قرارهاي لعنتي+ براساس داستان واقعی
گروه استان ها- دانشجوي رشته پزشكي دانشگاه آزاد هستم، وضعيت مالي پدرم خوبه و سهام دار يكي از كارخانه هاي معروف شهراست.
خانواده من بسيار مذهبي هستند. من مجردم و حواسم به تحصيل و دانشگاه هست و فردي گوشه گيري هستم و سعي مي كنم از جمع فاصله بگيرم با توجه به اينكه ورزش پياده روي را خيلي دوست دارم اغلب روزها فاصله منزل تا دانشگاه را پياده روي مي كنم .
در يكي از روزهاي گرم تابستان امسال در مسير دانشگاه خانمي توجهم را به خود جلب كرد . خانمي شيك پوش با آرايش غليظ بود كه با طرز نگاه و لبخندش دلم لرزيد .
فرداي آن روز در همان ساعت مجدد آن خانم را ديدم كه داشت پشت سرم مي آمد كمي آهسته رفتم تا اينكه به من رسيد و شانه به شانه شديم . با لبخند خودش را فرخنده معرفي كرد و شماره همراهش را به من داد . طي چند تماس تلفني عجيب عشق فرخنده در دلم نشست .
فرخنده خودش را مربي يك آرايشگاه و خانواده اش را ثروتمند معرفي كرد و طي ديدارهايي كه با هم داشتم هر دفعه با لباس شيك و گرانقيمتي با من
ملاقات مي كرد و زماني كه در پارك وعده مي گذاشتيم و روي نيمكت پارك مي نشستيم خودش رو به من نزديك مي كرد .
هر دفعه كه تصميم مي گرفتم درباره فرخنده با پدر و مادرم صحبت كنم به ياد وضع نامناسب لباس پوشيدن و آرايش غليظ اون مي افتادم و منصرف مي شدم .
از اين ماجرا دو ماه گذشت و در اين مدت پول زيادي رو خرج هديه گرفتن براي فرخنده كردم؛ تا اينكه يك روز به فرخنده گفتم تصميم دارم در مورد
خواستگاري و ازدواج با او با پدر و مادرم صحبت كنم و آدرس دقيق محل زندگيش رو پرسيدم .
فرخنده ناراحت شد و سريع دست تو كيفش كرد و يك پاكت به دستم داد و گفت: >>تو اين پاكت آدرسم نوشته برو خونه و اينو بخون<< ، خيلي تعجب كردم وقتي به خانه رسيدم سريع در پاكت رو باز كردم داخلش يك برگه و يك دونه سي دي بود اول كاغذ رو خوندم ، فرخنده نوشته بود كه شوهر داره و بهتر مبلغ 20 ميليون تومان به شماره حسابي كه داخل كاغذ نوشته بود واريز كنم و اگر تا 5 روز ديگه اين كار رو انجام ندهم سي دي رو به دست پدرم مي رساند .
سريع سي دي رو داخل لب تاب گذاشتم . وقتي سي دي را باز كردم دنيا جلو چشمم تيره و تار شد . يك نفر از كليه نشست و برخاست من با فرخنده توي پارك فيلم تهيه كرده بود .
الان به اينجا اومدم تا كمكم كنيد . اگر سي دي به دست پدرم برسه آبرويم پيش خانواده ام مي ره . اي كاش بيشتر حواسم رو جمع مي كردم و به اين
گرفتاري دچار نمي شدم .
تهيه كننده : دايره اجتماعي پليس اردكان
ستوانيكم محمد مروتي