Skip to Content


حکایت قطار نامزدهایی که به نفع هم کنار می روند!


تعداد تلاش کنندگان برای رسیدن به صندلی گردانِ ابهت و کمالِ کاذب، زیاد شده اند و یا گروهی معلوم الحال هجمه ها را علیه شورای نگهبان شروع کردند و قبل از تایید و یا رد صلاحیت ها، زمینه را برای تخریب یکی از ارکان های مهم نظام شروع کردند...

یادداشت از: غلامحسین علوی

قطارها عجب حکایت هایی دارند، بچه ها به آنها سنگ می زنند، همان بچه هایی که تن بی لباس حاکم را، که مردم از ترس محکوم شدن به حماقت، پوشیده دیده اند، "برهنه می بینند".

قطارها، در خود همه چیز دارند، شیک و کلاس بالایی رستوران و حتی دستشویی. قطارها پر از کوپه های چند نفره هستند. از ظاهر راهروها هیچ چیزی دستگیرت نمی شود، اینکه چه افرادی در این ها هستند، چه فکری دارند و اصلاً چند نفر در انها ساکن شده اند ...

البته قطارها با قطارها اصلاً تعارف ندارند، وقتی در یک ریل و راه به هم می رسند، بدون تعارف به نفع قطار اصلی باید ریل را خالی کنند، قطارهای کوچک همیشه همین طور محکوم به کنار رفتن هستند، شاید هم اصلا می آیند که در راه قطار اصلی با برنامه کنار روند، چون در صورت کنار نرفتن نابود می شوند.

اما گاهی قطارها فقط از آهن و اجسام جامد ساخته نمی شوند، قطارهای انسانی هم هستند. این قطارها شباهت های زیادی به قطارهای سرد و بی روح و آهنین دارند.

آدم هایی که قطاروار از روبروی هم کنار می روند، کوچکی به نفع بزرگی، با برنامه و هدف و برای رسیدن قطار بزرگی به هدف اصلی، آن هم بدون مشکل و مانعی.

باید برای "سیاست قطارها" فکری کرد.

خبر آمد که تعداد ثبت نامی های کاندیداتوری مجلس شورای اسلامی از حد معمول سالهای قبل، بسیار بیشتر شده است. بین دو راهی ماندیم که کدام را قبول کنیم، اینکه خوب است و انسان های زیادی در جامعه احساس تکلیف کرده اند و یا اینکه تعداد تلاش کنندگان برای رسیدن به صندلی گردانِ ابهت و کمالِ کاذب، زیاد شده اند؟!

کم کم زمزمه های عجیبی پیچیدن گرفت، گروهی معلوم الحال هجمه ها را بر علیه شورای نگهبان شروع کردند و قبل از تایید و یا رد صلاحیت ها، زمینه را برای تخریب یکی از ارکان های مهم نظام شروع کردند، از قدیم گفته اند "گربه دزد با برداشتن چوب، ترسش را می کند"، همین شد که قبل از خوردن چوب قانون، دستها را در دفاع بالا گرفته بودند و های و هوی می کردند...

گذشت این هم، تا اینکه تعدادی که از آبکش شورای نگهبان رد شدند، تعدادی کمتر از خیلی زیاد، اما زیاد بودند. به پیچ تبلیغات که رسیدند، در مسیر هم افتادند، و لابی گری ها شروع شد، جلسات شروع شد و آدم های غیر موثرتر، در راه آدم های موثر قرار گرفتند، و به نفع آنها قطار وار کنار می روند...

شاید هم آمده بودند که در این مرحله کنار بروند، نمی دانیم...

قطارها و قتی به مقصد می رسند، کارشان تمام است، هر چه می خواهند بزرگ باشند. آنوقت، آدم های رنگارنگ و متفاوت چهره خود را از پس کوپه های مخفی بیرون می کشند، و خود را نمایان می کنند.

آن وقت، قطار را که زحمت بی نهایتی برای آوردنشان کشیده، رها می کنند. می دانی چرا؟

چون به مقصد رسیده اند !!!

دیگر قطار با همه ابهت و جلال و کمالش، ارزشی ندارد؛ وقت رها کردن قطار بزرگ فرا رسیده است و آدم های رنگا رنگ به اهداف خود رسیده اند ....




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.