتم واذیت نکردم هیچ وقت احساس تنهایی و غم درمن شکل نگرفت . راستی و درستی بانو باعث شده تا در میبد وحسن آباد از احترام ویژه ای در پیش همکیشان و غیرهمکیشان برخوردار شود. جهاد کشاورزی استان یزد و میبد بانو را کاملا شناخته و دارای عزت واحترام بسیاری است. زرتشتیان نیز در روز مادر و یا مناسبت های دیگر از بانو تقدیر کرده اند . او در مواجه با مشکلات همیشه خودش آستین را بالا زده و برای حل آنها اقدام کرده است. برای مثال تعریف می کند که در دوره ای که نیاز به قلمه زدن وپیوند پسته داشته است از خیلی ها کمک خواسته ولی کسی کمکی به اونکرده وباتوجه به اینکه زمان پیوند زدن رو به اتمام بوده خودش اقدام به اینکار کرده است . بانو می گوید که پیوند زدن درخت پسته خیلی کار سخت وزمان بری است و باید با دقت تمام در کی زمان مشخص این کار را انجام داد . وقتی برای اولین بار این کار را انجام داده اصلا دلواپسی نداشته است و همین اعتماد به نفس باعث شده تا محصول خوبی آن سال برداشت کند . تصور این موضوع که یک زن با سن 77 سال بتواند هر روز صبح نزدکی به سی کیلومتر مسیر را طی کند تا به زمین هایش برسد و بعد نیز به منزل برگردد ومجدد گوسفندانش را به چرا برده وبرگرداند ودرکنارش هم امور مربوط به خانه را انجام دهد خیلی سخت به نظر می آید ولی این واقعیتی است و بار دیگر نشان داده است که زندگی را باید زندگی کرد .         

Untitled-3

به گزارش خبرنگار میبد خبر: گفتگویی که در زیر می خوانید از ماهنامه خبری ، پژوهشی و تحلیلی پارس نامه مربوط به زرتشتان می باشد که در آبان ماه 1390 آقای منوچهر باستانی با خانم مرحومه بانو مندگاری انجام داده است.خانم مندگاری دوشنبه گذشته به علت سانحه تصادف در جاده سنتو درگذشت. این گفتگو را به مناسبت درگذشت این بانوی چیره دست میبدی که در زمینه شکسته بندی استادی ماهر و بنام بود بازنشر کردی.

نسل امروز در مقایسه با گذشته،نسلی کاملا متفاوت است. شاید بتوان گفت که فرزندان امروز گرچه از لحاظ دانش و علم در مقایسه با گذشته رشد چشمگیری داشته اند ولی توان جسمی نسل گذشته بسیار بالاتر از جوانان امروزی است.

این ادعا را می توان در هرکدام از خانواده های خود جستجو کرد و پدر و مادرو پدربزرگ ها ومادربزرگ هایی را دید که هنوز با وجود گذران عمر در مقایسه با جوانترها از توان جسمانی بیشتری برخوردارند. هرچند که در گذشته فشارهای بسیاری را به خاطر شرایط زندگی تحمل کرده اند وبا وجود بیماری های متعدد وعدم درمان مناسب ، امروزه ناراحتی هایی را تجربه می کنند ولی هنوز هم برپای خود ایستاده و زندگی را با وجود همه مشکلات به خوشی می گذرانند ونظاره گر خوشبختی فرزندان خود هستند. در سفرکوتاهی که به یزد داشتیم به سراغ یکی از این عزیزانی که ساکن حسن آباد بود رفتیم و ساعتی را با او به گفت و گو نشستیم . شیرزنی که با 77 سال سن همانند جوانی پرانرژی از کار وتلاش وزندگی سخن می گفت و چنان با اشتیاق گذشته خودرا برایمان به تصویر کشید که به شخصه درکنار او احساس ضعف کردم .  

با اینکه صحبت با او در چهارچوب نوشتاری گفت وگوهای مرسوم نمی گنجد ولی آن را منتشر می کنیم تا همگی با خواندن این مطلب برای خود وفرزندانمان تعریف جدیدی از تلاش وزندگی کرده و بوسه ای بر دستان پدر ومادرهای زحمتکش خود بزنیم. مطمئنا از این دست عزیزان در جامعه خود بسیار داریم ولی شاید آنها را به نوعی فراموش کرده ایم.

نام : بانومندگاری .

تولد: 1313 روستای حسن آباد میبد .

از او در مورد تحصیلات می پرسم،می گوید :

وقتی یازده ساله بودم برای دیدن خواهرم سفری به آبادان داشتم ، بعد از اینکه از سفر برگشتم تصمیم گرفتم تا درس بخوانم اما فقط توانستم دوسال درس بخوانم ،تاحد نوشتن وخواندن می دانم.

دوران کودکی چگونه گذشت ؟

می گوید: در کودکی و در مقایسه با دختران هم سن خود خیلی پر جنب وجوش تر و شیطون تر بودم و دست به همه نوع کاری می زدم. در همان نوجوانی سوارکاری را یاد گرفتم و در حسن آباد با پسران مسابقه اسب سواری می دادم. در زمانی که خیلی از فعالیت های روزانه برای دختران ممنوع بود، من دوچرخه سواری، موتور سواری و رانندگی با تراکتور را در زندگی تجربه کردم و در هر دوره ای از زندگی، هر وقت نیاز داشته ام با هرکدام از این وسیله ها کارهای خودرا انجام داده ام.

می گویند شما همه فن حریفید ؟

می خندد و می گوید: درگذشته به دلیل کمبود امکانات تقریبا در همه کاری وارد شدم وآن را تجربه کردم . از آرایشگری و خیاطی و برق کاری و تعمیرات موتورسیکلت تا دامپزشکی و در نهایت مامایی و به نوعی ارتوپدی.

چطور اینها را انجام می دادید؟ نمی ترسیدید؟

با جراتی مثال زدنی می گوید: خدا دل اینجور کارها را به من داده است و تا امروز هم خدا را شکر هیچ کدام از این کارها برایم دردسر نداشته است.

برنامه روزانه تان را برایمان بگویید؟

هر روز صبح ساعت 4 از خواب بلند می شوم و بعد از خوردن صبحانه به ابتدای جاده یزد می روم وبا سرویس های کارخانجات اطراف میبد تا نزدیکی زمین هایم که در مزرعه کلانتر قرار دارد می روم و کشاورزی را شروع می کنم. این روزها وقت برداشت انار است و او ترجیح می دهد که خودش به تنهایی کاربرداشت انار را انجام بدهد. وزن انار برداشت شده توسط بانو 600 من ویا همان 1800 کیلوگرم است. بانو تمامی امور مربوط به زمین هایش را خودش انجام می دهد واز کسی کمک نمی گیرد.

چند فرزند دارید؟

سه فرزند پسر با نام سهراب و سیامک و سیروس. سهراب با مدرک مهندسی ساکن کاناداست. سیروس با شغل پرستاری، ساکن

تهران و سیامک هم ساکن آمریکاست.

چرا از فرزندانتان نخواسته اید تابر ای کمک کنارتان بمانند ؟

می گوید: بچه ها وقتی کنارم باشند همه کاری برایم می کنند ولی نمی توانم آنها را در انتخاب زندگی شان محدود کنم . خودم خواستم  تا هرکدام از آنها هر راهی را که دوست دارند انتخاب کنند وخدارا شکر می کنم که فرزندانم همگی موفق وخوشبخت هستند.

او می گوید وقتی بچه ها رفتند همسرم خواست تا زمین ها را بفروشیم ولی من گفتم خودم به این زمین ها می رسم و توانستم ارزش زمین هایم را با تلاش شبانه روزی چند برابر کنم.

برای بانو جدای از ارزش مادی زمین هایش، برکت برداشت های کشاورزی اش با ارزش تر است.

بانو مندگاری در سال 1380 به عنوان کشاورز نمونه کشور انتخاب شده است. در مورد نحوه انتخاب و شرایط آن می گوید:

در آن سال 5نفر به عنوان کشاورزان استان یزد معرفی شده بودیم. نمایندگانی از تهران آمدند و از هرکدام از ما سوالات مختلفی کردند و در این بین من انتخاب شدم. در آن روزها از تهران برای فیلمبرداری از من آمدند و 5 روز از تمام کارهایی که کردم فیلم گرفتند. کارهای مربوط به خانه، دامداری، رفتن و برگشتن به زمین هایم و نحوه کشاورزی من . دراین بین سوالات زیادی

هم پرسیده شد که من به همه آنها جواب دادم. درست در سالروز درگذشت همسرم که پنجم دی ماه بود من در خانه مشغول پختن نان بودم که چند نفر از یزد آمدند و بعد ازمعرفی خودشان مرا به عنوان کشاورز نمونه کشوری معرفی کردند.               

بانو شکسته بند بنامی است و خاطرات زیادی از شکستگی هایی که خودش درمان کرده دارد:           

برای نمونه از مردی تعریف می کند که در حادثه ای استخوانش می شکند و وارد مثانه اش می شود. بعد از دو ماه که او را در بیمارستان افشار بستری می کنند ومی بینند که حالش خوب نمی شود پیش بانو می آید و او استخوانش را جا می اندازد وتمام مشکلاتش هم که بخاطر فرورفتگی استخوان به مثانه وجود داشته است خوب می شود. بانو می گوید همان مرد الان در یزد به دیگران آموزش خلبانی می دهد و او را همانند مادرخود دوست دارد.

او از نفر دیگری می گوید که به هنگام بالاکشیدن بار توسط بالابر دچار حادثه می شود واستخوان سینه اش شکسته و وارد ریه هایش می شود او نیز از کسانی است که بانو درمان کرده و باوجودی که آن مرد چهار ماه تحت درمان دکترهای مختلف بوده ولی خوب نشده و به سراغ بانو می رود و حالش خوب می شود.

برای من گفته های بانو باورپذیر است. از این دست انسان ها زیاد دیده ایم که بدون کسب دانش پزشکی توانسته اند کارهایی انجام دهند که حتی بسیاری از پزشکان نیز نتوانسته اند. بانو هم یکی از آنهاست که قدرت شگفت انگیزی در این خصوص دارد.

از او می پرسم که نگران اتفاق ناخوشایندی در این خصوص نبوده است. چون احتمال فلج شدن ویا حتی مرگ نیزدر این نوع کارها وجود دارد.

او با اعتماد به نفس بسیارمی گوید: این قدرتی است که خدا به من داده است و من باید برای درمان مردم از آن استفاده کنم.

بیماران بانو به گفته خودش از نقاط مختلف کشور به حسن آباد می آیند تا او آنها را درمان کند.

بانو برای کشاورزی روش های مختلفی دارد که باعث شده تا میزان برداشت وکیفیت محصولات زمین هایش متفاوت تر از بقیه باشد. پنج هکتار زمین کشاورزی و محصولاتی همانند گندم ، پسته ، انار، شلغم، یونجه و انگور حاصل دسترنج زنی است که به تنهایی زحمت کشیده است وبه قول خودش برکت بسیاری نیز داشته است.

تنها ناراحتی جسمانی بانو در این سن وسال آب مروارید کیی از چشمانش بوده که با اینکه عمل کرده ولی تا حدودی اورا آزار می دهد.

او می گوید که به دردهای جسمانی اهمیت نمی دهد ونمی گذارد ضعف جسمانی براوغلبه کند. او در تمام این سال ها از کارهایی که انجام داده است احساس خستگی نکرده است.

از او می پرسم که اگر جوان بود بازهم همین راه را انتخاب می کرد واو با حسرتی عجیب می گوید:

زندگی وکشاورزی ودامپروری را دوست دارم ولی کاش جوان بودم ومی توانستم درس بخوانم . افسوس اینکه در گذشته امکان درس خواندن برایش نبوده است را می توان در لحن صحبت هایش حس کرد.

پند و اندرزی برای جوانان بگویید ؟

او می گوید: اگر راست کردار وراست گفتار باشید شادی را همیشه در زندگی خود می بینید. با دروغ وکج رفتاری به هیچ دلخوشی نمی رسید. راستی و تندرستی طراوت را به زندگی من بخشیده است. حتی در زمانی که همسرم را نیز از دست دادم به خاطر اینکه همیشه در کنارش بودم و اورا تنها نگذاشتم واذیت نکردم هیچ وقت احساس تنهایی و غم درمن شکل نگرفت .

راستی و درستی بانو باعث شده تا در میبد وحسن آباد از احترام ویژه ای در پیش همکیشان و غیرهمکیشان برخوردار شود. جهاد کشاورزی استان یزد و میبد بانو را کاملا شناخته و دارای عزت واحترام بسیاری است. زرتشتیان نیز در روز مادر و یا مناسبت های دیگر از بانو تقدیر کرده اند .

او در مواجه با مشکلات همیشه خودش آستین را بالا زده و برای حل آنها اقدام کرده است.

برای مثال تعریف می کند که در دوره ای که نیاز به قلمه زدن وپیوند پسته داشته است از خیلی ها کمک خواسته ولی کسی کمکی به اونکرده وباتوجه به اینکه زمان پیوند زدن رو به اتمام بوده خودش اقدام به اینکار کرده است . بانو می گوید که پیوند زدن درخت پسته خیلی کار سخت وزمان بری است و باید با دقت تمام در کی زمان مشخص این کار را انجام داد . وقتی برای اولین بار این کار را انجام داده اصلا دلواپسی نداشته است و همین اعتماد به نفس باعث شده تا محصول خوبی آن سال برداشت کند .

تصور این موضوع که یک زن با سن 77 سال بتواند هر روز صبح نزدکی به سی کیلومتر مسیر را طی کند تا به زمین

هایش برسد و بعد نیز به منزل برگردد ومجدد گوسفندانش را به چرا برده وبرگرداند ودرکنارش هم امور مربوط به خانه را انجام دهد خیلی سخت به نظر می آید ولی این واقعیتی است و بار دیگر نشان داده است که زندگی را باید زندگی کرد.         




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.