Skip to Content

گفتگو با محمدرضا اسلامی آزاده میبدی:

اسارت آغاز یک رهائی است، رهائی از تمام قید و بندهای مادی


با دکتر محمدرضا اسلامی در دانشکده علوم قرآنی آشنا شدم. من هم باتوجه به اینکه در رشته ریاضی فیزیک درس می خواندم مانند غالب بچه های ریاضی با درس عربی واقعا مشکل داشتم. اما با پذیرفته شدن در رشته تربیت معلم که از رشته های نیمه متمرکزی بود که تمام گروه های تحصیلی می توانستند آن را انتخاب کنند سرو کارمان به عربی افتاد آنهم نه یکی و دو واحد بلکه بیست واحد. در اولین کلاس درسی که حضور پیدا کردم دکتر اسلامی مدرس درس عربی بود. از آنجا بود که متوجه شدم عربی هم درس بسیار شیرینی است.  اکثر بچه های دانشکده در کارشناسی ارشد پذیرفته می شدند و آن هم به این دلیل بود که درس عربی که یکی از دروس تخصصی رشته ما بود را آقای اسلامی تدریس کرده بودند و همه این درس را بالای 50 درصد می زنند و قبولی شان را در ارشد تضمین می کردند. آقای اسلامی علاوه بر تدریس بسیار شیوا و جذابشان در درس عربی، گاهی اوقات از خاطرات دوران اسارتشان نیز برایمان حرف می زدند. 26 مرداد امسال بهانه ای شد که با این استاد دانشگاه و آزاده دفاع مقدس گپ و گفتی داشته باشیم که در زیر می خوانید: لطفا خودتا را معرفی کنید؟ بنده محمدرضا اسلامی مهرجردی هستم، متولد 1346 در چند سالگی به جبهه اعزام شدید؟ در سن چهارده سالگی به جبهه شوش اعزام شدم. البته با دستکاری شناسنامه و تبدیل سال تولد آن به سال 1344، چون در آن زمان افراد کم سن و سال را به جبهه ها اعزام نمی کردند. چند سال در اسارت بودید؟ پنج سال و هفت ماه، از تاریخ 63/12/23    نفر وسط: محمدرضا اسلامی در مدت اسارت چگونه با خانواده ارتباط داشتید؟ ارتباط ما در مدت اسارت با خانواده فقط از طریق نامه هایی بود که صلیب سرخ جهانی در اختیارمان قرار می داد. چه زمانی به میهن بازگشتید؟ تاریخ 69/6/4 به وطن بازگشتم. آقای اسلامی تا آنجا که بنده اطلاع دارم شما با لهجه های عربی عراقی، عربستانی، سوری صحبت می کنید، عربی را در دوران اسارت فرا گرفتید؟ با توجه به علاقه ای که به زبان های خارجی خصوصا زبان عربی داشتم اسارت زمینه خوبی برای فراگیری آن زبان برایم به وجود آورد. در دوران اسارت روزنامه های عربی و تلویزیون در اختیار داشتیم و کمال استفاده را در جهت فراگیری زبان عربی نمودم و برای فراگیری لهجه های محلی با کمک یکی از اسرای خوزستانی لهجه محلی را به صورت قواعد مدون در آوردیم و آنرا به دیگران آموزش دادیم که هم اکنون نیز از این شیوه برای آموزش مدیران و عوامل حج و زیارت استان یزد استفاده می کنم. در لحظه اولیه اسارت چه احساسی داشتید و به چه چیزی فکر می کردید؟ من در عملیات های مختلفی شرکت داشتم و حتی چندین بار از محاصره دشمن خود را نجات داده بودم اما در آخرین عملیات یعنی عملیات بدر که به اسارت درآمدم به تنها چیزی که فکر نمی کردم همان اسارت بود اما چون تقدیر الهی را چنین یافتم فقط به فکر مقاومت و حفظ اعتقادات عریق و ریشه دارم بود که به حمد الله تا پایان دوران اسارت به آنها پایبند بودم. دوران اسارت بر شما چگونه گذشت؟ برای اینکه بیشتر درک کنید که اسارت بر ما چگونه گذشت فقط چند روزی خودتان را در جائی زندانی کنید، اما با همه سختی هایی که بر ما گذشت جو همدلی و ایمان همرزمانم تحمل آن دوران سخت را برای ما آسمان می کرد. چند نفر از هم رزمان شما شهید شده اند؟ قبل از اسارت یعنی در آخرین لحظات، رزمندگان مقاومت جانانه ای داشتند که اغلب آنها به شهادت رسیدند. اما در دوران اسارت یکی از همرزمانم به نام محمدشیری از احمد آباد اردکان به شهادت رسید. آیا دلتان برای آن روزها تنگ شده است؟ اسارت با همه تنگناهایش محیطی بسیار معنوی و منحصر به فردی بود که صادقانه بگویم گاهی دلم برای آن روزها تنگ می شود. اگر بخواهید واژه اسارت را برای آنهایی که طعم اسارت را نچشیده اند توصیف کنید چه می گویید؟ شنیدن کی بود ماندن دیدن. بعضی از چیزها قابل توصیف نیستند. و تا آنها را لمس نکنید احساس نمی کنید اما در یک جمله می گویم اسارت آغاز یک رهائی است، رهائی از تمام قید و بندهای مادی. در دوران اسارت آیا به فکر فرار هم افتادید؟ اوایل اسارت مرتبا به فکر فرار بودیم اما زمانی که تعدادی از دوستانمان که قصد فرار داشتند توسط عراقی ها دستیگر شدند و فشار عراقی ها بر بقیه اسرا شدت گرفت و انگیزه فرار هم کم شد. آرمان های شهدا چه بود و الان برای جوانان امروزی چه سخنی دارید؟ شهدا به دنبال مدینه فاضله ای بودند که در آن نه ظلمی باشد و نه فسادی و در این راه جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند. جوانان امروزی اگر نمی توانند به درجات عالی شهدا برسند لااقل پاسدار حرمت خون شهیدان باشند. حرف آخر؟ حرف آخر اینکه ان شاء ا... بتوانیم این بارگران امانت الهی و آن تجربه های گرانبها را در راه اعتلای پرچم اسلام و عزت میهن عزیمان ایران به کار گیریم و در نهایت نزد شهدای والا مقام و ملت شریفمان روسفید و سربلند باقی بمانیم. با تشکر از وقتی که در اختیارمان قرار دادید. من هم از شما که یادآور برخی از حوادث تاریخ این کشور هستید تشکر می کنم.

با دکتر محمدرضا اسلامی در دانشکده علوم قرآنی آشنا شدم. من هم باتوجه به اینکه در رشته ریاضی فیزیک درس می خواندم مانند غالب بچه های ریاضی با درس عربی واقعا مشکل داشتم. اما با پذیرفته شدن در رشته تربیت معلم که از رشته های نیمه متمرکزی بود که تمام گروه های تحصیلی می توانستند آن را انتخاب کنند سرو کارمان به عربی افتاد آنهم نه یکی و دو واحد بلکه بیست واحد. در اولین کلاس درسی که حضور پیدا کردم دکتر اسلامی مدرس درس عربی بود. از آنجا بود که متوجه شدم عربی هم درس بسیار شیرینی است.

 اکثر بچه های دانشکده در کارشناسی ارشد پذیرفته می شدند و آن هم به این دلیل بود که درس عربی که یکی از دروس تخصصی رشته ما بود را آقای اسلامی تدریس کرده بودند و همه این درس را بالای 50 درصد می زنند و قبولی شان را در ارشد تضمین می کردند.

آقای اسلامی علاوه بر تدریس بسیار شیوا و جذابشان در درس عربی، گاهی اوقات از خاطرات دوران اسارتشان نیز برایمان حرف می زدند. 26 مرداد امسال بهانه ای شد که با این استاد دانشگاه و آزاده دفاع مقدس گپ و گفتی داشته باشیم که در زیر می خوانید:

eslami

لطفا خودتا را معرفی کنید؟

بنده محمدرضا اسلامی مهرجردی هستم، متولد 1346

در چند سالگی به جبهه اعزام شدید؟

در سن چهارده سالگی به جبهه شوش اعزام شدم. البته با دستکاری شناسنامه و تبدیل سال تولد آن به سال 1344، چون در آن زمان افراد کم سن و سال را به جبهه ها اعزام نمی کردند.

Untitled-1

چند سال در اسارت بودید؟

پنج سال و هفت ماه، از تاریخ 63/12/23

   1

نفر وسط: محمدرضا اسلامی

در مدت اسارت چگونه با خانواده ارتباط داشتید؟

ارتباط ما در مدت اسارت با خانواده فقط از طریق نامه هایی بود که صلیب سرخ جهانی در اختیارمان قرار می داد.

چه زمانی به میهن بازگشتید؟

تاریخ 69/6/4 به وطن بازگشتم.

3

آقای اسلامی تا آنجا که بنده اطلاع دارم شما با لهجه های عربی عراقی، عربستانی، سوری صحبت می کنید، عربی را در دوران اسارت فرا گرفتید؟

با توجه به علاقه ای که به زبان های خارجی خصوصا زبان عربی داشتم اسارت زمینه خوبی برای فراگیری آن زبان برایم به وجود آورد. در دوران اسارت روزنامه های عربی و تلویزیون در اختیار داشتیم و کمال استفاده را در جهت فراگیری زبان عربی نمودم و برای فراگیری لهجه های محلی با کمک یکی از اسرای خوزستانی لهجه محلی را به صورت قواعد مدون در آوردیم و آنرا به دیگران آموزش دادیم که هم اکنون نیز از این شیوه برای آموزش مدیران و عوامل حج و زیارت استان یزد استفاده می کنم.

در لحظه اولیه اسارت چه احساسی داشتید و به چه چیزی فکر می کردید؟

من در عملیات های مختلفی شرکت داشتم و حتی چندین بار از محاصره دشمن خود را نجات داده بودم اما در آخرین عملیات یعنی عملیات بدر که به اسارت درآمدم به تنها چیزی که فکر نمی کردم همان اسارت بود اما چون تقدیر الهی را چنین یافتم فقط به فکر مقاومت و حفظ اعتقادات عریق و ریشه دارم بود که به حمد الله تا پایان دوران اسارت به آنها پایبند بودم.

دوران اسارت بر شما چگونه گذشت؟

برای اینکه بیشتر درک کنید که اسارت بر ما چگونه گذشت فقط چند روزی خودتان را در جائی زندانی کنید، اما با همه سختی هایی که بر ما گذشت جو همدلی و ایمان همرزمانم تحمل آن دوران سخت را برای ما آسمان می کرد.

چند نفر از هم رزمان شما شهید شده اند؟

قبل از اسارت یعنی در آخرین لحظات، رزمندگان مقاومت جانانه ای داشتند که اغلب آنها به شهادت رسیدند. اما در دوران اسارت یکی از همرزمانم به نام محمدشیری از احمد آباد اردکان به شهادت رسید.

2

آیا دلتان برای آن روزها تنگ شده است؟

اسارت با همه تنگناهایش محیطی بسیار معنوی و منحصر به فردی بود که صادقانه بگویم گاهی دلم برای آن روزها تنگ می شود.

اگر بخواهید واژه اسارت را برای آنهایی که طعم اسارت را نچشیده اند توصیف کنید چه می گویید؟

شنیدن کی بود ماندن دیدن. بعضی از چیزها قابل توصیف نیستند. و تا آنها را لمس نکنید احساس نمی کنید اما در یک جمله می گویم اسارت آغاز یک رهائی است، رهائی از تمام قید و بندهای مادی.

در دوران اسارت آیا به فکر فرار هم افتادید؟

اوایل اسارت مرتبا به فکر فرار بودیم اما زمانی که تعدادی از دوستانمان که قصد فرار داشتند توسط عراقی ها دستیگر شدند و فشار عراقی ها بر بقیه اسرا شدت گرفت و انگیزه فرار هم کم شد.

آرمان های شهدا چه بود و الان برای جوانان امروزی چه سخنی دارید؟

شهدا به دنبال مدینه فاضله ای بودند که در آن نه ظلمی باشد و نه فسادی و در این راه جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند. جوانان امروزی اگر نمی توانند به درجات عالی شهدا برسند لااقل پاسدار حرمت خون شهیدان باشند.

حرف آخر؟

حرف آخر اینکه ان شاء ا... بتوانیم این بارگران امانت الهی و آن تجربه های گرانبها را در راه اعتلای پرچم اسلام و عزت میهن عزیمان ایران به کار گیریم و در نهایت نزد شهدای والا مقام و ملت شریفمان روسفید و سربلند باقی بمانیم.

با تشکر از وقتی که در اختیارمان قرار دادید.

من هم از شما که یادآور برخی از حوادث تاریخ این کشور هستید تشکر می کنم.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.