Skip to Content


ازدواج موقت/ بر اساس داستان واقعي


نسرين به منظور بالا رفتن قواي جسمي و جنسي به من پيشنهاد استفاده از شيشه و مواد مخدر رو داد و من هم پس از كمي مقاومت قبول كردم ...

گروه استان ها- گچ كار بسيار ماهر و زبردستي بودم كه در يكي از شهرستان مشهد مشغول بكار بودم و دوستان و همكارانم مدام در گوشم مي خواندند براي كسب درآمد و كار بيشتر بايد به تهران بروي .با يكي از دوستانم كه در تهران مشغول گچ كاري بود تماس گرفتم و اوضاع واحوال ساعات كاري و  دستمزد و محل خواب را جويا شدم و به سمت پايتخت حركت كردم.
بعد از رسيدن به تهران آدرس محل كار دوستم را با هر زحمتي بود پيدا كردم . آنجا يك آپارتمان بلند و داراي تعداد زيادي واحد ساختماني بود، فرداي آن روز در يكي از واحدهاي آن آپارتمان مشغول به كار شدم . در آن واحد پنجره اي مشرف به آپارتمان روبرو داشت كه هر چند وقت يكبار جلو پنجره مي رفتم و به واحدهاي روبرو نگاه مي كردم .
بعد از چند روز يكي از واحدهاي روبرو توجه ام را به خودش جلب كرد در آن واحد زن جوان تنهايي زندگي مي كرد كه در روز چندين مرتبه با وضعيت نامناسبي جلو پنجره مي آمد و به من و كار كردنم نگاه مي كرد .
توجه ام را بد جوري به خودش جلب كرده بود، تا اينكه يك روز متوجه شدم شماره تلفن موبايلي را با خط درشت بر روي مقوايي نوشته و به من نشان مي دهد با دقت شماره ها را خواندم و در گوشي همراهم ذخيره كردم بعد با آن شماره تماس گرفتم .
زني جوان با لحن و صدايي نازك گوشي را برداشت و بعد جلو پنجره با وضعيت نامناسبي بزك كرده حاضر شد . اسمم را پرسيد و بعد محل زندگي و وضعيت تاهلم را جويا شد و من هم با آب و تاب فراوان  مشخصات خودم را و اينكه مجرد هستم گفتم .
آن خانم پيشنهاد ازدواج موقت به من داد و من ساده لوح با روي باز قبول كردم . شبها پيش نسرين بودم و روزها به كارم در آن آپارتمان مشغول بودم .

نسرين به منظور بالا رفتن قواي جسمي و جنسي به من پيشنهاد استفاده از شيشه و مواد مخدر رو داد و من هم پس از كمي مقاومت قبول كردم . بعد از مدتي معتاد به شيشه شدم به طوري كه صاحب كارم اجازه كار  كردن در آن واحد را به من نداد و نسرين هم به بهانه هاي گوناگون و گرون بودن قيمت مواد از من پول زيادي مي خواست.

نسرين وقتي ديد از عهده مخارج بر نميام من رو از خانه اش بيرون انداخت من هم با سرافكندگي به محل زندگيم برگشتم اما پدر و مادرم با ديدن وضعيتم من رو سرزنش مي كردند و من هم براي فرار از سرزنش آنها به شهر شما اومدم تا در كارخانه اي مشغول به كار بشم ولي فكر نكنم با اين اوضاع و احوالم بتونم جايي مشغول به كار بشم .
تهيه و تنظيم: دايره اجتماعي پليس اردكان
ستوانيكم محمد مروتي

رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


کبیری
حالا باید چکار کرد -
0 (0 آرا)
پست شده در ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ ۱۰:۳۳