Skip to Content


خوشا محرم!


صدای مداحی و خوردن دست ها به سینه و زنجیرها به شانه عجیب حال دل ها را عوض می کند.

صدای پای ماتم می آید؛

هلال غم در آسمان دیده می شود؛

بوی اسفند فضای شهر را پر کرده؛

انگار باز هم محرم است که می آید...

چه حال و هوای آشنایی!

بر قامت شهر لباس عزا کشیده می شود؛ کوچه کوچه ی آن سیاه پوش می شود. دیگ های بزرگ آش در هر کوچه قل می خورند؛

جلودار هیئت ها بیرق های سرخ عزا  هستند که خوش رقصی می کنند در باد؛

صدای جیلینگ جیلینگ آینه های آویزان به علامت گوش را نوازش می دهد؛ و دست جلوی علامت به عزاداران سلام می دهد.

بازی ها می کنند صداها با دل هایمان در این ماه!

صدای مداحی و خوردن دست ها به سینه و زنجیرها به شانه عجیب حال دل ها را عوض می کند.

نخل های آذین بسته شده که بالای دست های رو به آسمان حرکت می کنند و نام امام مظلوم شان را به دوش می کشند و آرزوی هر کسی است که لحظه ای زیر آن ها قرار گیرد؛

کبوترهای فراغ بال که رها می شوند بالای سر نخل ها و دسته دسته آسمان را دور می زنند. انگار که طواف کننده ای تابوت امامشان هستند. از پشت پرده ی دودی که دانه های کوچک اسفند ساخته اند چه تماشایی دارد دیدن هر زن و مردی که لباس عزا بر تن دارند.

مادرانی که به نوزادشان لباس شیرخواره ی امامشان را می پوشانند.

این همان حال و هوایی که هر سال همین موقع ها تکرار می شود، اما تکرار نمی شود!

هلال ماه نو رسیده ای که از غم، کج قامت است...

مرثیه ی غمی که هنوز هم بعد از گذشت این همه سال تازه مانده است...

مجلس عزایی که بر جشن سال نو ارجعیت دارد...

خوشا باران!

خوشا باران که با ترانه می خورد بر بام.

محرم که بیاید ترانه اش گریه و مویه است و اشک و آهی که بر سقف دل عاشقان می خورد.

خوشا محرم! که هر سال که بگذرد تازه تر جلوه می کند.

باران امروز که ببارد، فردا دیگر تازگی ندارد...!

خوشا محرم!...

 




رای شما
میانگین (7 آرا)
The average rating is 4.142857142857143 stars out of 5.


حامد
سلام
(اما تکراری نمی شود) درست تره، ارجحیت داره که به اشتباه نوشتین ارجعیت!!!
0 (0 آرا)
پست شده در ۱۳۹۳/۰۸/۲۳ ۱۵:۰۸