بازگشت به صفحه کامل
در هفته حجاب و عفاف؛

از سکوت در برابر ولنگاری فرهنگی تا تلاش برای جبران مافات و انتقام جویی!


اگر بزرگان شهر يا مجريان و مسئولان امور حکومتي که وظيفه اجراي احکام اسلامی را دارند در برابر بي‏حيايي‏هايي که در جامعه مي‏شود، سکوت کنند، همين سکوتشان ترويج بي‎حيايي است.

میبدخبر؛ فقها و عالمان ديني که وظيفه تبليغ دين و آموزش احکام الهي را دارند، اگر در برابر بي‏حيايي‏هايي که در جامعه مي‏شود، سکوت کنند، يا مجريان و مسئولان امور حکومتي که وظيفه اجراي احکام را دارند، اگر در برابر بي‏حيايي‏هايي که در سطح جامعه اتّفاق مي‏افتد، کاري نکنند، همين سکوتشان ترويج بي‎حيايي است.

حياء از انگشت‏نما شدن در محيط لاابالي‏گرها

انسان‎هايي هستند که وقتي در محيط‎ها يا شرايطي قرار مي‎گيرند، دستشان آلوده به عمل قبيح مي‎شود و يا فرض بفرماييد واجبي را ترک مي‎کنند يا عمل غيرشرعي را مرتکب مي‎شوند از نظر شرعي يا انساني فرقي نمي‎کند. چه فعل و چه ترک، زشت و قبيح است، وقتي در محيطِ عرفيِ لااُبالي قرار مي‏گيرد، خلاف را مرتکب مي‎شود. اين شخص چون بُعد انساني‎ و بُعد ايماني‎اش ضعف دارد، مرتکب عمل قبيح مي‎شود.

 اگر از او بپرسي فلاني چرا نمازت را نخواندي؟ مي‎گويد: جايي بودم که خجالت مي‏کشيدم. خجالت مي‏کشيدي؟ از چه کسي؟ از چه چيزي؟ يا اينکه مي‏گوييم: فلاني! اين چه کاري بود که کردي؟ اين کار که حرام بود! مي‎گويد: خوب اگر نمي‎کردم، در اين جمع انگشت‎نما مي‎شدم. شرايط محيط عرفيِ لااُبالي، موجب مي‎شود مرتکب فعل قبيح يا ترک واجب شود. بعد هم که از او مي‎پرسي: چرا؟ مي‎گويد: خجالت کشيدم! در اينجا حياء را مصرف مي‎کند.



حياي ضعف و حياي قوّت

در روايتي از امام صادق(عليه‎السلام) دارد که حضرت فرمود: «الْحَيَاءُ عَلَى وَجْهَيْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ»، يک قسم از حياء کشف از ضعف مي‎کند و يک قسم آن کشف از قوّت در بُعد انساني و در بُعد ايماني مي‎کند.



حياي عقل و حياي حُمق

در روايتي از پيغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله(صلي‎الله‎عليه‎وآله‎وسلم): الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»[1] آن حيايي که پشتوانه‎اش قدرت روحيِ انساني است، حياي علم است و آن حيايي که پشتوانه‎اش ضعف انساني و ايماني است، حُمق و جهل است.

خواهي نشوي رسوا، هم رنگ جماعت شو!
امام صادق(صلوات‎الله‎عليه) داريم که فرمودند: براي اين سه چيز دنبال تعلّم و ياد گرفتن علم نرو! اينکه انگشت‎نما شوي، پُز بدهي يا با مردم مجادله کني

ما در روايات مواردي را مي‎بينيم که رويشان دست مي‎گذارند که اينها حياي مذموم است که تو از آن‏ها به «خجالت» تعبير مي‎کني. ما موارد متعدّدي داريم که مي‎گويند: اين خجالت يعني چه؟ مثل همين عمل به واجبات و ترک محرّمات. اگر کسي واجبي را عمل نمي‎کند و مي‎گويد: خجالت مي‎کشم، عمل حرام مرتکب مي‎شود. شما را به خدا قسم اصلاً اين جمله «خواهي نشوي رسوا هم‎رنگ جماعت شو»، حرف صحيحي است؟ حماقت هم حدّي دارد! اين همان حياي حُمقي است که در روايت بود.



موارد مختلف حياي حُمق

1. حياء در «سؤال کردن»

يک‏نفر، چيزي را نمي‎داند و نمي‎رود بپرسد که آگاه شود. چرا؟ مي‎گويد: خجالت مي‎کشم که بپرسم. اين حياي حُمق است. ما در يک روايت از امام صادق(صلوات‎الله‎عليه) داريم که فرمودند: «يَا ابْنَ النُّعْمَانِ! لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِيَ بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِيَ بِهِ وَ لَا لِتُمَارِيَ» براي اين سه چيز دنبال تعلّم و ياد گرفتن علم نرو! اينکه انگشت‎نما شوي، پُز بدهي يا با مردم مجادله کني.

«وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ وَ اسْتِحْيَاءٍ مِنَ النَّاس»[2] براي سه جهت نيز ياد گرفتن را رها نکن! «رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ» يک: دوستي ناداني؛ يعني مي‎گوييم: چرا نمي‎روي ياد بگيري؟ مي‎گويد: حالا اگر بدانم چه مي‎شود؟ ندانم بهتر است. اين را مي‎گويند: «رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ». دو: «زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ» يعني همين‎قدر که مي‎دانم بس است، اين را مي‎گويند: «زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ». بحث من مربوط به اين مورد سوم‎ است، «وَ اسْتِحْيَاءٍ مِنَ النَّاس» خجالت مي‎کشد برود بپرسد. خجالت مي‎کشد برود مسأله شرعي را بپرسد. اين حياء، حياي حُمق است و مذموم است. اين اصلاً حياء نيست که فرد مي‎گويد: خجالت مي‎کشم.
بچه دهان حرف

2 حياء در گفتن «نمي‎دانم»

دوم؛ چيزي را نمي‎داند و نمي‎گويد که نمي‎دانم، چون خجالت مي‎کشد که بگويد نمي‎دانم. ببينيد روايات ما چه‎قدر ظريف برخورد مي‎کنند. روايتي از علي(عليه‎السلام) است که فرمودند: «لا يستحيين أحد إذا سئل عما لا يعلم أن يقول لا أعلم»[3] خجالت نکش آقا! نمي‎داني؟ بگو نمي‎دانم. «و لا يستحيين أحد إذا لم يعلم الشي‏ء أن يتعلمه»[4] اين روايت يعني اگر چيزي نمي‎داني، خجالت نکش، برو بپرس.

3. حياء در «گفتن سخن حق»

آنجايي که حق را مي‎داني و چون خجالت مي‎کشي، ابراز نکني نيز حياي احمقانه است. روايت از علي(عليه‎السلام) است که فرمودند: «من استحيا من قول الحق فهو أحمق»،[5] ؛ اگر کسي بگويد خجالت کشيدم که حرف حق را بزنم، آدم احمقي است. نگاه کنيد چه تعبيري است!

«وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَق»[6] اين آيه قرآن است. خدا از بيان حق حياء نمي‎کند.

راه حلّ ترويج بي‎حيايي

يکي از مشکلات بزرگ جامعه ما ترويج بي‎حيايي است،راه‎حل اين مشکل چيست؟



شيوه‏هاي گسترش بي‎حيايي

1. ترويج بي‏حيايي

ترويج بي‎حيايي دو تصوير دارد، گاهي ترويج بي‎حيايي به صورت ترويج زشتي‏ها و اعمال قبيح در سه رابطه ديداري، گفتاري و رفتاري است. فرد شاخصي که مروّج اين نوع بي‎حيايي در جامعه ما است، رسانه‎ها هستند که چه از نظر ديداري، چه گفتاري و چه رفتاري پرده‎دري مي‎کنند. ظاهراً کسي هم در حرف من تأمّل ندارد که رسانه‎ها در جامعه مروّج بي‎حيايي هستند.
راه حلّ اين است که حاکمان جامعه، يعني سازندگان فضاي پنجم، داراي صلاحيّت باشند. اگر اينها افراد صالح باشند، مشکل هم در بحث فضاي پنجم و هم در نقش سازندگي چهار محيط اوّل، حلّ مي‎شود

2. سکوت در برابر بي‏حيايي

گاهي ترويج بي حيايي نمي‏کنند، يعني اعمال زشت را ترويج نمي‏کنند، بلکه سکوت مي‎کنند و با عمل زشتي که در جامعه واقع مي‎شود، برخورد نمي‎کنند. اين هم ترويج بي حيايي است. کساني که در جامعه مسئوليّت دارند با هر عمل زشت در بُعد ديداري، گفتاري و رفتاري که برخورد کنند، اگر به وظيفه‏شان عمل نکنند، اين‏ها هم بي حيايي را ترويج داده‏اند. يعني بازگذاشتن ميدان در جامعه براي انجام کار زشت، ترويج بي‎حيايي است.

فضاي پنجم حاکم بر چهار محيط، فضاي حکومت است:

انسان‎ها در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي، روش رفتاري مي‎گيرند. در آنجا تعبيري داشتم که گفتم ما فضاي پنجمي داريم که اين فضاي پنجم، حاکم بر آن چهار محيط است. مثلاً اگر محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي نقش سازندگي داشته باشند، امّا فضاي پنجم که حاکم بر هر چهار محيط است مي‏تواند تمام زحمات آن‏ها را خنثي کند.

اگر فضاي پنجمي که حاکم بر چهار محيط است، نقش سازندگي داشت، «سطح جامعه» به سمت سازندگي مي‎رود؛ حتي اگر بعضي از اين محيط‎ها نقش تخريبي داشته باشد. امّا اگر آن فضا نقش تخريبي داشت، نقش سازندگي اين فضا‎ها تضعيف مي‎شود و بلکه از بين مي‎رود.

آقا مجتبي تهراني

راه حلّ اصلاح بي‎حيايي در جامعه

حالا سراغ راه حل مشکل برويم. راه حلّ اين مشکل که در سطح جامعه وجود دارد، چيست؟ راه حلّ اين است که حاکمان جامعه، يعني سازندگان فضاي پنجم، داراي صلاحيّت باشند. اگر اينها افراد صالح باشند، مشکل هم در بحث فضاي پنجم و هم در نقش سازندگي چهار محيط اوّل، حلّ مي‎شود.


اصلاح فقيهان و مسئولان

در جامعه دو دسته‎اند که فضاساز هستند، اگر اين‏ها اصلاح شوند، جامعه روي صلاح خواهد ديد. من اوّل يک روايت مي‎خوانم و بعد مطلب را توضيح مي‏دهم. روايت از پيغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله(صلي‎الله‎عليه‎وآله‎وسلم): «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي» حضرت فرمودند: دو گروه از امّت من هستند که اگر صالح و شايسته باشند، جامعه و امّت من هم رو به صلاح مي‎رود، «وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي» اگر اين دو گروه فاسد باشند، جامعه هم رو به فساد مي‎رود، «قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا» از پيغمبر سؤال کردند که اين دو گروه و دو صنف که مي‎فرماييد، چه کساني هستند؟ «قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ»[7] دسته اوّل فقها يعني علما و دانشمنداني که معارف و احکام شرعيّه را مي‎دانند و دسته دوم هم اُمَرا يعني کساني که زمام امور اجرايي جامعه را در دست دارند، هستند.



وظيفه فقها و امرا: تبيين دين و اجراي آن

کار فقها امور فرهنگي است و کار اُمَرا امور اجرايي است. اينها اگر صالح شدند، جامعه هم صالح مي‎شود. معناي اين که صالح شدند يا فاسد شدند، چيست؟ معنايش اين است که به وظيفه‏اي که خداوند به آن‏ها محوّل کرده است، عمل کنند. وظيفه علما و فقها يک وظيفه فرهنگي است، يعني اين‏ها بايد بيايند احکام شرعيّه را تبيين کنند، معارف الهيّه را بگويند، بايدها و نبايدها را به تعبير خيلي ساده براي مردم بيان کنند. اين وظيفه فقها است. وظيفه اُمَرا چيست؟ وظيفه اينها پياده کردن احکام شرعيّه در سطح جامعه است، چون اينها مسئول اجرايي هستند. اينها بايد احکام شرعيه را اجرا کنند.
اين‎طور نيست که فقها و امرا از يک‎ديگر جدا باشند، بايد موازي با هم کار کنند. کار فرهنگي و کار اجرايي بايد دوشادوش جلو رود والّا اگر کار فرهنگي شود، امّا کار اجرايي نشود، بي‎فايده است. هرچه فقها داد بکشند و از اين‎طرف اُمَرا عمل نکنند، فايده‎اي ندارد
«سکوت» ترويج بي‏حيايي است!

فقها و عالمان ديني که وظيفه تبليغ دين و آموزش احکام الهي را دارند، اگر در برابر بي‏حيايي‏هايي که در جامعه مي‏شود، سکوت کنند، يا مجريان و مسئولان امور حکومتي که وظيفه اجراي احکام را دارند، اگر در برابر بي‏حيايي‏هايي که در سطح جامعه اتّفاق مي‏افتد، کاري نکنند، همين سکوتشان ترويج بي‎حيايي است. اگر مردم و جامعه منحرف شوند و فقها چيزي نگويند و کاري براي اصلاح جامعه نکنند، اين خودش ترويج بي‎حيايي است.



فقها و امرا بايد دوشادوش هم کار کنند

اين‎طور نيست که فقها و امرا از يک‎ديگر جدا باشند، بايد موازي با هم کار کنند. کار فرهنگي و کار اجرايي بايد دوشادوش جلو رود والّا اگر کار فرهنگي شود، امّا کار اجرايي نشود، بي‎فايده است. هرچه فقها داد بکشند و از اين‎طرف اُمَرا عمل نکنند، فايده‎اي ندارد.



هر کس به وظيفه شرعي‎اش عمل نکند، فاسق است!

ضمناً اين را هم بدانيد که اين مصيبت براي جامعه اسلامي تازگي ندارد. ما در باب احکام داريم که اگر کسي به وظيفه شرعي‎اش عمل نکرد، مرتکب حرام شده است. سراغ اهمّ واجبات برويم. اهمّ واجبات چيست؟ «امر به معروف و نهي از منکر»  اگر کسي به اين اهمّ واجبات در سطح جامعه عمل نکند، يعني آن کسي که در اين رابطه وظيفه‎اي دارد، اگر به اين وظيفه عمل نکند، فاسق است. همه اينها مسأله شرعي است؛ اين شخص فاسق است. اين مصيبت بزرگ از صدر اسلام بعد از پيغمبر اکرم در جامعه اسلامي شروع شد.



مصيبت تاريخي اسلام، زمام‏داري فسّاق ظاهرالصلاح

فُسّاق ظاهرالصلاح، زمام امور اجرايي را در سطح جامعه به دست گرفتند و جامعه اسلامي رو به فساد رفت. اينها زمام امور اجرايي جامعه را به دست گرفتند و چون به وظيفه الهي عمل نکردند، جامعه روز به روز، رو به فساد رفت. مصيبت واقعي اين بود. اگر فاسق بودند ولي ظاهرالصلاح نبودند مشکل زيادي نبود، مردم هم فريب نمي‎خوردند. به تعبير من اگر بي‏رياء و بي‏دين بودند اين همه مصيبت به بار نمي‏آمد. اگر باصفا بودند ولي در وظايف شرعي کاهل بودند، مردم سراغ اين‏ها نمي‏رفتند. مصيبت «فاسق ظاهرالصلاح» بالاتر از فاسقي است که ظاهرالصلاح نيست.

راه حل چيست؟ فضاسازان بايد اصلاح شوند تا جامعه اصلاح شود. فضاسازان بايد به وظايفشان عمل کنند والّا وضع جامعه همين است که مي‎بينيد. اينهايي که مي‎گويم، استدلالي است و همه دلايل را هم گفتم و پيش آمدم. سؤال کرديد راه حلّ چيست، من هم روايت ‎خواندم. راهش اين است. ديگر بهتر از اين مي‎خواهيد؟



کار فرهنگي، بدون اجرا ذهنيّت گرايي است!

ذهنيّت گرايي به چه درد مي‎خورد؟ مهم اين است که احکام در سطح جامعه عمل شود. پرده‎دري را در سه رابطه گفتم و همه را هم بحث کردم و گفتم مصيبت بزرگ ما از صدر اسلام همين بوده است. گفتم اگر اين ظاهرالصلاح‏ها نبودند، کاراصلاح جامعه آسان‎تر بود. اين ظاهر‏الصلاح‏ها مشکل را پيچيده کرده‏اند. خدا إن‎‎ شاءالله جامعه را نجات دهد.


پي نوشت ها :

 [1] . بحارالأنوار، ج68، ص331

[2] . بحارالأنوار، ج75، ص291

[3] . غررالحكم، ص48

[4] . خصائص‏الأئمة(ع)، ص94

[5] . غررالحكم، ص70

[6] . سوره الاحزاب، آيه 53

[7] . بحارالأنوار، ج2، ص49
فرآوري : محمدي-تبیان




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.