Skip to Content


شهید «امین الله زاهدی» تنها شهید انقلاب اسلامی در میبد به روایت برادرش


شهید امین الله زاهدی از فعالان سیاسی علیه رژیم ستم شاهی در شهرستان میبد بود که در در تاریخ 1357/09/20 به دست ماموران ساواک به فیض شهادت نائل آمد.

به گزارش میبد خبر، دهه مبارک فجر یاد آور رشادت‌ها و فداکاری شهیدان والامقامی است که با لبیک به ولی امر زمان خود آن حماسه بزرگ را آفریدند.

علی زاهدی بردار شهید امین الله زاهدی در گفتگو با خبرنگار  میبد خبر درباره تنها شهید انقلاب اسلامی در میبد بیان داشت: شهید امین الله زاهدی که دربین خانواده و دوستان به تقی معروف بود در سال 1331 در در شهرستان گلوگاه و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. از همان دوران کودکی باهوش و کنجکاو بود، به طوری که حرکات و گفتار او با سن و سالش مغایر بود. دوران دبستان را همراه با خانوده در شهرهای مختلف گذراند و در دبیرستان بازرگانی گرگان موفق به اخذ دیپلم شد.

وی افزود: شهید در حین درس خواندن در گرگان فعالیت های سیاسی هم داشت که بواسطه همین فعالیتها به او اجاز کار در نهادهای دولتی را ندادند. اولین فعالیت علنی امین الله در عاشورای سال 1351 رقم خورد. در آن روز او به همراه دوستانش یک پرچم با عبارت هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة را در دست گرفته و بر علیه حکومت ستمشاهی شعار دادند. مامورین با اطلاع از این برنامه جهت دستگیری آنها اقدام کردند ولی آنها توانستند که فرار کنند. 

علی زاهدی با اشاره به اینکه برادرش پس از آن ماجرا توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد، ادامه داد: پس از آن ماجرا امین الله توسط ساواک شناسایی و به ساواک ساری منتقل می شود که در آنجا شکنجه های فراوانی می بیند و حین این شکنجه ها پرده گوش چپ او نیز پاره می شود. پس از چند روز شکنجه وقتی ساواک به این نتیجه می رسد که نمی تواند از او حرفی بکشد او را آزاد می کند و از امین الله تعهد می گیرند که هر ماه خودش را به ساواک معرفی کند. در طول این مدت امین الله بارها مورد ضرب و شتم ماموران قرار می گیرد.

برادر شهید زاهدی درباره هجرت شهید به شهرستان میبد اظهار داشت: شهید پس از پایان تحصیلات و ازدواج بخاطر اینکه تحت نظر ساواک بود و در آنجا شناخته شده بود تصمیم می گیرد برای ادامه فعالیتها به همراه خانواده به میبد که محل کار پدر بود، هجرت کند. پدر کارمند شهرداری بود و در سال 1349 به واسطه رفقتی که با فرماندار اردکان بود به میبد آمده و حسابدار شهرداری میبد شده بود. شهید زاهدی در میبد بعنوان دبیر تایپ و ماشین نویسی در دبیرستانهای نوبنیاد میبد و شرف اردکان مشغول به کار می شود.

علی زاهدی در مورد فعالیتهای برادر در میبد ابراز داشت: شروع فعالیش در میبد همراه شد با آشنایی و ارتباط وی با مرحوم آیت الله اعرافی که این روابط کم کم گسترش یافت تا جاییکه شهید آیت الله صدوقی و مرحوم آیت الله خاتمی نیز او را می شناختند در ادامه فعالیتها نیز با آیت الله مشکینی نیز ارتباط برقرار کردند. ارتباط ایشان با مرحوم آیت الله اعرافی به اندازه ای بود که شهید زاهدی به همراه مرحوم آیت الله اعرافی و دو نفر دیگر با ماشین ژیانش به دیدار مقام معظم رهبری و راشد یزدی که در ایرانشهر تبعید بودند، رفتند.

وی درباره مهمترین فعالیتهای انقلابی برادرش در میبد گفت: شهید زاهدی نقشی مهم در برپایی تظاهرات، آگاه کردن دانش آموزان و معلمان و بویژه چاپ و تکثیر اعلامیه داشت. شهید زاهدی در آن زمان انجمن اسلامی فرهنگیان میبد را در جهت آگاه سازی معلمین و دانش آموزان راه اندازی و خودش مسئول آن بود. امین الله در خانه اجاره ای خود اعلامیه های امام خمینی(ره) را چاپ و تکثیر می کرد و پس از مدتی بخاطر تهدیدهای ساواک که در یکی از این تهدیدها ساواک در تماس تلفنی با او گفته بودند «تو شناسایی شده ای و کاری نکن که تورا مصرف کنیم» مجبور شد دستگاه چاپ و تکیر اعلامیه را در روستای نیوک مستقر کند و ازآنجا به این فعالیتش ادامه دهد.

علی زاهدی ادامه داد: شهید آیت الله صدوقی اطلاعیه هایی را که از امام برایشانم می آمد برای تکثیر به امین الله می داد و حتی در انتشار و صدور اعلامیه های خودشان نیز به دلیل اینکه شهید زاهدی از انشای خوبی برخوردار بود با وی همکاری و مشورت می کردند. جالب اینجاست اطلاعیه های جدیدی که برای آیت الله صدوقی می آمد انقلابیون تهران و قم نداشتند که شهید زاهدی آنها را در میبد تکثیر و برای آنها ارسال می کرد. یادم هست که پدر برای سفر به قم از امین الله خواست تا ماشین را آماده کند امین الله پس از آماده سازی ماشین در هنگام حرکت پدر نامه ای به او داد و از او خواست تا این نامه را نخواند و به دست پسر عمویمان که روحانی و از مبارزین بود برساند. بعدها پدر از زبان پسر عمو متوجه شده بود که آخرین اعلامیه امام از پاریس توسط امین الله در ماشین جاسازی و برای قم ارسال شده بود.

برادر شهید با بیان اینکه امین الله کمتر خانواده را در جریان فعالیتهایش قرار می داد، اذعان داشت: شهید بخاطر اینکه خانواده توسط ماموران ستمشاهی مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و مبادا اطلاعاتی لو برود کمتر ازفعالیتهایی که انجام می داد به خانواده چیزی می گفت حتی به خاطر تهدیدات ساواک مجبور شد همسر و دو دخترش را به منزل پدر بفرستد. شهید زاهدی در راهپیمایی خونین 17 شهریور در میدان شهدا حضور داشت و تعریف کرد که پس از به رگبار بستن مردم مظلوم توسط ماموران بخاطر ازدحام در جوی کنار خیابان افتادم و چند تن نیز که تیر خورده و شهید شده بودند روی من قرار گرفتند ماموران پس از بررسی اجساد فکر کردند من نیز کشته شده ام اما بعد توسط مردم پس از برداشتن جنازه ها از جوی بیرون آمدم.

وی افزود: یکی از فعالیتهای بارز ایشان راه اندازی تظاهرات بانوان یکماه قبل از شهادتش در میبد بود که هیچ مردی در آن شرکت نداشت و برای این منظور در خیابان امام از پارک فلسطین تا فلکه شهرداری ابتدای هر کوچه یکی از محصلانش را گمارده بود تا مردی به خیابان نیاید. وی و مرحوم آیت الله اعرافی فقط در این راهپیمایی با شکوه حضور داشتند. یکی دیگر از برنامه ها تظاهرات در جلوی مدرسه فیضیه قم به همراه پسر عمو و سایر روحانیون مبارز بود که شهید زاهدی را سر دست گرفته بودند و او با یک چاقو که در دستش بود شعار«قسم به خون شهدا شاه تو را می کشیم» را سرداده بودند که توسط مامورین مورد تعقیب قرار گرفته بودند و امین الله توانسته بود با تعویض لباس از دست ماموران فرار کند.

علی زاهدی در مورد شهادت برادرش اظهار داشت: خواهرم برایم تعریف کرد شب تاسوعای سال 57 بود که توسط عده ای نمازگزان مسجدی در روستای شمسی به گلوله بستند و متواری می شوند که در این ماجرا دو نفر از نمازگزاران شهید می شوند. خبر این ماجرا به گوش امین الله می رسد و ایشان با تعدادی دیگر از دوستانشان رد لاستیکهای مهاجمین را دربیابان تا پاسگاه اشکذر دنبال می کنند. روز تاسوعا با وجود اینکه امین الله وضعیت جسمانی مناسبی نداشت غسل شهادت کرده و از منزل بیرون می رود و هنگام غروب با وضعیت جسمانی بدتر که تب هم داشت به خانه می آید پس ساعاتی استراحت و صرف غذا دوباره غسل شهادت کرده و بیرون می رود. 

وی در ادامه از زبان همسر شهید بیان داشت: خواهر بزرگ امین‌ الله که منزل پدرش زندگی می کرد، به من گفت «بیا منزل خواهر دیگرم برویم، شاید شوهرخواهرم از او خبری داشته باشد. کمکم دسته‌های عزاداری می‌آیند و خبری از برادرم نیست.» ما به منزل خواهر دیگرش رفتیم. آنجا متوجه شدیم شوهر خواهرش مریض است. قرارشد خواهر بزرگ شهید به همراه شوهرش به منزل ما بروند و از آنجا داروی قلب برای مریض بیاورند. من جرات نکردم بروم، چون خانه‌ مان تحت‌نظر ساواک بود. کمی بعد صدای فریادی از پشت در حیاط شنیده شد که می گفت: زاهدی را کشتند… زاهدی را کشتند… بعد از آن فهمیدم که وقتی خواهرشوهرم و شوهرش به منزل ما میروند، ماشین امین الله را جلو در می بینند و تصور می کنند او شب گذشته را آنجا سپری کرده است. بعد که وارد خانه می شوند، با صحنه ازهم پاشید گی و به‌ هم ریختگی خانه مواجه می شوند. خواهر شهید سراسیمه می شود و دوباره بیرون می‌آید و داخل ماشین را نگاه می کند که پیکر مثله شده شهید روی صندلی عقب آن بوده چون پالتویش را روی بدنش انداخته بودند و چشمهایش نیز باز بوده، در ابتدا تصور می کند برادرش خوابیده اما بعد متوجه حقیقت ماجرا می شود و یک نفر را می فرستد تا ما را خبردار کند.

علی زاهدی از آن روز گفت: جسد چاکِ چاک شهید را صبح عاشورا مقابل منزلش و در ماشینش پیدا کردند. این خبر در شهر و استان پیچید و مرحوم آیت الله خاتمی و اعرافی(ره) و تمام دسته های روز عاشورا جلوی منزل شهید اجتماع کردند، سپس خانواده پیکر شهید را تحویل گرفته و به پزشک قانونی اردکان انتقال دادند. پزشک قانونی که فردی هندی بود به خانواده گفت این فرد در اثر درگیری شدید کشته شده ولی من این را نمی توانم بنویسم. بعد از تشییع جنازه در اردکان و میبد پیکر شهید طبق وصیتش به سوی زادگاهش شهرستان گلوگاه انتقال دادند و مردم خوب گلوگاه علیرغم کنترل ساواک و ماموران شاه پیکر مطهر این شهید را تا مسجد علوی تشییع کردند و سپس در امامزاده حبیب الله در هشت کیلومتری شهرستان گلوگاه که گلزار شهدای دفاع مقدس نیز هست به خاک سپردند.

وی در پایان با بیان اینکه شهید زاهدی انسانی رئوف، مودب، خانواده دوست و مقید به مسایل دینی و اسلامی بود، خاطرنشان کرد:  مردم قدر خون شهدا را بدانند و گرنه دچار مشکل می شویم. اگر کمی و کاستی در جامعه هست اشکال از خودمان است ما ایرانی و اسلامی هستیم با تمدنی باسابقه و قدرت و ایمانی خداوندی که دشمنان توان مقابله با ما را نخواهند داشت.

انتهای پیام/اد




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.